شناسهٔ خبر: 70346495 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

نقدی بر مستند "ضد قهرمان"

دیواری کوتاه‌تر از خلخالی وجود ندارد!

هیچ یک از اعضای خانواده‌اش حاضر نشده‌اند درباره‌اش حرف بزنند و هیچ متولی یا وکیلی ندارد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین محسن آزموده با نگاهی به مستند ضد قهرمان در روزنامه اعتماد نوشت: اجازه بدهید از یک مفهوم روان‌شناسانه شروع کنم که البته ریشه در کتاب مقدس (فصل ۱۶ کتاب لاویان) دارد و البته همه ما آن را شنیده‌ایم و هزار بار به کار برده‌ایم. بلاگردان (Scapegoat) در روان‌شناسی کسی یا چیزی است که قرار است بار گناهان و اشتباهات دیگران را به دوش بکشد، فارغ از این‌که خودش تقصیری داشته باشد یا نه. چنان‌که روان‌شناسان می‌گویند، اصولا بلاگردانی یا بلاگردان‌سازی یک فرآیند است، گاهی یک گروه یک گروه دیگر را بلاگردان می‌کند، گاهی یک فرد، فرد دیگری را، گاهی یک گروه فردی را و گاهی هم یک فرد گروهی را مقصر اصلی خطاها یا اشتباهات یا گفتارها و کردارهای خود می‌داند. مستند پرمخاطب و پر سر و صدای ضد قهرمان ساخته عارف افشار که امسال در جشنواره مستند سینما حقیقت به نمایش در آمد، مصداق بارز و تام و تمام این فرآیند روان‌شناختی است.

روشن است که در این یادداشت کوتاه مجال و فرصت پرداختن به همه ابعاد این مستند نیست و نمی‌توان به همه وجوه آن اشاره کرد، ضمن آن‌که پرداختن تفصیلی به یک اثر سینمایی در صفحه اندیشه و تاریخ چندان کار درستی نیست. لاجرم به همین بسنده می‌کنم که تمام هم و غم تیم مستندساز و سازمان اوج آن است که علت اصلی همه اتفاق‌هایی را که در سال‌های اول بعد از انقلاب رخ داد، گردن حجت‌الاسلام محمدصادق صادقی گیوی موسوم به خلخالی (۱۳۰۵-۱۳۸۲)، نخستین حاکم شرع دادگاه انقلاب بیندازند و او را بلاگردان همه آن‌چه رخ داد (و بعضا آن‌چه پس از آن به وقوع پیوست) بسازند.

البته نباید از حق و انصاف گذشت که فیلم‌ساز و گروهش در این کار سنگ‌تمام گذاشته‌اند و مخاطبی که چیز زیادی درباره تاریخ انقلاب و شخصیت‌ها و افراد ندارد، قطعا تحت تاثیر قرار می‌گیرد. فیلم با قصه قلعه یا همان شهرنو، روسپی‌خانه مشهور تهران پیش از انقلاب و حمله و تخریب آن و سرنوشت غمبار آدم‌های مفلوکی که در آن‌جا زندگی می‌کردند، در روزهای نخست انقلاب آغاز می‌شود و به مخاطب این نوید را می‌دهد که قرار است در این فیلم اطلاعاتی جدید و تازه، غیر از آن‌چه در چندین مستند و کتاب و مجموعه عکس و مقاله‌ای که در این سال‌ها درباره این منطقه خوانده‌ایم و شنیده‌ایم، در اختیارمان بگذارد، زهی خیال باطل.

در ادامه فیلم‌ساز برای روایت زندگی صادق خلخالی به روستای آبا و اجدادی او یعنی گیوی در استان اردبیل می‌رود. باز این امید شکل می‌گیرد که گویا مستندساز قصد دارد چیزهای تازه‌ای از خانواده و محل زندگی و هم‌محلی‌های صادق خلخالی به دست دهد، اما این هم تصوری خام است. از گیوی تنها چند نما از روستا و گفت‌وگویی کوتاه با فردی را می‌بینیم که صورتش پیدا نیست و خودش را پسرعموی آقای خلخالی معرفی می‌کند و تمایل ندارد تصویرش دیده شود.

در ادامه مجموعه‌ای تصاویر و ویدیوهای آرشیوی را می‌بینیم که بیش‌ترشان را می‌توان در اینترنت پیدا کرد، به همراه مجموعه‌ای از گفت‌وگوها با آدم‌هایی که هیچ‌کدام‌شان از چهره‌های اصلی و اثرگذار سال‌های آغازین انقلاب نیستند، با ادعاهایی گاه باورنکردنی. مثلا آقای رفیق‌دوست مدعی می‌شود امیرعباس هویدا از زندان به او زنگ زده و برای مال و اموالش به او وصیت کرده، آن هم در زمانه‌ای که کسانی مثل آیت‌الله طالقانی، مهندس بازرگان، شهید مطهری، شهید بهشتی، دکتر سحابی و... در قید حیات بودند و شخصیت‌هایی به مراتب مشهورتر از او بودند. مصطفی پورمحمدی، محمد عطریانفر، علی‌اکبر ناطق نوری، یکی از فرزندان آیت‌الله طالقانی، علی رازینی و رسول منتجب‌نیا از دیگر چهره‌هایی هستند که در این مستند راجع به صادق خلخالی و عملکرد او هر چه می‌خواهد دل تنگ‌شان می‌گویند تا جایی که آقای پورمحمدی صراحتا می‌گوید به صادق خلخالی گفته که یک موی گندیده شهید بهشتی را با صد تا مثل او عوض نمی‌کند و ناطق نوری مدعی می‌شود که مستقیما آقای خلخالی را «بی‌شعور» خطاب کرده.

فیلم در ترسیم چهره صادق خلخالی و روایت عملکرد او، غیر از زمان‌پریشی، حفره و جای خالی هم بسیار دارد. تلاش مستندساز آن است که انتخاب او به عنوان حاکم شرع را به آیت‌الله منتظری منتسب کند، حال آن‌که خود آقای خلخالی در صفحات نخست کتابش تصویر دستخط فرمان امام خمینی مورخ ۵ اسفند ۱۳۵۷ به خودش را آورده و در ادامه برای آن‌که نشان بدهد این ارتباط سابقه دیرینه‌ای دارد، بعضی نامه‌نگاری‌هایش با امام خمینی قبل از انقلاب و فرمان امام در ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۰ به خودش را جهت تصدی امور حسبیه و شرعیه از قبل خودش (امام) آورده که در این نامه امام نوشته آقای خلخالی را جهت اخذ سهم امام مجاز دانسته.

مستند همچنین هیچ اشاره‌ای به افکار و اندیشه‌های آقای خلخالی ازجمله کتابش با عنوان «کورش دروغین و جنایتکار» (نوشته ۱۳۵۰، چاپ ۱۳۶۰) و اقداماتی مثل تخریب قبر رضاشاه پهلوی یا عملکردش در کردستان و گنبد نمی‌کند و به جای آن‌ها به طفره‌روی‌های خسته‌کننده و ملال‌آور درباره امیرعباس هویدا و دکتر شیخ‌الاسلام و شهید بهشتی و شهید قدوسی می‌پردازد، ضمن آن‌که از داستان زندگی صادق خلخالی بعد از فوت امام خمینی هم خیلی تند و سریع می‌گذرد.

کوتاه سخن آن‌که دقیق‌ترین و صادقانه‌ترین حرف را در این مستند، همان پسرعمویی می‌گوید که از دیده شدن تصویرش هم ابا دارد. او ضمن اشاره به شایعات و حرف‌هایی که این روزها درباره آخر و عاقبت آقای خلخالی در افواه رواج دارد، این حرف مستندساز را تایید می‌کند که گویا امروز هیچ دیواری کوتاه‌تر از آقای خلخالی وجود ندارد، به‌خصوص که هیچ یک از اعضای خانواده‌اش حاضر نشده‌اند درباره‌اش حرف بزنند و هیچ متولی یا وکیلی ندارد. در نتیجه همه (ازجمله فیلم‌ساز و مصاحبه‌شوندگان فیلم) با او مثل بلاگردان رفتار می‌کنند.

۲۵۹