پیچیده اینک در احساس، شببوی شبهای حیدر
گاهِ مناجاتِ اشک است، ای چشم دستی برابر
گویی که میبینم اینک، طومار اسرار هستی
در چشمهایی دگرگون، دریای زهرای اطهر
چشمی بخواهیم و در او، آفاقِ هستی ببینیم
اینقدر آیینه بودن، اینقدر الله اکبر
آمیزهی خاک و افلاک، چیزی فراتر از ادراک
گاهِ درخشیدنِ او، تنها بگوییم محشر
کی شاعرم، دردمندم، حیران و پوچ و نَژَندم
محبوبِ عرشی کمندم زهرا(س)، به راهم بیاور
قربان ولیئی
انتهای پیام