شناسهٔ خبر: 70398008 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

به وقت عاشقی

پرستاری از همسرم برایم شیرین بود

گرچه از هشت‌ سال دوران دفاع مقدس سال‌ها گذشته و بسیاری آن را تجربه نکرده‌اند، ولی یادگارانی هم‏چون جانبازان، آزاده‌ها و سربازان بی‌نام‌ونشان به‌خصوص مادران شهدا و همسران جانبازان و آزاده‌های عزیزی داریم که درد و رنج جنگ تحمیلی را طی این دوران با از دست دادن سلامتی شوهران خود و فرزندانشان هنوز به دوش می‌کشند.

صاحب‌خبر -

یکی از این افراد که در ۲۲ مهر ۱۴۰۲ همسرش پس از تحمل سال‌ها درد و رنج ناشی از دوران جنگ و اسارت به درجه رفیع شهادت نائل آمد، همسر شهید«مرتضی ممدوح» است. او که مادر ۴ فرزند است و پا به سن گذاشته، هنوز روحیه خودش را از دست نداده و پرتوان در کارهای فرهنگی و اجتماعی فعالیت دارد.

«رقیه کریمی» اهل روستای جابوز شهرستان خلیل‌آباد است و با همسرش پسرعمه بود. در ۱۷ سالگی زندگی مشترک خود را با مرتضی در روستا شروع کردند.

وی به ایسنا گفت: گرچه در آن زمان چیزی نداشتیم ولی پدرم چون فقط ۴ دختر داشت یک خانه، دو ساعت آب و ۳۰ من باغ انگوری به ما دادند تا امورات زندگی‌مان را پیش ببریم.

کریمی با بیان اینکه در سال ۱۳۶۲ که همسرم مفقود الاثر شد سه فرزند داشتم، اظهار کرد: همسرم زمان جنگ تحمیلی با دو باجناق دیگرشان از طریق بسیج مردمی در ۴ بهمن ۱۳۶۲ به جنگ اعزام و در ۴ اسفند همان سال همسرم مفقودالاثر شد؛ در آن زمان پسر اولم کلاس اول ابتدایی و پسر و دختر دیگرم کوچک‌تر بودند.

وی که در ذهن خود خاطراتی که از زبان شهید شنیده بود را مرور می‌کرد، تصریح کرد: پس از مدتی مطلع شدیم شوهرم در اسارت است. پس از برگشتش و تعریف داستان اسارتش این چنین بود که خط شکن بودند و از ایلام با هدف نفوذ به خاک عراق و به دست گرفتن سه پاسگاه اعزام شدند که در شهر العزره دشمن آنها را محاصره می‌کند. با به شهادت رسیدن فرمانده، گروه سربازان به هم می‌ریزد و دشمن بر آنها غلبه می‌کند.

این همسر آزاده به نقل از شوهرش اظهار کرد: چهار تیر به شوهرم اثابت کرده بود، گرچه عراقی‌ها همه زخمی‌ها را تیر خلاصی می‌زدند ولی با مدد به امام رضا(ع) نمی‌دانم چه شد یکی از سربازان عراقی را از من دور کرد؛ اما لگدی با پوتین به صورت من زد که دندان‌هایم شکست و با سربند یا مهدی که داشتم چشم‌هایم را بست و مرا نکشتند. 

وی افزود: پس از 2 سال که همسرم مفقود الاثر بود خبر اسارتش با کارت هلال احمر برایمان آمد، نامه‌هایشان را هنوز دارم که هر سه ماه یک بار فقط در حد ۷ خط ایشان و ما می‌توانستیم نامه برای هم بنویسیم.

وی با بیان اینکه وقتی از همسرم خبری نداشتیم برای اینکه فرزندانم را امیدوار کنم خودم نامه می‌نوشتم و به نامه‌رسان محله می‌دادم تا درب خانه ما بیاورد و برایشان می‌خواندم.

کریمی گفت: همسرم روزی که به جبهه رفت ۸۳ کیلوگرم وزن داشت و روز برگشتش به ۳۲ کیلوگرم رسیده بود و عملاً شناخته نمی‌شد، در واقع نه ایشان ما را می‌شناخت و نه ما ایشان را می‌شناختیم.

وی ادامه داد: گرچه آن زمان همه با هم همدل بودیم ولی الان ۲۰ سالی می‌شود که به دلیل فضای مجازی از جوانانمان دور شده‌ایم، وقتی والدین گوشی و کامپیوتر را در اختیار فرزند قرار می‌دهند اصلاً نمی‌دانند چه اتفاقی برایش می‌افتد از سویی دشمن هم برایشان فرش قرمز پهن کرده است.

وی خاطرنشان کرد: هرچند خانواده‌ها درگذشته از نظر مالی مشکلات داشتند ولی حواسشان به تربیت بچه‌ها بود، اما امروزه این‌گونه نیستند.

 این همسر شهید تاکید کرد: پدر باید بیشتر با فرزندانش به خصوص دختر دوست باشد، دختر محبت پدر را نیاز دارد تا فریب یک پیامک را نخورد ولی این جنگ نرم بچه‌هایمان را از ما گرفته و ضرر کرده‌ایم.

کریمی اظهار کرد: همسرم در سن ۳۰ سالگی به جبهه رفت و سال ۱۳۶۹ برگشت در این دوران کار کشاورزی می‌کردم و هنوز هم کشاورز هستم.

وی افزود: همه فکر می‌کنند خانواده‌های شهدا و ایثارگران در ناز و نعمت هستند و همه چیز مال ماست در صورتی که به جز حقوق بازنشستگی همسرم چیز دیگری دریافت نمی‌کنیم مگر اینکه در مراسمی تقدیری از ما شود. اکنون از ۴ فرزندم فقط یک نفرشان استخدام است.

وی گفت: آن زمان مگر می‌دانستند که اگر بروند و شهید شوند حقوق دریافت خواهند کرد. در روستای جابوز مادری نوجوان ۱۳ ساله‌اش را پس از شهادت برادرش عازم جبهه کرد ولی چون قدش کوچک بود با کفش‌های پاشنه بلند مادرش برای اعزام حضور پیدا کرده بود وقتی پس از عملیات والفجر یک شهید را آوردند؛ مادر فرزند شهیدش را روی دست گذاشته بود و لالایی می‌خواند.

این همسر شهید افزود: الان هم پای کار هستیم ولی ای کاش عزیزانی که مسئول هستند به درستی انجام وظیفه کنند، هنوز رزمنده‌ها و جانبازانی در خانه‌ها هستند که نمی‌توانند به راحتی بیرون بروند می‌طلبد از آنها یاد و احوالپرسی داشته باشند.

وی گفت: آن قدر پرستاری از همسرم برایم شیرین بود که اگر روزی برایش شعر نمی‌گفتم حالم خوب نبود، من با این جانباز شاعر شدم. ایشان علیرغم بیماری و ناراحتی قبلی و روز در میان ۴ ساعت دیالیز واقعاً روحیه داشتند.

وی با اشاره به اینکه سختی‌های زندگی ما را تعداد اندکی از اقوام و هم نوعان ما درک می‌کنند ولی شکر گذار خداوندم که توانستم به خوبی خدمتگزار این عزیز باشم، گفت: توانستم با کمک همسر شهیدم در این دوران و با هزینه خودمان ۹۲ جوان را ترک اعتیاد دهیم و طی یک سال گذشته که ایشان آسمانی شدند ۷ نفر دیگر به این تعداد اضافه شدند و در کارگاه‌های مختلف شیرینی پزی و ام دی اف و... مشغول بکار هستند.

کریمی با بیان اینکه این عزیز در ۲۲ مهرماه ۱۴۰۲ پس از ۱۶ سال تحمل بیماری و جراحت‌های جنگ تحمیلی و دوران اسارت آسمانی شد، اظهار کرد: لطف خداوند بود که با همه سختی‌ها عاشقش بودم. در این مدت نتوانستیم به دلیل دیالیز یک سفر برویم حتی به خانه فرزندانم نمی‌رفتم تا بتوانم کنار ایشان باشم، روحش شاد و امیدوارم شافع من و فرزندانم در روز قیامت باشد.
انتهای پیام