به گزارش خبرگزای خبرآنلاین، نیره خادمی در سازندگی نوشت: کشوری که تا پیش از جنگ جهانی دوم صادرکننده غلات بود، پس از اشغال خاک ایران توسط قوای متفقین در شهریور سال ۱۳۲۰ یک بار دیگر با قحطی روبهرو شد. پیش از آن در جریان جنگ جهانی اول مردم ایران کمیاب شدن گندم را تجربه کرده بودند اما این بار شرایط کمی جدیتر بود، چهبسا به واسطه پیمان «اتحاد سهگانه» تمامی وسایل حملونقل زمینی و خطوط راهآهن کشور هم در اختیار متفقین بود بنابراین عملاً توزیع به موقع و مناسب غله انجام نمیشد. حدود یک سال و سه ماه پس از حضور نیروهای انگلیس و روسیه در جنوب و شمال ایران، قحطی تمام ارکان زندگی مردم را تحت تاثیر قرار داد تا نیمه آذرماه که اعتراضاتی رقم خورد و همزمان دولت احمد قوام هم به پایین کشیده شد. سازندگی به مناسبت سالروز بلوای نان در آذر سال ۱۳۲۱ به تاثیر و پسلرزههای آن در سیاست ایران پرداخته است.
پیشزمینه بحران
قوای متفقین پس از آغاز جنگ جهانی دوم میخواستند از ایران به عنوان کریدوری برای تامین نیروهای خود استفاده کنند بنابراین عملاً اعلام بیطرفی ایران را نپذیرفتند و به بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران، این کشور را از شمال و جنوب اشغال کردند. رضاشاه هم با فشار روس و انگلیس بهسرعت از قدرت کنار رفت و محمدرضاشاه جوان بر تخت سلطنت نشست و با استعفای علی سهیلی در مرداد سال ۱۳۲۱ احمد قوام را به جای او به مجلس معرفی کرد. شاه جوان ایران اما دلخوشی از احمد قوام نداشت و در واقع مجبور به این کار شد چراکه قوامالسلطنه هم مانند مشروطهخواهان معتقد بود که شاه باید سلطنت کند نه حکومت.
بحران نان و ناتوانی در حل بحران پیش از آن زمان دولتهای محمدعلی فروغی، علی سهیلی و احمد قوام را کنار زده بود و حالا دغدغه و معضل بزرگ دولت قوام بود، آن هم در شرایطی که بهمن سال ۱۳۲۰ پیمانی میان ایران، انگلستان و شوروی بسته شد تا تمام راهها و وسایل ارتباطی ایران در اختیار نیروی متفقین قرار بگیرد و از ایران پلی برای پیروزی خود بسازند. قوام تلاش کرد تا با تاسیس وزارت خواروبار مشکل را حل کند. وزارت راه را مکلف کرد هر مقدار واگن راهآهن که مورد احتیاج وزارت خواربار باشد به تشخیص و تقاضای وزارت خواربار مقدم بر تمام تقاضاها و محمولات را شناسایی و در اختیار وزارت خواربار بگذارد و نیز تمام وزارتخانهها، ادارات، شرکتها و بنگاهها مکلف شدند، درخواستهای وزارت خواربار را درباره وسایل نقلیه و لوازم آن مقدم بر هر حاجت دیگر را قبول و به موقع اجرا کنند. در آن شرایط اما حل چنین بحرانی آسان نبود. از یکسو توزیع و حملونقل آرد و گندم ایران تحت نظارت انگلیس در جنوب و روسیه در شمال کشور بود و از دیگر سو آنها بخش زیادی از گندم کشاورزان ایرانی را خریداری میکردند تا به سمت انبارهای خود روانه کنند، آن هم در حالی که انگلستان به علت امتیازاتش در حوزه نفت ایران بر مدیریت سوخت کشور نیز تسلط داشت. در کنار این عوامل، آنچه قحطی را تشدید میکرد، زیادهخواهی دلالان و محتکران گندم و آرد، ذیل نبود مدیریت و نظارت دولتی بود بنابراین نان گران و کمیاب شده بود. دلالان هم برای افزایش سود خود خاک اره و سنگ و کلوخ ریز را با گندم کوبیده مخلوط کرده و تحویل نانواها میدادند و درنتیجه نان بهشدت کیفیت پایینی داشت.
اعتراضات مردمی
در اسفند سال ۱۳۲۰ از گوشهوکنار کشور خبر میرسید که مردم قادر به تهیه نان نیستند و حدود یک ماه بعد در فروردین سال ۱۳۲۱ قیمت نان، شیرینی، گوشت و میوه بهشدت افزایش پیدا کرد و در برخی موارد قیمتها تا ۱۵ برابر نسبت به سال گذشته افزایش داشت. روزنامه «اطلاعات» هم در گزارشی، نقطه آغاز بحران نان را دستاندازی ۷۵ هزار نیروی نظامی متفقین برای تامین مواد غذایی خویش بر انبارهای غلات ایران دانست. حسین مکی در «تاریخ ۲۰ ساله ایران» در این باره مینویسد: «در تهران قیمت نان در نیمه اول سال ۱۳۲۱ از ۶ سنت به یک دلار رسید. کمبود نان بر کیفیت آن نیز اثر گذاشته بود. درواقع نانی که به زحمت در اختیار مردم قرار داده میشد آنقدر بیکیفیت بود که موجب مرگ چند نفر و شیوع بیماری در میان مردم شد. در پاییز ۱۳۲۱ کمبود نان بسیار جدی شد. در آذرماه ۱۳۲۱ دانشآموزان مدارس خود را تعطیل و به سمت بهارستان به راه افتادند. مردم نیز به صفوف آنان پیوستند و شعار میدادند یا مرگ یا نان. عصر آن روز اعتراض مردمی به کمبود نان شدت گرفت و نیروهای مسلح به تیراندازی روی آوردند. در این ماجرا که به بلوای نان شهرت پیدا کرد، دهها نفر کشته و زخمی شدند.»
اقدامات قوام در تاسیس وزارتخانه خواروبار و استخدام مستشاران خارجی ازجمله شریدان آمریکایی و آرتور میلسپو برای سامان دادن نهتنها نتیجه نداشت که مشکل را بیشتر هم کرد درنتیجه ۱۷ آذر سال ۱۳۲۱ بلوای نان رقم خورد.
سقوط قوام
دولت احمد قوام هم زیر بار انواع فشارها دو ماه دوام آورد و سرانجام بهمن همان سال سقوط کرد. ماجرا به این سادگی نبود و بعدها برخی روایت کردند، حاکمیت برای براندازی دولت قوام در این کار دست داشته است. ازجمله این روایتها، گفتوگوی کنایهآمیز احمد قوامالسلطنه با محمدرضا پهلوی است که ابوالحسن عمیدی نوری در «یادداشتهای یک روزنامهنگار» آن را روایت کرده است. او از زمانی نوشته که به همراه احمد ملکی، مدیر روزنامه «ستاره» و حسین فاطمی، مدیر روزنامه «باختر» به دیدار احمد قوام رفته بودند:
مرحومین ملکی و فاطمی وقایع بعدازظهر خیابان لالهزار و میدان مخبرالدوله که عدهای لجّاره ریخته بودند و مغازهها را غارت میکردند به اطلاع نخستوزیر رساندند. مرحوم قوامالسلطنه که خونسردی خود را با وجود شنیدن این اخبار حفظ کرده بود، گفت: این کارها «تحریک ایشان است» که نمیتوانند مملکت را آرام ببینند. من از چند روز پیش احساس کردم نقشهای علیه خودم و مملکت در جریان است به همین جهت برای جان خود به احتیاط پرداختم. من دیدم دو روز قبل افراد نظامی گارد منزلم که تا آن روز در آنجا بودند، رفتند و آن گارد مراقبین منزلم برچیده شد و دیگر کسی به جای آنها نیامد از آن موقع فهمیدم، خطری متوجه من و منزلم است این بود که همان روز دستور دادم، رختخواب و اثاثیه شخصیام را به همین کاخ ابیض که محل کارم است، انتقال دادند که دو شب است در همینجا میخوابم. امروز آن نقشه آفتابی شد و معلوم شد، بلوایی علیه من باید راه انداخته باشند و قصد جانم را هم داشتند که من فعلاً در اینجا هستم.»
او روایت میکند که همان روز محمدرضاشاه طی تماسی از قوام میخواهد، استعفا دهد اما قوامالسلطنه مخالفت میکند و میگوید: «اجازه دهید مملکت را امن و امان کنم، همانطوری که کشور را امن تحویل گرفتم امنیت را اعاده دهم آن وقت هرچه اکثریت نمایندگان ملت ایران تصمیم گرفتند از آن قرار رفتار بنمایم.»
بلوای نان در آن سال بستری برای تسویهحساب سیاسی شد و در سیاست ایران هم آشفتگیهای عمیق و دراز مدتی برجای گذاشت. رجاّلهها و لمپنها قدرت گرفتند و در جریانات بعدی سیاسی ایران ازجمله امتیازات نفت در اواسط سال ۱۳۲۳، ماجرای ترور احمد کسروی ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و همراهی با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم نقشهایی ایفا کردند.
۲۵۹