سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیه خاتونی: در روزگار حاضر که تورق مجموعه اشعار شاعران نامی و معاصر به دلایل متعدد فرو کاهیده است، شاهدیم که گاهی شنیدن یک موسیقی برایمان چنان دلچسب میشود که لذت زمزمه کردنش از ذهن و جانمان زودودنی نیست تا جایی که مراجعات مکرر ما در هم نوایی با موسیقی مورد نظر، متن ترانه را در جانمان حک میکند و تبدیل به بخشی از خاطرات و کلید یادآوری ما میشوند در رجعت به گذشته و دورههای سخت و شیرین زندگی که از سر گذراندهایم. اینگونه است که موسیقی وقتی با کلامی سحرانگیز در هیئت ترانه و تصنیف همنشین میشود، علاوه بر ساماندهی به بخشی از فرهنگ عامه مردم، به تجربه شخصی ما هم چون پیکرهای از یک خاطره دور یا نزدیک بدل میشود. در این میان گاهی زیر سایه سنگین خواننده، نقش ترانهسرا و شعر که یکی از ارکان مهم تاثیرگذار در موسیقی ماندگار است گم میشود. بنابراین بررسی تاثیر متن (شعر، ترانه وتصنیف) به مثابه روایتی و ساختاری در موسیقی از اهداف اصلی این پرونده است که در اولین گفتوگوی آن به سراغ غلامرضا طریقی از شاعران و ترانهسرایان معاصر رفتهایم. طریقی با سابقهای که در سرودن غزل دارد، چند سالی است که در ترانهسرایی برای اهالی موسیقی نام آشناست و با خوانندگانی چون؛ همایون شجریان، علیرضا قربانی و آرمان گرشاسپی و … در قطعاتی بیاد ماندنی چون؛ دور از نفست، هم قفس، آسمان ابری و....... همکاری داشته است. در ادامه گفتوگوی خبرنگار ایبنا را با غلامرضا طریقی میخوانید.
ترانه به مثابه ساختار و سبک روایی چه تفاوتی با غالبهای دیگر شعری دارد و چگونه یک شاعر در غالب ترانه و تصنیف، پایش محکم میشود؟
ترانهسرایی یکی از غالبهای شعری است و تفاوت ماهوی ترانهسرا از شاعر این است که شعر دامنه گستردهتری از ادبیات موزون را در بر میگیرد، نه به این معنی که هر شاعری میتواند ترانه و تصنیف هم بسراید چرا که در ترانهسرایی ملزوماتی هست که شاعر باید بر آن مسلط شود. تشبیه این دو مقوله مانند فوتبال سالنی و فوتبال در زمین چمن است. با اینکه هر دو از یک رشته ورزشی هستند اما الزاماً یک بازیکن حرفهای فوتبال سالنی در چمن موفق نیست و بالعکس. از قدیم الایام شاعران بذل توجه داشتند به اینکه اشعارشان قابلیت دکلمه شدن و خوانده شدن را داشته باشد اما در دورههای مختلف با قوت گرفتن شعر به صورت مستقل این نیاز کمرنگ و پررنگ شده است. از دوره قاجار به بعد شاهدیم که موسیقی نقش پررنگی را در معرفی شاعران ایفا کرده است. همچنین از دهههای (۴۰ و۵۰) شاعران، ترانهسرایی و تصنیف را کوچک میشمردند. به طور مثال ایرج میرزا وقتی میخواهد عارف قزوینی را هجو و ذلیل کند، او ار از مرتبه شاعری خارج و به او خطاب میکند که تو شاعر نیستی و یک تصنیفساز هستی. اما آنچه که در تاریخ شعر ایران مبرز است، این است که تعداد ترانهسرایانی که شاعری هم بدانند اندک است؛ مانند بیژن ترقی در اواخر دهه ۳۰ که در ترانه و تصنیف فوقالعاده است اما مجموعه اشعار قابل دفاعی از او در دست نیست. از طرفی، تعداد شاعرانی که ترانهسراهای موفقی بودند بیشتر است مانند رهیمعیری که هم در شاعری شناخته شده است و هم تصنیفهای زیبا و قابلتاملی دارد. عمدتاً ترانهسرا، نمیتواند شاعر خوبی هم باشد اما عکس این صادق است یعنی شاعران زیادی داریم که ترانههای خوب و ماندگاری سرودهاند اما در مجموع کسی که شاعر است و میخواهد ترانه بسراید باید به الزامات ترانهسرایی التفات کامل داشته باشد.
برای شما این تغییر سبک از غزل به ترانهسرایی چگونه رخ داد؟
هر چند که مدتهاست ذوق چاپ مجموعه اشعارم را از دست دادهام اما برای من همواره غزل غالب اصلی است. در واقع هیچگاه اراده و نیتی نبوده که ترانه و تصنیف بنویسم. من به اقتضای آنکه به شنیدن موسیقی علاقه زیادی داشتم و اکثر دوستانم در همین حوزه هستند به این کار کشیده شدم و به همین شکل کارهای بعدی از دل هم پیش آمد، البته هر دو ساحت برای من قابل احترام هستند. تصنیف و ترانه طیف دیگری از مخاطبان را برایم فراهم کرده که هیچگاه در شعر نداشتم.
به نظر میرسد در شکلگیری یک آهنگ، نقش ترانهسرا زیر سایه سنگین خواننده گاهی گم میشود.
در همه دورهها این مسئله کاملاً قابل لمس است و معمولاً از میان صدها ترانهسرا در هر دوره، تنها کسانی که بسیار شاخص بودهاند نامشان سر زبانها میافتد. یعنی ترانهسراهای شاخصی چون اردلان سرافراز و عطایی در دوره خودشان خیلی شناخته شده نبودند و بعد از گذشتن زمان با ماندگار شدن آهنگ و به واسطه شعر خوب، نامشان در ذهن مخاطب متوسط تهنشین شده است. همین حالا هم این اتفاق میافتد و از میان انبوه ترانهسرایان نام افشین یداللهی، روزبه بمانی، حسین صفا و… به عنوان ترانهسرایان جدی شناخته شده است آن هم بهواسطه آثار متعدد و کیفیت کاریشان در طولانی مدت. بنابراین این مسئله نه تنها در موسیقی بلکه در سایر هنرها نیز دیده میشود و طبیعی است. در ساخت یک موسیقی ترانهسرا مولف اول و آخر نیست، بلکه عضوی از یک تیم است که باید منعطفانه با گروه تولید تا نهایی شدن آلبوم کنارشان باشد و گاهی سلیقه شخصی خود را برای نهایی شدن اثر تغییر دهد.
برخی خوانندگان پرطرفدار ایرانی از اشعار پر مغزی در آثار خود استفاده نمیکنند، شما این آسیب را در هنر شعر و موسیقی ایرانی با توجه به گستره دامنگیری که در فرهنگ دارد چگونه تلقی میکنید؟
این یک مسئله کاملاً جدی است، چرا که متن ترانه و شعر خوب ۴۰ درصد از موفقیت یک اثر را تضمین میکند. در طول ۲۵ سال گذشته خوانندگان و آهنگسازان فوق العادهای داشتیم که به صورت مقطعی ستاره دوران خود بودند اما با گذشت ۱۰ الی ۱۵ سال حتی نامی هم از آنها باقی نمانده است طوری که امروز نمیدانند که اگر کنسرتی بگذارند کسی بلیت کنسرت آنها را خریداری خواهد کرد یا خیر! اینجا همان جایی است که نقش ترانه و متن مشخص میشود و تنها آهنگهایی ماندگار میشوند که از اشعار وزین و تاثیرگذار و منسجمی برخوردار بودهاند. آهنگسازی خوب و صدای خاص خواننده نهایتاً تا چند سال میتواند نام یک خواننده را در صدر رسانهها حفظ کند با گذشت زمان و برای عبور از تونل موسیقی به مثابه تاریخی این متن و ترانه است که ناجی اثر است. مانند ترانههای فرهاد که بعد از گذشت این همه سال به دلیل مضمون، مخاطب را به دنبال خود میکشد. دلیل اینکه خوانندگان پرطرفدار به سراغ ترانهسرایان جدی نمیروند این است که گاهی برای این دوستان ساختن موسیقی صرفاً به یک مسئله تجاری بدل شده است و برای اینکه با کمترین هزینه و زحمت کار خود را پیش ببرند خودشان بر روی یک آهنگ کلماتی را ردیف میکنند و نشر میدهند.
آیا خوانندگان و آهنگسازان قدیمی از متن ترانههای بهتری در آثار خود استفاده نمیکردند؟
از میان انبوه آلبومهای موسیقی که در دهه ۴۰ و ۵۰ ساخته شده است، تنها آثاری ماندگار شدهاند که علاوه بر صدای خواننده و آهنگسازی خوب، از متنهای عاطفهمندتر و موقعیتسازتری برخوردار بودهاند. از در دورههای پیشین از بین ۳ الی ۴ هزار موسیقی ساخته شده همین چند صد آهنگ ماندگار حفظ شده است و این احساس وجود دارد که شاید در گذشته موسیقی بهتری داشتیم. در واقع آن چند هزارتایی که از بین رفتهاند، شمرده نمیشوند. سه راس آهنگساز، ترانهسرا و خواننده، یک موسیقی ماندگار را شکل میدهند و در هر دوره تعدادی از تهیهکنندگان موسیقی هستند که فارغ از نگاه تجاری، دغدغه موسیقی خوب دارند و در هر سه راس یعنی به دنبال ارتقا و کیفیت هستند.
دلیل اینکه خواننده و آهنگساز به دنبال ترانه جدی نیست را وابسته در چه عواملی میدانید؟
بعضی اوقات مسئله به خندهداری پول است و تهیهکننده فکر میکند که در تولید ده قطعه اگر قرار باشد پولی هم به ترانهسرا بدهد سود دهی کمتر خواهد شد به همین دلیل خواننده خودش دست به کار میشود و با این فکر که ترانه گفتن کاری ندارد چند خطی مینویسد. آسیب بعدی اینکه همین حالا تعدادی از افراد در ساخت موسیقی ایرانی حضور دارند که نام ترانهسرا بر رویشان است اما از الزامات و دانش ترانهسرایی کاملاً بی بهرهاند و فارغ از معنا، متن ترانههایشان مملو از غلط است و حتی به افعال ماضی و مضارع در متن اشرافی ندارند. اینها کسانی هستند که تنها توانستهاند خودشان را به گروههای موسیقی معرفی و برای خودشان جایی دست و پا کنند و از طرفی آهنگساز به دلیل عدم شناخت و نگذاشتن این زمان که به دنبال یک ترانهسرای جدی باشد کارش را با همین اشخاص ادامه میدهد.
و اما برای اینکه این آگاهی ایجاد شود، چه باید کرد؟
واقعیت این است که در موسیقی به مثابه صنعت ۹۰ درصد مواقع تنها پول مهم است و فرقی نمیکند که چه محتوایی را به جامعه تزریق میکند، اما در این بین در هر دوره یک طیف مختصر وجود دارند که به دنبال موسیقی خوب و ماندگار هستند و در نهایت این طیف تعیین کننده مسیر موسیقی در ایران هستند. آنها به تمام اجزاء موسیقی که یکی از آنها ترانه است، توجه خاص و دقیق دارند و بار موسیقی را از یک دهه به دهه بعدی انتقال میدهند. بقیه نهایتاً مهمانهای موقت و چند سالهای هستند که خیلی محل چالش و بحث در موسیقی جدی ایرانی نیستند. ما در همه چیز دچار ابتذال هستیم، منظور از ابتذال به معنی وفور و ارزش افتادن است. در گذشته یک نفر باید متحمل رنجی چندین ساله میشد و از چندین مرحله عبور میکرد تا به عنوان یک شاعر، ناشری را برای چاپ کتاب شعرش پیدا کند. اما در طول این ده الی پانزده سال اخیر شرایطی فراهم شده که با پرداختن هزینه انتشار، عمده ناشران آثار شما را چاپ میکنند و حتی برایشان مهم نیست که وزن شعر شما درست است یا غلط! همین طور در مجوز دادن هم مسائل ساختاری در شعر سنجیده نمیشود و اگر به فضای مجازی نیم نگاهی داشته باشیم چندین هزار نفر خود را در کسوت شاعر و نویسنده معرفی میکنند در حالی که نهایتاً دارای یک طبع موزون پرورش ندیدهاند و احساس میکنند دلنوشتههایشان همان شاعری است. همین نسبت در هنرهای دیگر چون موسیقی، خوانندگی و سینما هم وجود دارد و با توجه به اینکه تجهیزات و امکانات برای همه فراهم آمده است، جلوگیری از آن اجتنابناپذیر است.
∎