سرویس معارف خبرگزاری ایکنا، در هفته گذشته مطالب متنوعی منتشر کرده است که در ادامه مهمترین آنها را مرور میکنیم.
نبرد دائمی استاد ثبوت با انحصارگرایی، خرافهپروری و عقیدهزدگی
آزاده ثبوت؛ دختر استاد اکبر ثبوت:
زیست پژوهشگرانه و روشنفکرانه او (اکبر ثبوت) به من آموخت روشنفکر کسی است که در پی گستراندن اندیشهها به جامعه و گفتوگوی دائمی با مردم باشد نه در پی نزدیک شدن به قدرت و صاحبان قدرت. کسانی که او را میشناسند میدانند که او یک نویسنده متعهد به کاملترین معنای کلمه است که با ذهن و اندیشه فراگیر، امور بدیهی و مسلم را از نو بازبینی میکند و عادت و شیوههای عمل اندیشیدن را از نو میشکافد و با حقیقتگویی به قدرت و بازتعریف نهادها و قاعدهها رسالت تاریخی یک روشنفکر را به سرانجام میرساند.
تلاش برای فاصله نگرفتن از زبان مردم و در عین حال حرف خود را زدن و رویکرد شمولگرایانهاش به جهان و انسان از نگاه کثرتگرایانه و نه انحصارگرایانهاش میآید. نگاه اخلاقی او با جهان و نبرد دائمیاش با انحصارگرایی، خرافهپروری و عقیدهزدگی، افق تازهای در نسبت دین و انسان میگشاید. قرآن میفرماید: «وَعِبَادُ ٱلرَّحمَنِ ٱلَّذِینَ یَمشُونَ عَلَى ٱلأَرضِ هَونا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَما» و بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که روی زمین با تواضع و فروتنی راه میروند و با ملایمت و سلامت نفس سخن میگویند؛ من تجلی این کلام الهی را در زیست پدرم دیدهام و از او آموختهام که کلام الهی برای ما مسئولیتی به همراه میآورد و تنها خواندن کلام الهی مهم نیست بلکه تحقق آن مهم است و این مهم، صرفاً با تلاش علمی حاصل نمیشود بلکه باید در زیست و جریان زندگی ما تأثیر بگذارد.
برای پدرم دین، نه نوعی هویت سیاسی و اجتماعی که یک امر خردورزانه، وجدانی و اخلاقی است. سادهزیستی، بخشایندگی و وابستگیهای بسیار اندکش، وقار، رفتار ملایم و آمیخته با متانتش، پایبندی به اصول اخلاقی در جزئیترین امور زندگی از تکریم حیات در انتخاب نوع غذا گرفته تا سادهترین امور روزمره؛ نکتههایی درباره او وجود دارند که من به عنوان دخترش بعد از چهار دهه توانستم درکش کنم و به وجود آنها پی ببرم.
تصور ناتوانی و کم فهمی علمی زنان باید اصلاح شود
فریبا علاسوند؛ استاد حوزه خواهران:
در حوزه که بنده از سال ۱۳۶۲ وارد شدم با یکسری تضادها و چالشها در ارتباطات زن، خانواده و حوزه مطالعات دینی مواجهیم؛ زمانی گفته میشد که زنان فهم فلسفی ندارند و فلسفه نمیفهمند در حالی که همان وقت ما بهترین استادان زن فلسفه را داشتیم؛ بنده همیشه میگفتم شما امتحان فقه و همین اجتهاد را که الان مطرح است بگیرید و ببینید چند خانم و چند آقا قبول خواهند شد. این ذهنیت که زنان نمیفهمند یکی از مهمترین چالشها در تمامی سطوح حوزوی است.
یکی از استادان حوزه در جلسه مشترک حوزوی، یکسری سؤال مطرح کرد و گفت اگر بانوان بتوانند به این پرسشها پاسخ دهند معلوم میشود با سواد هستند و بنده جسارت کردم و گفتم همین الان بپرسید ولی به شوخی و خنده عبور شد و این نشان میدهد حوزه خواهران باید به حوزه الصاق باشد و این خوب نیست؛ بنابراین این تصور که زنان نمیفهمند و نیاز ندارند در تمامی سالهای حضور بنده در حوزه از دهه ۶۰ وجود داشته است.
یکی از آقایان در یک جلسهای گفتند که من به مصر رفتم و در آنجا دروس آشپزی و خانهداری و ... برای زنان دایر است و منظور ایشان این بود که حد زنان همین مقدار است و نباید به بیشتر از این فکر کرد ولی اگر ما توانمندی زنان در عرصه فقه و فلسفه و کلام و ... را روی میز بگذاریم در این صورت زاویه نگاه را تغییر خواهد داد؛ الان فهم مشترکی از اقتضائات زنان در حوزه وجود ندارد، به همین دلیل یکی میگوید دروس را ساده در نظر بگیرید، زیرا اینها مسائل دشوار را نمیفهمند.
اگر طلاب و دانشپژوهان ما مسائل را به دانش فقه و تفسیر و ... تبدیل کنند این وضع تغییر خواهد کرد؛ زمانی بنده قرار بود موضوع زن در قرآن را برای سطح چهار در رشته تفسیر تطبیقی تدریس کنم و عرض کردم من این سرفصلها را حاضر نیستم در منبر هم برای مردم بیان کنم لذا یکسری سرفصلهایی را خودم ارائه کردم که موفقتر هم بود؛ کسانی که میخواهند مدیر در حوزه خواهران باشند باید ابتدا به این چالش جواب بدهند که آیا ما فهم مشترکی در مورد اقتضائات زنان و خانواده داریم؟
سیستم نمیتواند دائما برای طلاب زن انعطاف به خرج دهد ولی برخی طلاب چنین توقعی دارند؛ یعنی فرزندآوری و همسرداری و خانهداری را عاملی برای این میدانند که در نمره و تحصیل و غیبت و ... با آنان همراهی بیش از حدی انجام شود. خانهداری یکی از زیباترین کارها برای زن است و دلالت خاص خود را دارد لذا زنی که خانهدار است و میخواهد تحصیل کند باید بداند که دو برابر تلاش نیاز دارد. نباید فرزندآوری به اتفاقی تبدیل شود که نیمی از طلاب بیسواد شوند.
وفاق مردم و جلوگیری از تفرقه اولویت ائمه(ع) بوده است
حجتالاسلام ابوالفضل موسویان؛ استاد حوزه و دانشگاه:
در زمان امیرالمؤمنین (ع) با اینکه حقشان غصب شد، اما ایشان هیچگاه اقدام به کاری که تفرقهای بین مسلمانان ایجاد کند، نکردند و حتی با همان خلفا همکاری میکردند تا وحدت اسلامی از بین نرود؛ زیرا موضوع وحدت از اینکه خودشان به قدرت برسند مهمتر بود البته تلاش خود را برای آگاه کردن جامعه انجام میدادند. ولی اینکه بخواهند اقدامی کنند که برداشت تفرقه بین مسلمانان بشود چنین اقدامی را ایشان نکردند با اینکه متأسفانه طرف مقابل برخوردهای بسیار بد و زنندهای داشت، اما از ناحیه امیرالمؤمنین (ع) هیچ اقدامی به این صورت انجام نگرفت. این موارد نشاندهنده این است که مسئله وفاق جامعه بسیار مهم بوده است. این برداشتی است که من از آیات، روایات و سیره معصومین (ع) دارم که اینگونه برای وفاق جامعه برخورد کردند.
در شرایط پیچیده امروز ممکن است کشورها دنبال منافع خود باشند و منافع خود را در تفرقه یک جامعه بدانند. این نقشهای بوده است که در قدیم مصطلح بود که میگفتند «تفرقه بینداز و حکومت کن» که سیاست انگلیسی بود و با ایجاد تفرقه حکومت میکرد. قدرتهایی که در دورههای گذشته وجود داشتند برای اینکه منافع بیشتری ببرند ممکن بود بیایند در جامعه علیه جریان دیگری کاری انجام دهند تا بتوانند وجه و جبهه خود را تقویت کنند. این کارها در گذشته انجام میشد و آثار آن را در دولتها و حکومتهای پیشین دیدیم که چگونه حتی منجر به انقراض یک سلسلهای شده است؛ چه در دوره مشروطه و چه در قبل و بعد این دوره که در تاریخ هم ثبت شده است.
اگر راه گفتوگو درست و صحیح باز شود اتفاق خوبی رخ خواهد داد. متأسفانه مشکلی که در خیلی مواقع داریم این است که بعضی از افراد و جریانها تریبون دارند و برخی کوچکترین تریبون هم در اختیارشان نیست؛ مثلاً اگر کسی بخواهد با بعضی از سیاستهای یک دولت مخالفت کند به راحتی میتواند بیاید و تجمعی درست کند و کسی هم کاری با آنها ندارد، اما کافی است که کسی بخواهد در حمایت از این دولت تجمعی داشته باشد و حرفی بزند با او برخورد میشود. این راه عادلانهای برای برخورد با دو دیدگاه و نظری که وجود دارد نیست. باید جامعه ما به قدری آزاد باشد تا طرفینی که با هم در مسائل سیاسی، اعتقادی و... اختلاف دارند بتوانند به راحتی صحبت کنند.
مخالفت با تأسیس دفتر مراجع در همه استانها
آیتالله علوی بروجردی:
وقتی ادارات و حتی بانکها به دلیل کمبودها تعطیل میشوند و زندگی عادی مردم مختل میگردد، حوزه نیز نمیتواند بهعنوان یک نهاد جدا از مردم عمل کند. ما تافته جدا بافتهای نیستیم و باید در این موارد همپای دیگران عمل کنیم. این اقدام مدیریت حوزه که تعطیلیها را اعلام کرد، از نظر من کاملاً درست بود. این تصمیم باعث میشود مردم حوزه را جدا از مشکلات خود نبینند و احساس کنند ما نیز در مشکلات آنها سهیم هستیم.
گاهی یک طلبه قدمهایی برمیدارد که از خدمات بزرگان کم ندارد. اساتید حوزه نیز خدمات ارزشمندی ارائه میدهند؛ گاهی این خدمات را متوجه میشویم و گاهی نه، اما مجموع این خدمات است که ما را سرپا نگه میدارد و در دل مردم جا میدهد. باید توجه داشته باشیم که تکفل و پدری نسبت به مردم را فراموش نکنیم، مسئلهای که متأسفانه امروزه تا حدی به دست فراموشی سپرده شده است.
ما نسبت به همه شئون مردم و آنچه بر آنان میگذرد مسئولیم و در روز قیامت مورد سؤال قرار خواهیم گرفت. اگر مردم با کمبود مواجه هستند، ما باید تذکر دهیم. اگر گوش نمیکنند، باید در کنار مردم باشیم و با آنان همدردی کنیم. در حوادث و پیشامدها، مسئولیت روحانیت بسیار سنگینتر از مواقع عادی است. روحانیتی که هنوز در دل عدهای از مردم جای دارد، با همین سرمایه مانده است. اگر این سرمایه را از دست بدهیم، همه چیز را از دست دادهایم.
من مخالف این هستم که مراجع در هر شهری دفتر داشته باشند. به برخی دوستان نیز گفتهام، دفتر یعنی اینکه اگر کسی وجوهاتی دارد باید به دفتر آن مرجع تحویل دهد و به دیگران ندهد. این روش درست نیست. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله العظمی بروجردی را؛ ایشان میفرمودند: خانه هر عالمی دفتر من است و مسجد هر عالمی دفتر من است. مردم وجوهات خود را به عالم محل خود بدهند و او این وجوه را برای من ارسال کند. حتی اگر کسی از شهری وجوهی به قم میآورد، ایشان میپرسیدند: چرا این وجوه را به عالم محله خود ندادید؟ این روش باعث میشد که ابتدا هزینههای منطقهای تأمین و سپس مازاد آن به قم ارسال شود. این نظام اولویتبندی به بقای مساجد و رونق حوزههای محلی کمک میکرد.
نوگرایی در حوزه نباید جلسات اخلاق را کمرنگ کند
آیتالله مبشر کاشانی:
واردین به حوزه یا خودشان معلم اخلاق خصوصی انتخاب میکردند یا استادان اخلاق برای عموم طلاب درس میگفتند مانند آیتالله مشکینی که قبل از انقلاب درس اخلاق عمومی داشتند و برخی استادان هم استاد اخلاق خصوصی بودند. حداقل چهارشنبهها که روز پایانی دروس حوزه بود، دروس علمی را کنار میگذاشتند و اخلاق میگفتند یا بخشی از درس را به تدریس و بخشی را به اخلاق اختصاص میدادند؛ این قانون کلی در حوزه علمیه بود.
متأسفانه در این سالها به نظر میرسد این مسئله کم رنگ شده به خصوص اینکه نسل جوان و حتی حوزه در این عرصه کوتاهی داشته و به عنوان یک دستورالعمل کامل در برنامههای درسی حوزه گنجانده نشد مثلا باید گفته شود که طلاب الزامی است که هفته یک روز به محضر بزرگانی، چون آیتالله بهجت، آیتالله بهاءالدینی و ... بروند و از محضر آنان استفاده کنند.
چنین قانون الزامی در حوزه مصوب نشد در حالی که قبل از انقلاب، خود حوزه هم اگر برنامه نداشت نسل جوان و مردم به محضر بزرگان اخلاق میرفتند؛ مرحوم آیتالله سیدحسین قاضی در مدرسه حجتیه اخلاق میگفتند و این کارها به صورت خودجوش انجام میشد و خود طلاب به صورت خصوصی یا عمومی استاد انتخاب میکردند ولی این روند در حال حاضر بههم خورد و گاهی هم طلاب ناشناخته از جهت اخلاق را به عنوان مدرس اخلاق به مدارس علمیه میفرستادند که تاثیرگذاری چندانی نداشتند.
کسانی مانند آیتالله شبزندهدار تا زمانی که زنده بودند درخواستی وجود نداشت که این بزرگان مثلا در مدرسه فیضیه جلسه اخلاق برپا کنند؛ مرحوم احمدی میانجی هم به صورت خصوصی دروس اخلاق داشتند ولی فراموش شدند با اینکه ایشان استاد اخلاق آیتالله مشکنیی بود و آیتالله مشکینی علاوه بر اخلاق، رسائل و مکاسب هم نزد ایشان خوانده بود.
انتهای پیام