تفاوت ادعا با واقعیت میدانی
چالش های ترکیه در سوریه چیست؟
علی مفتح در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: یچیدگی و اوضاع پرچالش، آینده را با چنان ابهامی روبهرو کرده که مشخص نیست آیا ترکیه از چاه به چاله یا از چاله به چاه افتاده است، تا جایی که برخی صحبت ها حتی ادعا می کنند که قصد اولیه ترکیه تنها اندکی پیشروی برای فشار به بشار اسد بوده نه فرو ریختن حکومت سوریه در آن سوی مرز!
صاحبخبر - دیپلماسی ایرانی: صحبت از «پیروزی» ترکیه در سوریه را باید با احتیاط فراوان به میان آورد. به نظر می رسد رسانه های ایرانی بیش تر از خود ترکیه در این رابطه دست و دلبازی به خرج داده اند! شرایط سوریه بسیار پیچیده است و اگر نگوییم اوضاع برای ترکیه در این زمینه بیش تر از خود سوریه پیچیده تر است، قطعا نمی توان کتمان کرد که کم تر هم نیست. این پیچیدگی و اوضاع پرچالش، آینده را با چنان ابهامی روبهرو کرده که مشخص نیست آیا ترکیه از چاه به چاله یا از چاله به چاه افتاده است، تا جایی که برخی صحبت ها حتی ادعا می کنند که قصد اولیه ترکیه تنها اندکی پیشروی برای فشار به بشار اسد بوده نه فرو ریختن حکومت سوریه در آن سوی مرز! مهاجران سوری در ترکیه نومان منمنجی اوغلو، وزیر امور خارجه آتاترک مواردی از وصیت نامه سیاسی رهبر ملی ترکیه در زمینه سیاست خارجی را اینگونه نقل می کند: - در امور داخلی کشورهای همسایه دخالت نکنید! - روسیه را تحریک نکنید! - (در اختلافات بین المللی) تا از شما نپرسیدند نظر ندهید! - به غربی ها نزدیک بمانید، اما آلت دست آن ها برای مقاصد امپریالیستی نشوید! - با اعراب روابط خود را توسعه دهید، اما در اختلافات داخلی آن ها از طرفی طرفداری نکنید! آنچه امروز ترکیه در حال انجام آن در سوریه است در جهت خلاف ۳ اصل مهم مطرح شده در وصایای بالاست: ۱. روابط مناسب با همسایگان. ۲. عدم مداخله در درگیری ها و اختلافات اعراب. ۳. عدم تحریک روسیه. واقعیت این است که همان قدر که ایران به سبب غیر عرب بودن، غیر سنی بودن و قدرت خود مورد شک اعراب است، ترکیه به سبب تمایلات قدرت طلبانه، غیر عرب بودن و بدبینی تاریخی نسبت به عثمانیان مورد شک و حتی شاید بتوان گفت منفور است. این رابطه نامطلوب البته دوطرفه است. بر اساس آمارهای رسمی ۳/۵ میلیون نفر و بر اساس آمارهای غیر رسمی، هفت تا ده میلیون عرب سوریه ای در ترکیه زندگی می کنند و جامعه ترکیه که از لحاظ پذیرش دیگران بسیار درون گرا است تا به امروز و پس از چند سال از شروع درگیری ها در سوریه حاضر به پذیرش این جمعیت مهاجر به عنوان بخشی از خود نشده تا جایی که امروزه نژادپرستی علیه اعراب تبدیل به یکی از معضلات داخلی ترکیه شده است. بیهوده نخواهد بود اگر که بگوییم تصویر خیل عظیم خودروها با مسافران سوری که در حال بازگشت به سوریه در چندین روز گذشته نشان داده شده است، بیش تر از تلقی نوعی موفقیت برای بازگشت مهاجران و پناهجویان، نوعی شکست برای جامعه ترکیه محسوب می شود که مقدار قابل توجهی جمعیت مهاجر سوری با وجود سال ها زندگی در این کشور در چند روز به سمت سوریه جنگ زده روانه شده است. موضوع در هر صورت برای ترکیه پیچیده است! در واقع، گفته می شود که مهاجران معمولا پس از سه سال زندگی در یک کشور خارجی شروع به فکر ماندن می کنند چرا که تا آن زمان نوعی نگاه بلند مدت برای خود طرح کرده و به شکل مادی و معنوی سرمایه گذاری کرده اند. حالا مسئله این است که در صورت تصمیم برای ماندن در ترکیه حتی پس از سقوط حکومت اسد، تاثیری که این مهاجران در شکل گیری بافت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی این کشور در آینده خواهند داشت چشم گیر خواهد بود و آن ها خواهند توانست تا همان قدر که به ابزاری برای ترکیه در نفوذ در سوریه تبدیل می شوند، خود ترکیه را نیز به عنوان ابزاری برای پیشبرد منافع سوریه استفاده کنند. جدا از این، باید در نظر داشت که بسیاری از حرفه ها در دست مهاجران سوری است تا جایی که دولت ترکیه برای ترغیب شهروندان خود اخیرا شروع به سرمایه گذاری در مدارس و رشته های فنی و حرفه ای کرده تا در آینده به مشکل بر نخورد. در اینجا، بیش تر از بازنگشتن مهاجران، بازگشت آن هاست که مسئله ساز خواهد بود و مشخص نیست عواقب این روند برای ترکیه چگونه خواهد بود. اما، اگر این مهاجران شروع به بازگشت به سوریه کنند، اول باید پرسید که چه تعداد از آن ها واقعا باز خواهند گشت و بعد باید پرسید که شرایط زندگی آن ها در سوریه چگونه خواهد بود. آیا یک سوری که در ترکیه با شرایط بهتری نسبت به سوریه کنونی زندگی می کند به راحتی به کشور جنگ زده خود باز خواهد گشت؟ و یا اگر با زور بازگردانده شود، چه دیدگاهی نسبت به ترکیه در آینده خواهند داشت؟ دیدگاه مثبت یا منفی تنها با بازگشتن، بازگرداندن یا اجازه ماندن شکل نمی گیرد. زندگی یک عرب در خود ترکیه نیز می تواند با عواقب منفی هم برای آن ها و هم برای ترکیه و تصویر عمومی آن همراه باشد. در واقع، یک عرب سوریه ای در ترکیه با تبعیضی چند لایه روبهروست: به سبب نگاه به پایین به اعراب، نگاه کلی خارجی ستیز در ترکیه، مشکلات اقتصادی و متهم کردن مهاجران عرب به عنوان مسببین این مشکلات، و در آخر نگاه لائیک که بر روی اسلام ستیزی بنا شده است همه شرایطی سخت را برای مهاجرین سوری در ترکیه فراهم می کنند. آنچه نباید از آن غافل شد این نکته است که همه این سختی ها در حافظه تاریخی و جمعی سوری ها به جا خواهد ماند، آن هم سوری هایی که طلایه دار ملی گرایی در میان اعراب بودند. در حافظه ترکیه ای ها هم نگاه بالا به پایین و منفی نسبت به سوری ها نقش خواهد بست و شاید بهتر است اگر که بگوییم تشدید خواهد شد، همان گونه که بعد از خیانت رهبران عرب به عثمانی/ استقلال و آزادی از یوغ عثمانی (بسته به تفسیری که از تاریخ دارید!) همچنان ترکیه ای ها ضرب المثلی دارند که می گوید:«یک ترک به غیر از ترک دوست دیگری ندارد» که البته بخش اول آن امروزه به زبان آورده نمی شود: «اعراب و دیگر برادران مسلمان تان شما را در جنگ جهانی اول فروختند»! دین یا ملی گرایی؟ الگو افغانستان عراق یا لیبی؟ آیا ملی گرایی در سوریه بار دیگر ظهور خواهد کرد؟ واقعیت این است که تنها دو عنصر توانایی گردهم آوردی یک ملت را دارند: دین یا ملی گرایی! نباید این مهم را از یاد برد که راهبرد کشورهای مداخله جو در سوریه در استفاده از دین نوعی پاتک به راهبرد ملی گرا حکومت بعث بود که تلاش می کرد تا جامعه متنوع سوریه را با ملی گرایی متحد نگه دارد. به واقع، اصلی ترین چالش در رابطه با استفاده از دین برای کشورسازی یا ملت سازی این است که عنصر دین در کشوری که اقلیت (های) دینی در آن چندان بزرگ نباشند شاید بتواند به عنوان ابزاری برای اتحاد استفاده شود، اما در رابطه با سوریه که ادیان و مذاهب مختلف و بعضا با جمعیت نسبتا قابل توجه در آن وجود دارند یا اینکه از قدرت نفوذ قابل توجهی در صحنه سیاسی-اجتماعی برخوردار هستند، برخلاف افغانستان، متحد کردن مردم تحت لوای دین کار چندان آسانی نخواهد بود. همین هم سبب خواهد شد تا روند شکل گیری سیاست های حکومتی به سمت ملی گرایی حرکت کند که می تواند به معنای اختلافات جدید با ترکیه باشد! البته حالا که صحبت از افغانستان و تفاوت آن با سوریه شده، نباید از این موضوع غافل شد که یکی از چالش های اساسی در اعمال قدرت هر حکومت مرکزی در سرتاسر سوریه در آینده، از بین رفتن قابلیت های نظامی این کشور توسط رژیم صهیونیستی پس از سقوط نظام بعث است. این موضوع را به هیچ عنوان نباید ساده گرفت! در واقع، تا قبل از این حملات شاید می شد با اعتماد به نفس بیش تری از شیوه حکومت پسا-اسد صحبت به میان آورد، اما حالا می توان گفت که ابهامات بیش تر و احتمالات در رابطه با تجزیه سوریه و تبدیل آن به لیبی که اساسا وجود خارجی ندارد یا تبدیل آن به عراق فدرال که موجودیتی شکننده دارد بیش تر شده است. موضوع در اینجا بسیار روشن است: طالبان در حالی توانست قدرت خود را تحکیم بخشیده و در سرتاسر افغانستان گسترش داده و اعمال کند که از نیروی نظامی، و در اینجا مقصود سلاح سبک نیست، برخوردار بود. مشخص نیست که آیا بدون در اختیار داشتن این حجم و کیفیت از تجهیزات نظامی طالبان قادر به اعمال قدرت در سرتاسر افغانستان می شد یا نه. بیهوده نخواهد بود اگر که بگوییم غرب با دادن انواع سلاح ها به طالبان عملا این گروه را به تشکیل دولت سوق داد چرا که نیروی نظامی به شکل ارتشی آن از ستون های یک کشور است تا جایی که می توان گفت: اگر می خواهی کشور درست کنی، اول ارتش نظامی درست کن! اما حالا، در نتیجه بیش تر از پانصد مورد بمباران سوریه از طرف رژیم صهیونیستی ارتش سوریه را باید عملا در کتب تاریخی جستجو کرد، حداقل تا آینده! در نبود ارتش، تشکیل حکومت در سوریه شبیه به آنچه در افغانستان توسط طالبان اتفاق افتاد با دشواری های بسیار روبرو خواهد شد، اگر نگوییم تقریبا غیر ممکن خواهد بود! دلیل آن هم این است که در چنین شرایطی دغدغه اول حفظ تمامیت ارضی، بعد ایجاد حکومت و بعد اعمال حاکمیت ارضی خواهد بود که البته همه این مراحل به شکلی شبکه وار با هم مرتبط هستند و نمی توان آن ها را از یکدیگر جدا دانست. طالبان برای حفظ تمامیت ارضی افغانستان با دشواری های چندانی روبرو نشد و نیست، اما در مورد سوریه وضع متفاوت است: گروه های مختلف در کشور رویایی جولانی جولان می دهند و آن را همواره به کابوس تعبیر می کنند! هیچ گروهی بسیار قدرتمندتر از گروه دیگر نیست. ارتش از میان رفته است و مهم تر اینکه تمامیت ارضی سوریه همین حالا هم از طرف ترکیه، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی با خدشه مواجه شده است. آنچه در اینجا باقی می ماند، گزینه تبدیل سوریه نه به لیبی یا افغانستان، بلکه به عراق است. کشوری که اگرچه بر روی کاغذ تجزیه نشده اما در واقع چند تکه شده است. به نظر می رسد که این گزینه برای رژیم صهیونیستی و ایالات متحده مطلوب تر است. شواهد هم آن را نشان می دهد: در حالی که رژیم صهیونیستی مشغول بمباران دارایی های نظامی و راهبردی سوریه بود، گروه های کرد در سوی دیگر سوریه مشغول انتقال بدون مشکل تجهیزات باقی مانده به مناطق تحت کنترل خود بودند (که البته ترکیه با بمباران آن ها مانع از این کار شد). اما جدا از این، فدرالیته یا کنفدرالیته شدن سوریه برای رژیم صهیونیستی منافع دیگری هم دارد! به غیر از اینکه سوریه چند تکه شده بهتر از سوریه تجزیه شده و لیبی مانند در همسایگی است که در آن هرج و مرج حاکم و اداره شرایط طبیعتا دشوار می یاشد، در حالت فدرال یا کنفدرال رژیم صهیونیستی می تواند متحدان جدیدی برای خود بتراشد که در مورد سوریه هم به نظر می رسد نزدیک ترین متحدان کردها و دروزی ها خواهند بود که مورد اول مخصوصا به سیاست خارجی این رژیم از راه قدرت بخشیدن به جدایی طلبی کردها و ضربه به ایران، عراق، سوریه و ترکیه انجام خواهد گرفت و در مورد دوم هم به سیاست داخلی رژیم کمک خواهد کرد که اقلیت قابل توجه و تا حد قابل توجه وفادار از دروزی ها را در داخل سرزمین های اشغالی جای داده است. اجازه انتقال تسلیحات به کردهای سوریه و ایجاد نوعی ارتش برای آن ها با حمایت ایالات متحده، صحبت های وزیر خارجه رژیم صهیونیستی در رابطه با حمایت از «روابط با کردها و اقلیت ها» و اینکه اقلیت کرد «متحد طبیعی» این رژیم است و صحبت های منابع صهیونیستی مبنی بر حمایت از کردها را باید در این راستا تفسیر کرد. نقشه اهداف اشغالی رژیم صهیونیستی - این رژیم با اشغال بلندترین قله سوریه نه تنها از نظر نظامی قابلیت توپخانه ای و راداری خود را تقویت می کند، بلکه در حال محاصره جنوب لبنان است. همچنین، با اشغال اراضی سوری، رژیم صهیونیستی می خواهد تا قدرت چانه زنی دروزی ها یا حداقل اعمال نفوذ آن ها در دولت آینده سوریه را تقویت کند. و اما نکته ای در رابطه با خروج ایالات متحده از سوریه که نقش پررنگی در شرایط اسفناک این کشور داشته است. اینکه فکر کنیم ایالات متحده پس از شروع به کار دونالد ترامپ آنچنان که در صفحه توییتر خود گفته قصد خروج از سوریه را دارد یا اینکه گفته که جنگ سوریه مربوط به آن ها نمی شود و بدین ترتیب نیروهای آمریکایی را از این کشور خارج خواهد کرد ساده لوحی محض خواهد بود، اول به این دلیل که یکی از اصول دونالد ترامپ غیر قابل پیش بینی بودن وی در سیاست و عدم اعلام هدف از قبل است. دوم اینکه دونالد ترامپ شاید به شخصه چندان مداخله گر نباشد، اما نباید فراموش کرد که همین رئیس جمهور ایالات متحده گفته بود که نیروهای نظامی ایالات متحده در سوریه «تنها بخاطر نفت» در آنجا مانده اند. نفت سوریه نیز تمام نشده و همچنان در مناطق تحت حمایت واشنگتن قرار دارد. ضمن اینکه باید در نظر داشت ایالات متحده و نظام آن چنان سیستم محور هستند که با روی کار آمدن یک فرد سیاست های آن با تغییرات تند روبهرو نشود. در آخر اینکه نباید رقابت ها و دعواهای داخلی در ایالات متحده را فراموش کرد: اجازه به اوکراین برای تشدید حملات به روسیه با استفاده از سلاح های غربی در عمق روسیه و پیچیده کردن شرایط در غرب آسیا همه نشان از هل دادن دونالد ترامپ توسط جو بایدن به داخل شرایطی پیچیده قبل از خروج مستاجر کنونی کاخ سفید از مقام خود دارد. این چالش ها، سوالات و احتمالات تنها بخشی از آنچه در پیش روی ترکیه است خواهد بود. آنکارا سال ها در پی حل بحران مربوط به کردها بوده و اکنون رژیم صهیونیستی را هرچه بیش تر به داخل تصویر کشانده و در شرایطی قرار گرفته که تنها چیزی که در آن یافت نمی شود قرار است! تا زمانی که مرزهای بحران مشخص باشد، می توان تا حدودی آن را کنترل کرد. اکنون اما دوران فرو ریختن مرزهاست. شاید زنبورها در داخل کندو قدرتمند باشند، اما اگر به کندو آسیب بزنید زنبورها خطرناک تر خواهند شد. حالا ترکیه می خواهد کندو کردها در سوریه را دستکاری کند و این هم می تواند کار دست آنکارا بدهد. حتی سوال بلندمدت تر این است: آیا چراغ سبز ایالات متحده به ترکیه و مشکلات آینده آن شبیه به چراغ سبز ایالات متحده به صدام حسین برای حمله به کویت و آینده عراق خواهد شد؟! رابطه با اعراب چه خواهد شد؟ از یاد نبریم که به لطف روابط دوستانه با سوریه، ترکیه توانست به عضو ناظر اتحادیه عرب تبدیل شود. با شروع درگیری ها در سوریه، مخالفت دمشق و نبود فضای مثبت میان اعراب و ترکیه به سبب برخی مسائل دیگر، این عضویت به حالت تعلیق درآمد تا اینکه همین چند ماه پیش ترکیه توانست دوباره و به لطف عدم مخالفت سوریه در جلسات اتحادیه عرب شرکت کند. اگر آن زمان ترکیه تنها با سوریه روبرو بود و به لطف همکاری های مطلوب با دولت مستقل آن می توانست جای پایی برای خود در میان اعراب باز کند، حالا با به هم ریختگی در مرزهای خود که خود بخش قابل توجهی از آن را ایجاد کرده در واقع جای پای اعراب را در مرزهای خود باز می کند. همین هم چالش ها و مشکلات خود را به ارمغان خواهد آورد: آنکارا تا چه میزان موفق به مقابله با نفوذ عربستان سعودی و امارات خواهد بود که شدیدا هم به سرمایه گذاری آن ها احتیاج دارد؟ رهبران ترکیه خود در زمان هایی که به بحران اقتصادی بر می خورند به عربستان و امارات به دنبال سرمایه گذار می روند. حالا وضعیت سوریه و سهم خواهی سرمایه گذاران، اگر که همه چیز به خوبی پیش برود، برای ترکیه چگونه خواهد شد؟ موضوع سرمایه گذاری و بازسازی در اینجا موضوعی حیاتی است! بر اساس آمار کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل، ۱۲ میلیون نفر در سوریه از نبود امنیت غذایی رنج می برند و نزدیک به ۳ میلیون نفر دیگر در معرض آن قرار دارند. یک کودک از هر چهار کودک سوری از کمبود رشد رنج می برد و در معرض صدمات غیرقابل جبران در مراحل رشد خود است. نزدیک به ۲/۵ میلیون کودک تَرک تحصیل کرده اند و ۱/۶ میلیون دیگر در شرف تَرک تحصیل هستند. نود درصد از پناهندگان سوری در ترکیه و لبنان قادر به تامین هزینه های اولیه خود نیستند و ۶۵ درصد از این مهاجران در اردن مقروض هستند. این ها در شرایطی است که برخی آمارها نشان می دهند که هزینه جنگ در سوریه به رقمی معادل ۷۰۰ میلیارد دلار می رسد، در حالی که تولید ناخالص ملی این کشور برابر با ۹ میلیارد دلار یعنی معادل نصف فلسطین است! روسیه و ایران چه می شود؟ بر اساس توافق سوچی در سال ۲۰۱۸ میلادی، ترکیه قرار بود تحریر الشام و تروریست ها را از ادلب خارج کند. به مانند توافق آستانه، این هم از طرف ترکیه نقض شد. تروریست هایی که از آسیای میانه و روسیه به سوریه رفته اند عناصر خطرناکی هم برای ایران و هم برای روسیه به شمار می آیند. این تنها بخشی از خطر است. گذشته از آن، باید به پایگاه های روسیه در حمیمیم و طرطوس و خطر از دست دادن آن ها برای روسیه هم اشاره کرد که علی الخصوص دومی از اهمیت راهبردی بیش تری برای پرتاب قدرت مسکو در غرب آسیا، شرق مدیترانه و آفریقا برخوردار است. هواپیماهای روس با اتکا به این پایگاه می توانستند با سوخت گیری مسیر خود را به سمت آفریقا ادامه دهند. خود پایگاه هم برای اعمال قدرت در فضای هوایی سوریه و شرق مدیترانه بسیار کاربردی بود. حالا اما آینده این پایگاه ها با ابهام روبروست. بعید به نظر می رسد که ترکیه به گروه های مسلح در سوریه اجازه همکاری در این زمینه با روسیه را بدهد، به خصوص اینکه به نظر می آید با روی کار آمدن دونالد ترامپ، آنکارا در پی نزدیکی هرچه بیش تر با واشنگتن باشد (خود روسیه قصد تنش زدایی با ایالات متحده را دارد). البته تا به اینجا روسیه سعی کرده با ابهام آلود نشان دادن رفتار خود تحریرالشام را ترغیب به همکاری در این زمینه کند. اینکه آیا این گروه به حضور روس ها رضایت خواهد داد یا نه می تواند سنجشی برای استقلال آن ها در شرایط فعلی باشد: آیا به دنبال متحدی مانند روسیه برای استقلال بیش تر از آنکارا خواهند بود یا اینکه حتی ظرفیت تصمیم گیری مستقل، حداقل در شرایط کنونی را ندارند؟ در رابطه با روسیه همچنین باید پرسید که آیا این کشور به دنبال ساخت پایگاهی در سودان خواهد بود؟ یا شاید در مالی؟ یا اینکه در لیبی و جایی که بتواند با نیروهای ژنرال حفتر فشار بیش تری بر روی گروه های متحد ترکیه در شمال آفریقا بگذارد؟ می توان در رابطه با ایران نیز همین فرضیه را قائل شد. به احتمال زیاد، ایران علاوه بر تلاش برای برقراری ارتباط با هیئت یا هیئت های تقلا کننده برای حاکمیت در سوریه و حمایت از برخی گروه ها در داخل این کشور به افزایش نقش و نفوذ خود در آفریقا خواهد پرداخت. به نظر می رسد یکی از نتایج این کار هم تاکید و توجه هرچه بیش تر بر نیروی دریایی و توازن در نقش کشورمان به عنوان قدرت قاره ای-اقیانوسی باشد.∎