«شب یلدا»؛ از کهنترین آیینهای مردمان موحد ایرانی در پاسداشت و ستایش طبیعت پیرامون خود است. آیینی که کهنوارگی آن به «آیین مهر» یعنی بیش از 6000 سال پیش و 2000 سال بیشتر از شکلگیری تفکر آیین «یین و یانگ» (نبرد سپیدی و سیاهی) در کشور چین به عنوان یکی دیگر از کشورهای کهن در این جهان اثیری باز میگردد.
مهمترین فلسفه «شب یلدا» میان ایرانیان موحد؛ فلسفه «پیروزی نور بر ظلمت» در پس گذار آخرین و بلندترین شب سال در چرخش تقویم ایام به محوریت تقویم خورشیدی است. از هزارههای دور تا به امروز بخش مهمی از عقبه تمدنساز و فرهنگساز ایرانیان وابسته به چنین دسته از آیینها؛ کهنالگوها و رفتارهای مبتنی بر ساخت نگرشهای اساطیری است. باورهای آیینمندی که موجب شد جهانیان در مواجهه با جایگاه تمدن؛ فرهنگ؛ خردهروایتها؛ آیینها؛ الگوها و کهنالگوهای سرزمینمان تمامقد ایستاده و به نشانه احترام کلاه از سر بردارند.
ساحت راه یافتن جایگاه باورهای اساطیری و کهنالگوهای ایرانی در روایت ادبیت ادبیات را باید در جهان شاعرانه و در میانههای قرن پنجم هجری در «شاهنامه» سترگ حکیم توس جستجو کرد؛ اما به همان میزان که دست فرهنگ و تمدن ایرانی در بازنمایی کهنالگوهایش در حوزه «شعر»، سترگ و سنگین است؛ به همان میزان در حوزه ادبیت ادبیات داستانی داشتههایش و ادعایش درباره بازنمایی این مفهوم تهی است.
طی چند سال اخیر با ایجاد و بسترسازی «جایزه ملی ادبیات حماسی»، شاهد رجعت دوباره نویسندگان معاصر کشورمان در بهرهبرداری از این آیینها، داشتههای تمدنساز و کهنالگوهای فرهنگی ایرانزمین هستیم؛ اما با وجود جذابیت چنین دست از روایتها، هنوز کفه تولید آثار ادبی در قالب داستان بلند؛ داستان کوتاه و رمان با محوریت نویسندگان معاصرمان بسیار کم است.
با همه این اوصاف جای خوشحالی است که یکی از میان همین نویسندگان نسل دوم و جوان کشورمان، نه تنها در روایت خلق رمان خود از بُنمایه تفکر فلسفه «یلدا» یعنی پیروزی نور بر ظلمت و رسیدن به روشنایی که یکی از مهمترین رموز آفرینش پروردگار در پس خلق جهان هستی و اثیری است؛ تلاش کرده تا این نگاه به غایت جذاب را اینبار در روایتی موازی در ساحت عرض ارادت ایرانیان مسلمان به آداب، شعائر، توسل و توکل به ائمه اطهار(ع) به ویژه نگین ایرانزمین؛ شاه خراسان؛ حضرت علیابنموسیالرضا(ع) در قالب رمان «یلدا کنار تو» روایت کند.
اثری که به شکل موازی دو بازوی یاریگر داشتههای انسانساز فرهنگ، تمدن و کهنالگوهای ایرانی و معارف معرفتبخش شعائر و فرائض دین اسلام و برکات توسل به ائمه اطهار(ع) را در قالب ادبیاتی متفاوت با مخاطب به ساحت بلندای رمان قسمت کرده است.
آنچه در ادامه از خاطرتان میگذرد در آستانه «شب یلدا»؛ گفتوگوی خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با فاطمه نفری نویسنده رمان «یلدا کنار تو» است.
ایکنا- خانم نفری برای آغاز گفتگو از نحوه شکلگیری ایده و تولد رمان «یلدا کنار تو» بگویید.
خط روایی و داستانی این رمان، داستان «یلدا»، دختر 15 سالهای است که در موقعیت خطیری از زندگی قرار گرفته است. پدر و مادرش قصد جدایی دارند و همین مسئله؛ یلدا و خواهرش (روشنا) که دختری هشتساله است را با موقعیت بغرنجی مواجه ساخته و سبب شده تا هر روز مشکلات آنها در زندگی افزایش پیدا کند.
از سویی دیگر، «یلدا» به اقتضای سن نوجوانی درگیریهایی با گذار این سن و پا گذاشتن به دوران بلوغ؛ نیز همزمان با مشکلاتی در مدرسه مواجه است. «روشنا» به اقتضای کودکی که در حال گذران دوران بچهگی و شیطنتهای خاص همان دوران است شاهد جدایی مادر و پدرش از یکدیگر است و او نیز در این میان متحمل رنجهایی میشود. همه اینها دستبهدست یکدیگر میدهد تا این دو خواهر و زندگیشان دستخوش تغییر، ذهن و روح آنها نیز درگیر این مسائل شود.
در این میان علاقه به کتاب به عنوان مهمترین عنصر یاریگر «یلدا» در این شرایط به کمک او میشتابد و با توجه به اینکه نگارش و نوشتن داستان را بسیار دوست دارد تصمیم میگیرد تا با نوشتن، بخشی از روح خود را از این تلاطمها و بازی روزگار آرام سازد و به نوعی با نوشتن، مسیری را برای کمک کردن به خود و خانوادهاش بگشاید.
جغرافیای زندگی این خانواده مشهد مقدس است. به جهت زندگی در شهر مشهد و همجواری با حرم مطهر علیابنموسیالرضا؛ نگین ایرانزمین؛ امام رضا(ع) تلاش کردم تا به واسطه این انتخاب در خط روایی رمان «یلدا کنار تو»، منظر؛ دریچه و بابی دیگر را در راستای ارتباط با امام رضا(ع) و بهره گرفتن از همان صفت رأفت و رئوف بودن امام برای کمک رساندن او به «یلدا» در این شرایط بحرانی به عنوان یکی دیگر از خطهای اصلی اتفاقات این رمان بگشایم. در حقیقت تلاش کردم به واسطه جنس ارتباط معنوی «یلدا» با امام رضا(ع) و رئوف بودن ایشان، مسیری برای یاری رساندن «امام رئوف» به یلدا و شرایط خانواده او فراهم سازم.
آنچه بیان کردم در حقیقت روایتی از ساختار، شمایل و خط داستانی اصلی رمان «یلدا کنار تو» بود که آنها را در کنار خردهروایتهای موجود در این اثر بیان کردم.
ایکنا- حال برای ورود به گفتوگوی تخصصی شما را با کهنالگوهای فرهنگ ایرانی خطاب قرار میدهم. نخستین مواجهه مبتنی بر قهرمان این رمان یعنی «یلدا»؛ دختر نوجوان 15 ساله. اگر تنها بر نامش متمرکز شویم ما را به یکی از مهمترین کهنالگوهای فرهنگ و تمدن ایرانی یعنی «شب یلدا» در مقام احترام همیشه همراه فرهنگ ایرانی با طبیعت و جشن به پایان رسیدن سیاهی، غلبه نور بر ظلمت و تاریکی میبرد. مواجهه دوم بر دیدن «یلدا» در میان خانواده متمرکز است. او را در کنار مادری که پزشک است و قرار است رئیس بیمارستانی در نیشابور شود و پدری که از مدیران شناختهشده یکی از فروشگاههای زنجیرهای بزرگ مشهد است و جرقه نخست اختلاف این خانواده از انتقال مادر به نیشابور شکل میگیرد. مواجهه سوم متوجه «روشنا» دیگر فرزند این خانواده است که باز هم نامی استعاری با تعابیر همان همنشینی فرهنگ «شب یلدا» یعنی غلبه روشنایی بر پیروزی است. در نهایت مواجهه چهارم به مادربزرگ به عنوان پیر و خردمند این جمع که مهر و عاطفهاش یکی از اصلیترین حلقههای کنار هم قرار دادن اعضای این خانواده به شمار میرود. با علقهای که شما برای یلدا در این اثر تصویر کردید، یعنی میل و اشتیاق او به کتاب و نگارش داستان؛ درنهایت پیرنگ متفاوتی را در قالب آثار مبتنی بر کهنالگوهای فرهنگی و یا خردهروایتهای موجود در این اثر شاهد هستیم که همگی در کنار آن دیدگاه اعتقادی (امام رئوف) به مخاطب در قالب رمانی واحد ارائه میدهید. همراه شدن با این پیرنگ در حقیقت بازنمایی نسبت به فقدان چرخش قلم نویسندگان در نگارش آثارشان مبتنی بر الگوها و کهنالگوهای فرهنگی در کشورمان است. آیا معرفی این پیرنگ برداشتی درست از هدف ذهنی و ایده شکلگیری نگارش رمان «یلدا کنار تو» در ذهن خانم نفری است یا خوانش من اشتباه است؟
بابت این نگاه دقیق و روایت ظریف در مواجهه با آنچه که در ذهن من در قامت نویسنده بود از شما سپاسگزارم! برداشتی درست نسبت به خط پیرنگ اثر و آنچه که در ذهن من نویسنده برای نگارش آن شکل گرفته و استوار شده بیان کردید.
یکی از اصلیترین دلایل شکلگیری این پیرنگ به علاقه شخصی من به حوزه اساطیر ایرانی؛ کهنالگوها و فرهنگ تمدنساز ایرانیان در مواجهه با رخدادهای پیرامون جهان زیستی خود باز میگردد. به همین سبب این نگاه و این خط را نه تنها در رمان «یلدا کنار تو» که در دیگر آثارم نیز همواره به نوعی جای داده و تلاش کردم از آن در راستای خط روایی خلق آثارم بهره ببرم.
حال بهره بردن از این نگرش در نگارش رمانهای متفاوتم به قطع و یقین با فراز و فرود؛ پررنگی و یا کمرنگی مواجه است. به عبارت دیگر اگر شکل روایت و نگاه اثرم در قالب روایت اثری ادبی و حماسی باشد و تلاش داشته باشم تا به واسطه این نگرش ابعاد ملی یا یکی از رخدادهای ملی سرزمینم را قلمی کنم طبیعی است بهرهبرداری من از کهنالگوها و روایتهای اساطیری در نگارش آن رمان پُررنگتر خواهد بود.
در اثری مانند «یلدا کنار تو» که اثری امروزی به شمار میرود، سعی کردم که بحث کتاب در قالب علقه قهرمان اثر (یلدا) را در قامت نگاهی سمبلیک و نشانهشناسانه مورداستفاده قرار دهم. سمبل و نشانهای که همواره در مواجهه با کتاب به ذهن افراد میرسد؛ مؤلفه آگاهی است و اهمیت آنکه انسان امروز بهویژه نوجوان امروز بیش از هر چیزی باید مسلح به سلاح آگاهی برای سپری کردن روزگار معاصر خود باشد.
از سوی دیگر تلاش کردم با برقراری ریل ارتباطی با معارف دین اسلام، همچنین معرفت اهل بیت(ع)؛ یکی دیگر از مؤلفههای نیاز نوجوان و جوان امروز را در قامت این رمان پاسخ دهم. یعنی ارتباطی که نسل نوجوان و جوان امروز برای طی کردن مسیر زندگی خود و گردنههای آن نیازمند قرار گرفتن در سایه بهرهگیری از مبانی معرفتبخش ائمه اطهار(ع) است. این نیاز را به عنوان یکی دیگر از ابزارها در دست «یلدا» برای پشت سر گذاشتن بحرانهای زندگی او قرار دادم و به این شکل در مسیر خلق این رمان را با مخاطب خود در دو بعد ملی و مذهبی قسمت کردهام.
در ساحت جنس ارتباط قهرمان رمان (یلدا) با دو مؤلفه ذکر شده به فراخور اتفاقها و خرده داستانهای اثر؛ گاه شاهد جنس پُررنگ ابزار یاریگر توسل به ائمه اطهار(ع) برای سپری کردن آن اتفاق برای قهرمان این اثر بودم و گاه پناه بردن او به کهنالگوهای فرهنگ و تمدن ایرانی را به عنوان ابزار یاریگر در اختیار قهرمانم (یلدا) قرار دادم.
به عنوان نمونه در فصلهای پایانی کتاب آن نگاه فرهنگی و کهنالگوی «شب یلدا» با تمام تعابیر و معانی برخاسته از آن، که جملگی در تحقق پیروزی نور بر ظلمت و به نوعی رسیدن به آن پایان خوش استوار است را در جنس ارتباطها و اتفاقهایی که پیرامون یلدا به عنوان دختر این خانواده میافتد پررنگتر جلوه دادهام.
یکی دیگر از اهدافی که در نگارش این رمان با توجه به بهره بردن از کهنالگوی «شب یلدا» برای مخاطب داشتم به آسیبی بازمیگردد که این روزها میان نسل نوجوان و جوان شاهد هستیم و آن آسیب فاصله گرفتن این نسل از داشتههای ملی و تمدنساز فرهنگ ایرانی است. الگوها؛ اساطیر و آیینهایی که میراثی بزرگ از فرهنگ هزارههای تمدنساز ایرانی و نیاکان ما به شمار میرود که در قالب گنجینهای سترگ و ارزشمند به نسل امروز رسیده اما به دلایل مختلف و متعدد شاهد کمرنگ شدن توجه به این دسته از مؤلفههای فرهنگ و تمدن ملی میان نسل امروز هستیم.
با صراحت میگویم که گاه تلاش کردهام تا این شکل و جنس زبان تمثیلی بهره بردن از سنت «شب یلدا» برای قهرمان این اثر (یلدا) را گاه چنان پررنگ کنم که اگر مخاطب در دریافت آن مفهوم ذهنی من دچار آسیب شود با آن روایت، نگاه درشت و بیان تأکیدی به منظور مدنظرم در قالب راقم سطور این کتاب دست یابد. همچنین تلاش کردم مسیرهای مختلفی را برای دریافت مؤلفههای ذهنی خود در قالب اتفاقها، رویدادها و خردهداستانها در مواجهه با زندگی «یلدا» و آنچه پیرامون او میگذرد را با مخاطب قسمت کنم.
چرا که معتقدم برای سپری کردن و گذران زندگی انسان ایرانی؛ هم سنتها، اساطیر و آیینها میتوانند یاریگر او در پیشبَرَندگی زندگی و برطرف کردن برخی از مشکلات مسیر زیست انسان ایرانی یاریگر او باشند و ازسوی دیگر در قالب تعبد و رابطه ایرانی مسلمان با مبانی معرفتبخش دین هدایتگر و مبین اسلام؛ توکل و توسل به ائمه اطهار(ع) دیگر بازوی یاریگر انسان ایرانی برای گذران زندگی و سربلند شدن دربرابر آزمونهای آن به شمار میرود.
اینجاست که آن بحث معنویت و ارتباط دختر قهرمان رمان با امام رئوف؛ نیز معانی برآمده از کهنالگوی «شب یلدا» (پیروزی نور بر ظلمت) را به عنوان دو بازوی یاریگر یلدا به عنوان قهرمان این اثر برای پشت سر گذاشتن مشکلات زندگی در اختیار او قرار داده و برای مخاطب روایت کردهام.
ایکنا- خانم نفری؛ وقتی با حوزه ادبیات آیینی معاصر کشورمان به ویژه آثاری که طی یکی، دو دهه اخیر با این نگرش تولید شدهاند همراه میشویم؛ کمتر شاهد ارجاع قلم نویسندگان در حوزه ادبیات آیینی و دینی به داشتههای غنی فرهنگ ملی و آیینهای مرتبط با فرهنگ و تمدن ایرانی هستیم. اتفاقی که استفاده همزمان از این دو نگرش، بیتردید برای هر نویسندهای به مسلح بودن او به ابزاری چون تحقیق، پژوهش و شناخت آن فرهنگ اساطیری و کهنالگوهای تمدن ایرانی مرتبط است تا بتواند دو مؤلفه داشتههای فرهنگ و تمدن کهن ایرانی را با نگرش معنوی و دلدادگی ایرانیان به ائمه اطهار(ع) به شکلی توأمان و در عین حال منطقی به مخاطب ارائه کند. شما دلیل این کمرنگی در تلفیق این دو نگاه در خلق آثار داستانی میان نویسندگان کشورمان را در چه مواردی میدانید؟ فقر پژوهش؛ بیمیلی به داشتههای فرهنگی یا شما دلایل دیگری را متصور هستید؟
پیش از هر چیز باید به این مسئله اشاره کنم که رویدادهایی مانند «جایزه ملی ادبیات حماسی» طی سه، چهار سال اخیر گام بزرگی برای نزدیکی نویسندگان به عرصه بهره بردن از فرهنگ اساطیری، آیینها و کهنالگوهای تمدن و فرهنگ ایرانی در مسیر خلق آثار ادبی معاصر برداشته است.
اثر حماسی در گونه ادبیات داستانی میسر نمیشود جز آنکه نویسنده از پیشینه عمیق و جدی پژوهشی برخوردار باشد. ارتباط و خلق «ادبیات حماسی» ارتباط بسیار مستقیمی با اساطیر و کهنالگوهای ایرانی دارد. این نوید را میدهم که با پیریزی و برگزاری جایزه ادبی ادبیات حماسی طی چند سال اخیر، اتفاقهای بسیار درخشانی در حوزه خلق رمان و داستان ایرانی با بهره بردن از فرهنگ؛ تمدن؛ اساطیر و کهنالگوهای سرزمین متمدن ایرانی ایران به وقوع پیوسته و اتفاقهای درخشان بیشتری در راه است.
درحقیقت جایزه ادبی ادبیات حماسی روی دیگری از داشتهها و آوردههای فرهنگ و تمدن ایرانی در قالب بهره بردن نویسندگان امروز سرزمینمان از اساطیر و کهنالگوهای ایرانی را از خود بروز داده است. نویسندگان کشورمان نیز از نگاه و بستر ایجاد شده به واسطه جایزه ادبیات حماسی استقبال چشمگیری داشتهاند. هم خود دیدهام و هم بهکرات از زبان دستاندرکاران این جایزه شنیدهام که چنین جنس از گرایش و علاقه نویسندگان کشورمان به بهره بردن از دامنه اساطیر و کهنالگوهای فرهنگ و تمدن ایرانی در خلق آثار داستانی در حوزه داستان کوتاه؛ داستان بلند و رمان برای آنها نیز شگفتآور و جای تعجب بوده است. به روایتی دیگر این خلا حس میشد اما عرصه جدی برای آنکه نویسنده ایرانی بتواند به آن ورود پیدا کند وجود نداشت. وقتی این بستر فراهم شد آثار بسیار خوبی در این عرصه نوشته و وارد بازار شده است.
با تمام این وجود در نهایت سخت بودن طی کردن این اتفاق در مسیر خلق آثار ادبی با توجه به بنیه کهن اساطیر و کهنالگوهای ایرانی برای خلق آثار ادبی را نمیتوان نادیده گرفت. چرا که ورود به این عرصه آنچنان که پیش از این نیز بیان کردم به شدت نیازمند نگاه تحقیقی؛ تدقیقی و تبیینی نویسنده پیش از خلق اثر داستانی برای شناخت فرهنگ؛ تمدن؛ اساطیر و کهنالگوهای عظیم، عمیق و پرسابقه کشورمان است.
این درست است که ورود به این عرصه باعث عمق بخشیدن به قلم نویسنده، خط روایی و داستانی او میشود اما اگر این کار و دست زدن به چنین تجربهای در مسیر خلق داستان و رمان بدون تحقیق صورت گیرد نه تنها نمیتواند جذابیتی برای مخاطب داشته باشد که حتی ممکن است او را نسبت به داشتههای تمدنی، اساطیری و کهنالگوهای ایرانی دچار اشتباه سازد و یا به بیمیلی او منتج شود.
سختی بهره بردن از خوانش اساطیری و یا کهنالگوهای ایرانی در خلق آثار داستانی این است که برای روایت آنها باید در لایههای سپید و در بطن و متن روایت داستانی به شکلی ظریف از این دادهها بهره برد. روایت صریح و مستقیم آنها آنچنانکه بیان کردم بیش از آنکه سبب جذابیت اثر برای مخاطب شود به دفع و فاصله گرفتن او از این معارف و دانش میانجامد. پس در کنار توانمندی نویسنده برای تلفیق فضاهای مختلف؛ ورود به عرصه بهره بردن از جهان اساطیری و کهنالگوهای ایرانی بهشدت نیازمند علم و دانشی است که نویسنده باید بر آن تسلط داشته باشد.
ایکنا- خانم نفری در کتابهای پیشین شما یعنی «بیتابی آرزوها» و «زمستان بی شازده» که در مسیر تالیف آنها از همین تلفیق نگاه جهان اساطیر و کهنالگوهای ایرانی در کنار نگاه معنوی و ارتباط ایرانی مسلمان به شعائر و فرایض دین اسلام و ائمه اطهار(ع) بهره بردهاید؛ برخلاف اثری که درباره آن مشغول گفتوگو هستیم، یعنی «یلدا کنار تو» کمتر غلتیدن جنس روایت قلم به ادبیات خطابهای را از شما بازتاب میدهد. اما در «یلدا کنار تو» به ویژه در بخشهایی که شاهد جنس ارتباط قهرمان اثر (یلدا) در گریز و گذار از مسیر پرچالش زندگیاش در ساحت توسل به امام رئوف هستیم گاه شاهدیم که قلم شما از چهارچوب و قواعد خلق ادبیت ادبیات داستانی فاصله میگیرد و آنچنانکه گفتم لحن و روایت، شکل خطابه به خود میگیرد. آیا این تعمدی برای شما در راستای همان نگاه گُلدرشت برای بیان منظورتان است که پیش از این به آن اشاره کردید یا به شکل ناخودآگاه در قلم شما جاری شده است؟
ممکن است که این اتفاق افتاده باشد! برای خود من هم وقتی اثر را در مراحل بازنویسی و بازخوانی مطالعه میکردم، بنا به گفته شما گاه به این لحن و زبان خطابهای قلم میرسیدم. پس نمیتوانم نقد شما را نفی کنم!
شاید بتوانم برای پاسخ به این نقد اینگونه بگویم که وقتی برای شخصیت قهرمان این اثر (یلدا) که در موقعیت خاصی از زندگی قرار گرفته فشارها و بحرانها افزایش پیدا میکند و این فشارها آزردگی خاطر او را با خود به همراه دارند و از طرف دیگر بحرانهای موازی مانند طی کردن دوران بلوغ؛ مشکلاتی که «یلدا» در مدرسه با آنها دست به گریبان است؛ ارتباط و حس مسئولیتی که او نسبت به خواهر کوچکتر (روشنا) خود دارد؛ وقتی جمیع این اتفاقها دستبهدست یکدیگر میدهند شاید مواجهه با آنها برای حل کردن و یا حتی فقط سپری کردن آنها برای نوجوانی 15ساله مانند یلدا بسیار سخت باشد.
همین سختیهای طی کردن مسیر برای این دختر قهرمان 15 ساله است که نویسنده ناگزیر میشود که برای بیان روایت مخاطرات قهرمانش یا حتی هر فردی در این موقعیت با تمام این چالشها؛ وقتی برای سپری کردن آنها به سمت بهره بردن از بازوی یاریگر معنویت (توسل به امام رئوف) میرود؛ نویسنده ناچار میشود از قواعد و چهارچوبها فاصله بگیرد و نوع نگاه، لحن و روایت قلمش را تغییر دهد.
به سبب همه این «شایدها» است که به «بایدی» به نام تغییر لحن از زبان داستانی به شکل خطابه جبری برای قلم نویسنده میشود و قلم او مجبور خواهد بود به آن تن دهد. چرا که برای بخشیدن رنگوبوی متفاوت و بازنمایی تفاوت این جهانها؛ رفتن به سمت تغییر لحن امری ناگزیر است.
با وجود تمام مشکلاتی که «یلدا» را تحت منگنه و فشار مضاعف برای سن او قرار داده است؛ وقتی او تصمیم میگیرد تا از بازوی یاریگر نگاه معنوی یعنی توسل به امام رضا(ع) استفاده کند، برای آنکه این تفاوتها به مخاطب انتقال داده شود، ناگزیر به تغییر لحن و روایت قلمم بودهام.
اینها که گفتم به معنای توجیه برای نقدی که شما نسبت به این رمان داشتهاید نیست. چرا که تغییر لحن بخشی از همان چهارچوب و قواعد نگارش آثار داستانی و خلق ادبیت در قامت ادبیات داستانی است. بیتردید شیوه انجام و چگونگی آن است که حائز اهمیت است. در این مسیر اگر قلم نویسنده به ورطه افراط بغلتد، بیتردید جایی از مسیرِ کار او در قالب خلق اثر ادبی دچار آسیب میشود به قولی لَنگ میزند؛ اما اگر این تغییر لحن بتواند آن دو فضا؛ یعنی فضای زندگی مادی یلدا با تمام مشکلاتش و پناه بردن او به فضای معنویت و ارتباط با امام رضا(ع) به عنوان یکی از بازوهای یاریگر جهت سپری کردن این مشکلات را از هم جدا سازد؛ آن زمان است که این تغییر لحن میتواند منطقی جلوه کند.
حتی گاه نویسنده بدون آنکه به این مسأله اشراف داشته باشد به شکل ناخودآگاه دچار آسیب تغییر لحن روایتش میشود و در بخشهایی از نگارش اثر داستانی، لحن و قلم او زبان و نگاهی متفاوت از روایت داستانی به خود میگیرد.
ایکنا- پرسش پایانی آنکه در قالب جمعبندی یا نکتهای که فکر میکنید بیان آن میتواند مقوم و مکمل سخنان شما برای ارتباط گیری هرچه بهتر مخاطب با رمان «یلدا کنار تو» باشد را بیان بفرمایید.
نکته پایانی که باید به آن اشاره کنم آن است که در رمان «یلدا کنار تو» تعمد داشتم که مسئله طلاق و جداییهایی که هرروز نه فقط در جامعه ما که در سراسر جهان در حال گسترش پیدا کردن است را با نگاهی متفاوت اما بسیار جدی با مخاطب در میان بگذارم. نکته آنکه در این میان باید اطرافیان به ویژه نوجوانی که در این موقعیت قرار میگیرند را بیشتر و بهتر دریابیم. دریابیم تکلیف او در این میان چیست؟ در حالی که فرزند یا فرزندان کوچکترین جایگاهی از تقصیر برای ورود یک زوج به این بحران ندارند!
درحقیقت بازهم در همان لایههای سپیدخوانی کتاب میتوانم بگویم که این به نوعی گفتوگوی منِ فاطمه نفری، نویسنده «یلدا کنار تو» با نسل نوجوانان و جوانان کشورمان است که در چنین بحرانی قرار گرفتهاند که تعداد آنها کم هم نیست. حتی والدینی که در این ماجرا قرار دارند و باید برای زندگی خود و فرزندانشان تصمیمی جدی بگیرند.
با توجه به درک و حس کردن ضرورت این مسئله در قامت نویسنده به خود گفتم که نمیتوانستم از بار بیان چنین آسیب و چالشی که در جامعه ما مانند دیگر جوامع وجود دارد شانه خالی کنم و یا بدون توجه به آن از کنارش عبور کنم. نویسنده امروز باید به این مسائل بپردازد و به نوجوان و جوان کمک کند که اگر در چنین موقعیتی قرار گرفت چه تصمیمی باید بگیرد. چه واکنشی میتواند داشته باشد.
یا آنچه که مدنظر من بود اینکه از چه بازوهای یاریگری برای سپری کردن و پشتسر گذاشتن این اتفاق تلخ میتواند بهره ببرد. آیا باید از پدر و مادرش دور شود؟ میزان مهر خود را نسبت به پدر و مادرش کاهش دهد؟ یا نه راه سوم یا راههای بیشتری نیز وجود دارد! راههایی که با بهره بردن از همین میراث عظیم فرهنگ و تمدن ایرانی در قالب آیینها؛ اساطیر و کهنالگوهای انسانساز فرهنگ و تمدن ایرانی و همچنین جنس ارتباطی ما مسلمانان با مبانی معرفتبخش دین اسلام و توسل به ائمه اطهار(ع) میتواند همان راه سوم یا راههای دیگر برای نوجوان و جوانی باشد که در این آسیب یا چنین دست از آسیبهایی قرار گرفتهاند.
هدف مهم در مواجهه با این اتفاقها ناامید نشدن و امیدوار بودن به همان روشنایی و پیروزی نور بر ظلمت و تاریکی است. چرا که فردا و آینده هیچگاه سیاه نبوده و نخواهد بود. این یکی دیگر از همان رمز و رازهای عظیم و سترگ خداوند سبحان و خالقی است که زمین، آسمان و هرآنچه که در آنها هست را هستی بخشیده و خلق کرده است. پس وقتی فردایی که خداوند مقدر ساخت سیاه نیست نباید انسان نیز در مسیر زیست خود ناامید شود.
در نگارش «یلدا کنار تو» به همه اینها فکر میکردم و درنهایت امیدوارم که توانسته باشم گام کوچکی برای ارائه آن به مخاطب برداشته باشم.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام