چند روز پیش که به منزل عموی مادرم رفته بودیم و دختر عمو از حضور مکررش در مراسم بیت رهبری میگفت، دلم شکست و با خودم گفتم چند سال است توفیق حضور نداشتهام و دیدار نزدیک حضرت ماه قسمت ما نمیشود! از آخرین باری که در مراسم بیت شرکت کرده بودم ۱۵-۱۶ سالی میگذشت و من در حسرت این دیدار...
یکشنبه شب ساعت از ۹ و نیم گذشته بود که از دفتر مدیرعامل سازمان تماس گرفتند و گفتند به نام شما کارت حضور در مراسم دیدار با رهبری صادر شده است. از خوشحالی میخواستم داد بزنم!
شب از استرس و اشتیاق دیدار مولا درست و حسابی خوابم نمیبرد، چند دقیقه یکبار از خواب میپریدم که نکند دیر شده باشد. یک آن چشمهایم را باز کردم ساعت ۶:۰۵ بود! دیر شده بود! با عجله نماز خواندم و آماده شدم. دلآشوبه گرفتم که نکند دیر برسم و توفیق دیدار را از دست بدهم!
بدشانسی اسنپ درخواستم را قبول نمیکرد! هرچه درخواست سفر میدادم کسی نمیپذیرفت! زمان میگذشت و اعصاب من به هم میریخت که نکند سرخوشی زیارت آقا یک رؤیای ناتمام باشد! ۴۵ دقیقه مدام درخواست میدادم، اما هیچ! راه دور بود و نمیشد به هیچ طریق دیگری رفت. ساعت ۷ و نیم بود و کاملا ناامید شدم، بغض کرده بودم و به خودم بد و بیراه میگفتم که چرا لیاقت و توفیق این دیدار از من سلب شده است! در همین گیر و دار سرزنش خودم بودم که یک راننده درخواستم را قبول کرد. از ذوق از جا پریدم و فقط کارت ملاقات و مقداری پول برداشتم و کیف و گوشی را بیخیال شدم تا برای تحویل آنها هم زمان از دست ندهم.
خدا را شکر سهشنبه به خاطر آلودگی هوا و صرفه جویی در مصرف انرژی، تعطیل اعلام شده بود، وگرنه با ترافیک صبحگاهی تهران محال بود برسم. در بین مسیر همچنان دلهره دیر رسیدن داشتم، اینکه درها را بسته باشند و اصلا نتوانم داخل شوم، یا اینکه جای مناسبی در حسینیه پیدا نکنم و نتوانم از نزدیک روی ماه آقا را ببینم.
راننده خوشذوق اول صبحی شجریان گذاشته بود و صدای خوش شجریان اندکی از اضطرابم میکاست.
از ابتدای خیابان کشوردوست راه را بسته بودند و ماشینهای عادی را راه نمیدادند.، مأموری که آنجا ایستاده بود گفت مسافرتان را پیاده کنید و بروید، پیاده شدم و با سرعت به گیت اول رسیدم. خدا را شکر هنوز درها را نبسته بودند. داشتم کارتم را آماده میکردم که با دستهای از خانمها وارد شوم، یکی از خانمهای حراست که دید کارت دارم گفت از آن یکی در بروید.
تقریبا میدویدم، تکتک ثانیهها برای زودتر رسیدن ارزش داشت. آنجا هم خلوت بود و به سرعت وارد مکان سرپوشیدهای شدم که به آن زینبیه میگفتند، تا آنجا که به خاطر دارم ۱۵- ۱۶ سال پیش اینجاها را داربست و چادر میزدند، به محض ورود خادمان بیت با روی گشاده خوشآمد میگفتند. جمعیت خیلی زیادی در گیتها نبود، معلوم بود دیر رسیدهام و مردم وارد حسینه شدهاند، حسن دیر آمدن این بود که در هوای سرد بیرون معطل نماندم اما دلآشوبه اینکه جای مناسبی مشرف به جایگاه آقا پیدا نکنم دست از سر من بر نمیداشت!
چون اول صبح بود و قاعدتا مردم صبحانه نخورده بودند، به همین خاطر از میهمانان آقا با شیر و کیک پذیرایی میکردند. شیرکاکائو را باز کردم و در حال حرکت شروع به خوردن کردم تا در توقف، وقتم هدر نشود، با اینکه برخورد خادمان خیلی خوب و محترمانه و با روی گشاده بود، یکی از سرپرستها به خادمان بیت میگفت از این هم پرشورتر به مردم خوشآمد بگویند.
چند ورق کاغذ و یک خودکار برده بودم که حاشیههای مراسم را بنویسم، اما در گیت سوم که بازرسی جدیتری داشت آنها را هم گرفتند و گفتند نمیتوانم داخل ببرم! کارتم را نشان دادم و گفتم خبرنگارم و میخواهم حاشیه بنویسم، اما هرچه اصرار کردم فایده نداشت که نداشت!
به آخرین گیت رسیدم، آنجا جمعیت زیادی بود و دقت بازرسی سرعت را کم میکرد و صف مراجعین خیلی کند حرکت میکرد. ملت در صف صلوات میفرستاندند و دعای فرج میخواندند. یاد بازرسی حرمهای مقدس در کربلا و نجف افتادم. مردم شعار میدادند و برای سلامتی آقا دعا میخواندند. بعد از اینجا وارد حسینیه شدیم.
اولین چیزی که در بدو ورود حسابی سورپرایزم کرد تِم صورتی حسینیه بود. دیوارپوشها، دور ستونها، زمینه بالای حسینیه، حتی پرده پشت سر آقا! حدیثی هم بر پیشانی حسینیه نقش بسته بود موضوعی زنانه داشت و به نقل از حضرت رسول (ص) از سفارش مکرر فرشته مقرب الهی حضرت جبرائیل در مورد زنان میگفت.
حسینیه به طرز عجیبی دخترانه شده بود، حتی از فیلمبردارهای مرد هم خبری نبود، و صدا و سیما غیر از گزارش و حاشیهنگاری، کارهای فنیاش را هم به خانمها سپرده بود!
خادمهای بیت هم همگی با تِم حسینیه سِت کرده و روسری صورتی پوشیده و چوبپر صورتی به دست گرفته بودند.
خدا را شکر حسینیه هنوز کاملا پر نشده بود، البته نمیشد خیلی به جایگاه نزدیک شد، اما از نقطهای که من قرار داشتم هم میشد صندلی آقا را دید. تلاش کردم کمی جلوتر بروم اما بیفایده بود، همه کیپ تا کیپ نشسته بودند و واقعا جایی برای سوزن انداختن نبود، چه برسد به جا شدن یک نفر دیگر! تصمیم گرفتم تا حسینیه پرتر نشده و همانجا هم از دست نرفته، بنشینم و منتظر ورود آقا باشم.
در حسینیه همهمه عجیبی بود، آن جلو برنامههایی اجرا میکردند که تقریبا صدایش در هیاهوها گم میشد.
خانمها از هر قشر و با هر تیپ و ظاهری آنجا بودند؛ نخبههای علمی، دانشجویان، فرهنگیان، کارآفرینان، مادران شهدا.
برخی مسئولین سابق و فعلی و شخصیتها هم در بین حضار بودند؛ خانم مهاجرانی سخنگوی دولت، معاون امور زنان و خانواده رئیسجمهور، دختر رئیسجمهور، دختران حاج قاسم، برخی نمایندههای سابق مجلس، معاون امور بانوان شهردار تهران، معصومه ابتکار و حتی برخی سفرای خارجی حاضر در تهران.
خانمهایی پوشش محلی داشتند، که معلوم بود از استانهای دیگر آمدهاند و در این سرمای پاییزی ساعتها به شوق دیدار یار در راه بودهاند. خبرنگار صدا و سیما داشت با آنها مصاحبه میکرد.
حدودا نیم ساعتی که گذشت حسینیه پر شد، برخی حتی جا برای نشستن نداشتند و ایستاده بودند. جمعیت هر از گاهی شعار میداد و اشتیاق وصف ناپذیرش به دیدار آقا را با شعار بیان میکرد.
چند دقیقه مانده بود به ۹ و نیم که انتظارها سرآمد و آقا آمدند، همه سر از پا نشناخته برخاستند و صدای صلوات و نوای «حیدر حیدر» فضا را پر کرد. چند دقیقهای فضای حسینیه آکنده شد از شعارهای پرشورِ «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست»، «این همه لشکر آمده، به عشق رهبر آمده»، «ای رهبر آزاده، آمادهایم آماده» و...
بعد از تلاوت قرآن در روزی که حسینیه امام خمینی (ره) کاملا زنانه تزئین شده بود، خانم ندا ملکی از مجریان باسابقه تلویزیون اجرای برنامه را به عهده گرفت، ابتدا گزارشی تصویری از روند ارتقای جایگاه زنان در عرصههای علمی و اجتماعی و سیاسی در سالهای پس از انقلاب و قیاس آن با پیش از انقلاب به نمایش درآمد.
پس از آن چند نفر از خانمهای فرهیخته سخنانی با موضوعات مختلف از علوم انسانی و الگوی سوم زن و مقوله جمعیت و نگرانیها درمورد آن گرفته، تا مساله زن و خانواده و کودک در فضای مجازی، تا حضور بانوان در عرصه هنر و سینما، از مقاومت و شهادت و ایثار مادرانه در روزگار نازیبای جنگ گرفته، تا احیای سنت واسطهگری برای ازدواج و انتقاد از توقعات فانتزی و نابجای دختران و پسرانِ در سن ازدواج که از قضا خیلی هم مورد توجه حاضران قرار گرفت و با تشویقهای مکرر حضار همراه بود.
آقا خیلی بیشتر از آنچه خودشان بیان فرمودند، با سعه صدر به صحبت سخنرانان گوش فرادادند. که این نشان از اهمیت جایگاه زن برای شخص اول مملکت دارد.
بعد از یکساعت و نیم آقا بیاناتشان را آغاز کردند؛ پس از تبریک ایام میلاد بزرگ بانوی دوعالم حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلامالله علیها) که به تعبیر جالب ایشان از «شگفتیهای آفرینش» هستند، به تبیین مؤلفههای منشور اسلام درخصوص زنان پرداختند، از اهمیت نقش مادری گفتند و اینکه مادر بودن یک افتخار است و از بیصداقتی نظام سلطه در سوءاستفاده از زنان، آقا از حقوق برابر زن و مرد از نظر اسلام گفتند و از امکان برخورداری یکسان هر دو از حیات طیبه، از توطئههای متعدد غرب که بعد از شکستهای سختافزاری به سراغ شیوههای نرمافزاری و وسوسههای دروغ رفتند و با ادعای دفاع از زن اغتشاش به راه انداختند. آقا با چند اشاره امیدآفرین در خصوص شرایط منطقه و اوضاع مقاومت فرمایشاتشان را خاتمه دادند، با این عبارت که «آن کسی که ریشهکن خواهد شد اسرائیل است.»
آقا در ابتدای فرمایشات خود با اشاره به نکات طرح شده توسط سخنرانان هم واکنش نشان دادند و به این نکته سخنرانی که درخصوص موضوع جمعیت صحبت کرده مادر دو فرزند است اشاره کردند و به شوخی گفتند: «کم است!»
اما در میان فرازهای بیانات حضرت آقا چند نکته به نظرم خیلی برجسته آمد؛ نخست نقد فیلسوفانهای که حضرت ایشان به دیالکتیک هگل وارد کردند و در تشریح معنای زوجیت در اسلام فرمودند: «در اسلام، بنای عالم خلقت و تاریخ بشر و تاریخ عالم بر تلائم و ازدواج و پیوند است؛ درست نقطهی مقابل آنچه در دیالکتیک هگل و مارکس و مانند اینها وجود دارد که بنای عالم را بر تضاد میدانند.» من هیچ فیلسوف بلندمرتبه مسلمانی را سراغ ندارم که ایده قرآنی «خلق الازواج کلها» که «همه چیز را از دو زوج پدید آورد»، را مقابل ایده هگلی دیالکتیک که حرکت و زایش و هستی را حاصل تضاد همیشگی تز و آنتیتز میداند، قرار داده باشد. این توجه فیلسوفانه حضرت آقا برای همانها که به قول خود ایشان «اهلش» باشند بسیار معنادار و قابل توجه است.
نکته دیگر اینکه وقتی حضرت ایشان به بیان ریشههای تاریخی و حقیقی آزادی ظاهری زن در غرب پرداختند و آن را محصول نیاز آن زمان کشورهای تازه صنعتیشده غربی به نیروی کار ارزانقیمت عنوان کردند، در پاسخ کسی که شعار «مرگ بر آمریکا» سر داد، فرمودند: «این فقط مخصوص آمریکا هم نبود، اتفاقا بیشتر در اروپا و در مجموعههای غربی شکل گرفت.» عدالت ولی امر مسلمین جهان در نفی یک ویژگی سلطهگرانه از آمریکای قرون گذشته و تصریح به اینکه در این مورد خاص آمریکائیها نقش اساسی نداشتند امر بسیار قابل توجهی است که با وجود آنکه ایشان همواره آمریکا را دشمن اصلی نظام میدانند، اما در موضوعی که چندان دخلی به آمریکا ندارد، منکر آن نمیشوند و به اعتبار دشمنی دیرینه از بیان حقیقت امتناع نمیکنند.
فارغ از شکل ظاهری حسینیه که شش دانگ زنانه بود،بیان نکات مهمی درخصوص نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی و نیز به رسمیت شناختن مرجعیت دینی برای زنان از جانب آقا گواه این حقیقت بود که زن در نگاه رهبر انقلاب حقیقتا شانی متعالی دارد و تاکید ایشان بر این جایگاه یک امر نمایشی و تبلیغاتی نیست.
حضرت آقا همچنین ضمن تشریح نقش زنان در پیروزی انقلاب، تصریح کردند: «به یک معنا، انقلاب را زنها پیروز کردند» این اعتلا بخشیدن به نقش بیبدیل زنان در پیروزی انقلابی که سرنوشت تاریخی این سرزمین را تغییر داد از زبان شخص اول نظام امری نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت، به ویژه در زمانهای که زمامداران کشورها اگر هم توجهی به جنس مؤنث دارند، همانگونه که خود ایشان تأکید کردند تنها برای مقاصد استثمارگرایانه است، نه ارتقای حقیقی زن.
اما شاید اوج جایگاه زن در نگاه حضرت آقا به زنان آنجا بود که در خلال اشاره به توفیقات علمی زنان فرمودند: «امروز خوشبختانه زنهایی که مجتهدند و به اجتهاد فقهی رسیدهاند کم نیستند. بنده حتّی معتقدم بسیاری از مسائل زنانه که موضوعش زنان هستند و مردها درست موضوع را تشخیص نمیدهند، باید خانمها از مجتهد زن تقلید کنند.» چنین نگاه مترقی و متعالیای به جایگاه زنها در روزگاری که نگاههای تنگنظرانهای به حضور زنان در عرصه حیات اجتماعی وجود داشت، حقیقتا شایسته تقدیر و توجه است.
چند دقیقهای به اذان مانده بود که سخنرانی آقا تمام شد، جمعیت اما خیال رفتن نداشت. حسینیه امام تازه محل خوش و بش آشناهای قدیمی شده بود. برخی هم به آنطرف میلههای جلو جایگاه رفته و روی سکویی که آقا حضور پیدا میکنند نماز میخواندند. خلاصه آنکه حسینیه امام خمینی در یک روز به یادماندنی ششدانگ به قرق بانوان درآمده بود و روزی کاملا صورتی را در خاطره خود ثبت کرد.
در پایان این مراسم و دیدار صمیمی، بانوان حاضر در این دیدار روحانی، ناهار میهمان رهبر انقلاب بودند تا علاوه بر بهره فراوان معنوی از کلام گهربار ایشان با صرف غذای متبرک بیت رهبری، کامشان به نحو مضاعفی شیرین شود.