شناسهٔ خبر: 70383851 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

منابع طرح «کتاب‌خوان ماه» ویژه دی ۱۴۰۳ معرفی شد

منابع طرح «کتاب‌خوان ماه» ویژه دی ۱۴۰۳ با ارائه کتاب‌های «سه نکته‌ی مامان‌ها»، «آبی سربلند»، «سیمای سلیمانی» و «لبخند مسیح» معرفی شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه فرهنگ دفاع‌پرس، منابع طرح کتاب‌خوان ماه ویژه دی ۱۴۰۳، با هدف ارتقای فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در جامعه، دسترسی همگانی به کتاب، لزوم معرفی کتاب‌های مفید برای پرورش فکری آحاد مختلف مردم و همچنین ارتقای فضایل اخلاقی و فرهنگ عمومی از طریق مطالعه کتاب‌های مفید و فاخر در سطح کشور با ارائه کتاب‌های «سه نکته‌ی مامان‌ها»، «آبی سربلند»، «سیمای سلیمانی» و «لبخند مسیح» معرفی شد.

علاقه‌مندان می‌توانند با مراجعه به کتابخانه‌های عمومی کشور و امانت گرفتن کتاب‌های این طرح، آنها را مطالعه کنند.

منابع طرح «کتاب‌خوان ماه» ویژه دی ۱۴۰۳ معرفی شد

داستان‌های پاپاپا (۳)؛ سه نکته‌ی مامان‌ها
پدیدآور: کلر ژوبرت
ناشر: به‌نشر
تعداد صفحات: ۲۴

این اثر جلد سوم از مجموعه داستان‌های پاپاپا است که شخصیت اول آن یک هزارپاست. در این کتاب به شکل غیرمستقیم به کودک می‌آموزد که چگونه می‌تواند رضایت مادر و پدر خود را جلب نماید. احترام به والدین، محبت به والدین و گوش‌کردن حرف‌ها و توصیه‌های آنها به‌عنوان سه راهکاری عنوان شده‌اند که اگر انجام شوند والدین خوش‌حال و راضی می‌شوند از فرزندان خود. همچنین برای بچه‌هایی که مثل پاپاپا رعایت این دستورالعمل سه‌بندی مشکل است راهکار‌هایی عملی ارائه کرده است.

کتاب «سه نکته‌ی مامان‌ها» در حقیقت آموزش تکریم عملی مقام مادری به فرزندان است که خانم کلر ژوبرت با قلم و تصویرگری جذاب و منحصربه‌فرد خود آن را خلق کرده‌اند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

پاپاپا نوشته را خواند:

سؤال: یک بچه چه‌کار کند تا مامانش را خوش‌حال کند؟
جواب:
۱) یک‌ذره مؤدب باشد.
۲) سه ذره مهربان باشد.
۳) نیم‌ذره هم به حرفش گوش کند.

بعد از خواندنش با اخم گفت: «اوووَه! اینها که خیلی سخت‌اند!»

عسلو گفت: «برای این‌که برایت آسان شود کافی است...» (ص ۱۵ و ۱۶)

منابع طرح «کتاب‌خوان ماه» ویژه دی ۱۴۰۳ معرفی شد

آبی سربلند
پدیدآور: ابتهاج محمد
مترجم: لیلا کاشانی وحید
ناشر: مهرسا
تعداد صفحات: ۳۶

این کتاب داستانی جذاب و شیرین از دو خواهر به نام‌های آسیه و فائزه را روایت می‌کند. آسیه در روز اول مدرسه با حجاب (روسری آبی) به مدرسه می‌رود. همین امر موجب تعجب و تمسخر برخی اطرافیانش می‌شود. اما او به حجاب خودش افتخار می‌کند و به حرف‌های دیگران هیچ اعتنایی نمی‌کند. کتاب حاضر نشان می‌دهد که چگونه انسان می‌تواند بدون اعتنا به حرف‌ها و عکس‌العمل‌های دیگران با افتخار به اصول و ارزش‌های خود پایبند باشد.

نامزد شدن برای جایزه کتاب تصویری گودریدز در سال ۲۰۱۹، قرار گرفتن جزء فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز و فهرست منتخب کتاب جوانان در سال ۲۰۱۹ و حضور در جمع ۱۰ کتاب برجسته حوزه زنان در سال ۲۰۲۰ بخشی از موفقیت‌های این کتاب زیبا و دلنشین را شامل می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آسیه با تعجّب نگاهم می‌کند و می‌گوید: «فائزه؟ این‌جا چه‌کار می‌کنی؟»
من می‌پرسم: «خوشحالی که اولین روز حجاب است؟»
آسیه سرش را به علامت تأیید تکان می‌دهد و به من لبخند می‌زند و حال من هم بهتر می‌شود.
از اطرافمان صدای خنده می‌آید.
پسری با دست به آسیه اشاره می‌کند و با خنده‌ای تحقیرآمیز می‌گوید: «واقعاً چرا؟!»
حجاب آسیه خنده‌دار نیست. حجاب آسیه مثل دریایی است که موج‌هایش تا آسمان می‌رود، همیشه آنجاست، قوی و سربلند.
مامان گفته بود: «بعضی‌ها حجاب تو را درک نمی‌کنند، اما اگر تو خودت بدانی چه کسی هستی و حجابت برای چیست [و در رسیدن به هدفت در زندگی چه کمکی به تو می‌کند، هم خودت می‌توانی به آن افتخار کنی و هم]آنها به تو احترام می‌گذارند.» (ص ۱۴ تا ۲۰)

منابع طرح «کتاب‌خوان ماه» ویژه دی ۱۴۰۳ معرفی شد

سیمای سلیمانی (خاطراتی از زندگی سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی)
پدیدآور: علی شیرازی
ناشر: خط مقدّم
تعداد صفحات: ۲۰۸

گلچینی جذاب و متنوّع از خاطراتی کوتاه و کمتر شنیده از قول دوستان و دشمنان حاج‌قاسم سلیمانی درباره‌ی زندگی، خلقیات و عملکرد او؛ کتاب مشتمل است بر هفت فصل، در فصل‌های اول تا پنجم، خاطرات به ترتیب زمانی ارائه شده است، فصل نخست، دوران کودکی تا اوایل انقلاب (قبل از شروع جنگ تحمیلی)؛ فصل دوم خاطراتی از دوران دفاع مقدّس؛ فصل سوم، خاطرات از دوران فرماندهی در مناطق شرق و جنوبی شرقی ایران؛ فصول چهارم تا ششم به دوران پرافتخار وی در مقام فرمانده سپاه قدس می‌پردازد، فصل چهارم در لبنان و افغانستان، فصل پنجم در سوریه و فصل ششم نیز خاطراتی در عراق؛ فصل پایانی، اما به برخی از خاطرات منتخب شخصیت‌های معروف در شرایط غیرنظامی از سردار شهید سلیمانی اختصاص‌یافته است.

برخی از خاطرات برای نخستین‌بار است که در این اثر آمده و لذا مخاطبی که تشنه دانستن و شناخت بیشتر از این شخصیت کم‌نظیر دوران معاصر و بلکه تاریخ جبهه‌ی مقاومت در برابر طاغوت است از جذابیت فوق‌العاده برخوردار است، به‌خصوص که خاطرات همه کوتاه و خوش‌خوان هستند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

 ژنرال جان مگوایر افسر سابق سیا و مدیر اطلاعات ملی آمریکا:
آن آدم رده‌پایینی که ۲۵ سالش است و بدون جلیقه‌ی ضدگلوله دارد در یک گروه شبه‌نظامی می‌جنگد، چگونه ممکن است انگیزه نگیرد و عملکرد خوبی نداشته باشد وقتی می‌بیند رئیسش که هم‌سن پدربزرگش است، با یک پیراهن ساده دارد در میدان جنگ در میان شلیک گلوله‌ها قدم می‌زند؟ این کار یک پیام الهام‌بخش برای آن سرباز است که ترس در این آدم وجود ندارد و ما هم باید همین‌گونه باشیم. من واقعاً اعتقاد دارم افرادی مانند سلیمانی احساس می‌کنند دارند تقدیرشان را رقم می‌زنند، و اگر هم کشته شده‌اند، خوب کشته شده‌اند؛ دیدگاه متفاوتی نسبت به مثلاً ما آمریکایی‌ها در این باره دارند و معتقدند در حال اجرای یک مأموریت الهی هستند. (ص ۱۷۱ و ۱۷۲)

لبخند مسیح
پدیدآور: سارا عرفانی
ناشر: سوره مهر
تعداد صفحات: ۱۵۲

نگار دختری است امروزی که مدرس زبان انگلیسی در یک آموزشگاه است؛ البته با چالش‌های زیادی هم در دنیای اطرافش مواجه است؛ در جستجوهایش در فضای مجازی با یک مقاله مواجه می‌شود که خیلی نظرش را جلب می‌کند، به نویسنده مقاله ایمیل می‌زند و چند سؤال درباره مقاله می‌پرسد. نویسنده مقاله (یعنی نیکلاس)، اما وقتی متوجه می‌شود که صاحب ایمیل یک مسلمان ایرانی است، باتوجه به اینکه در حال تحقیق درباره‌ی اسلام بوده با خود فکر می‌کند که زمان مناسبی است که سؤال‌های خود را از این زن مسلمان بپرسد.

 واکنش نگار به نقل از کتاب: «برای چی من باید این کار را می‌کردم؟ یعنی، چون شنیده بود که مردم یک کشور مسلمان هستند، فکر کرده بود که همه آنها می‌توانند او را به‌سوی خدا دعوت کنند؟ این چه استدلالی است؟ ...

 دین برای من همان چیز‌هایی بود که توی کتاب‌های مدرسه خوانده بودم. حفظ‌کردن اذان و اقامه و بدون غلط خواندن از روی قرآن برای اینکه معلم نمره بدهد و تست‌های معارف برای اینکه توی کنکور از آنها سوال می‌آمد، همه‌اش همین بود...»

 و داستان درباره‌ی این است که به دلایلی که ربطی به انگیزه‌های خدایی ندارد، نگار تصمیم می‌گیرد تا حدی پاسخ پرسش‌های نیکلاس را پیدا کند و به او در مسیری که دارد می‌پیماید کمک کند ... درحالی‌که بار‌ها جملاتی از این قبیل در مسیر راهنمایی به ذهن نگار می‌رسد: «نمی‌دانستم خودم چیز‌هایی را که می‌نوشتم باور داشتم یا نه. لزومی احساس نمی‌کردم برای اینکه خودم، حتماً به آن حرف‌ها اعتقاد داشته باشم.»

 روند این گفتگو‌ها و فضای زندگی خود نگار، اما در ادامه‌ی داستان مخاطب را با غافلگیری‌هایی مواجه می‌کند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
خدای اکثر مردم یک موجود بزرگ است که آن بالا نشسته، همه را می‌بیند و به حرف‌ها گوش می‌کند. اگر دلش خواست کمک می‌کند و اگر نخواست نمی‌کند ما با بی‌میلی، بارهاوبار‌ها می‌خواهیم. تهدیدش هم لازم باشد می‌کنیم و گاه شاید داد هم بزنیم. به او به چشم پادشاهی نگاه می‌کنیم که سال‌ها و قرن‌ها با ما فاصله دارد و چیز‌هایی که به ما یاد می‌دهند، فقط این فاصله را زیادتر می‌کند ما را از او دورتر.
برای همین گاهی، دیگر تصمیم می‌گیریم با او کاری نداشته باشیم. زندگی خودمان را بکنیم و فراموشش کنیم ....
اما خدا حتماً باید چیزی بزرگ‌تر از اینها باشد تا خدا باشد ... (ص ۱۱۰ تا ۱۱۴)

انتهای پیام/ 121