شناسهٔ خبر: 70310071 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

تأملی بر بیانات رهبر انقلاب درباره جاذبه انقلاب اسلامی

شور مداوم

صاحب‌خبر - مهرداد احمدی: مستند جاذبه که به مرور دیدار آیت‌الله خامنه‌ای با خانواده مدافعان حرم اختصاص داشت، علاوه بر حلاوت‌ها و جذابیت‌های بصری، حاوی یک نکته مهم و اندیشه‌برانگیز هم بود که اتفاقا خود شخص رهبری در مقاطع گوناگون مستند که به لحاظ زمانی هم در سال‌های متفاوتی فیلمبرداری شده بود، بر آن تاکید داشتند؛ امتداد شور انقلاب. وقتی برای بار نخستین این تعبیر را از زبان ایشان شنیدم به نظرم آمد می‌توان انقلاب اسلامی را از همین زاویه با انقلاب‌های فرانسه و حتی شوروی هم مقایسه کرد که دیدم در مقاطع پایانی فیلم خود ایشان گذرا به آن اشاره کردند. انقلاب ماحصل یک اراده جمعی از سوی جماعتی تاریخی است. اگرچه بنای تفصیل این معنا را ندارم اما ناگزیرم برای ایضاح چیزی که می‌خواهم بگویم قدری در این مورد بنویسم. انقلاب ماهیتا با اسقاط یک نظام سیاسی یا شخص اول دستگاه حکومتی متفاوت است. در اسقاط نظام، دستگاه حکومت با یک دستگاه حکومت دیگری عوض می‌شود. در اسقاط یا براندازی، حال عمومی جامعه یا افق پیش روی آن تحولی نمی‌یابد، از این رو براندازی یک حکومت عملی تاریخی نیست. یعنی کاری نیست که بتوان آن را مبدأ نوشدگی زمان دانست و گفت با ورود به دوران پسافلانی- حاکم سابق- حال افق‌های تازه‌ای فراروی ما گشوده می‌شود. بنا به اینکه براندازی عملی تاریخی نیست، مستحضر به اراده تاریخی هم نیست. اراده تاریخی همان سرجمع اراده افراد یک اجتماع نیست، یعنی اینطور نیست که اگر اراده افراد یک جامعه همگی با هم در یک راستا قرار بگیرند، آن اراده بدل به اراده تاریخی یک ملت شود. مجموع اراده‌ها یا همان معدل کلی اراده مردم، در نهایت می‌تواند منتج به براندازی شود. تازه در اینجا هم باز می‌توان ان‌قلت‌ها آورد. مخصوصا در زمانه کنونی که با رسانه‌ای شدن نسبت ما با جهان، اراده همیشه در شکلی از تعین بیرونی قرار دارد و به قول کانت خودآیین نیست. انقلاب اما به معنای دگرگونی در حال عمومی یک جماعت است. انقلاب اگرچه به نو شدن حکومت می‌انجامد اما این تنها سطحی‌ترین نتیجه یک انقلاب است. انقلاب، لحظه‌ای است که جهان را در کلیتش می‌خواهد نو کند. برای همین انقلاب چون اساسا مفهومی تاریخی است، پس الزاما از دست یک اراده تاریخی برمی‌آید. اراده تاریخی است که به انقلاب تاریخی می‌انجامد. اراده تاریخی یعنی آن خودآگاهی ویژه‌ای که در یک لحظه تاریخی و در یک آن، میان گذشته و آینده یک شکاف ایجاد می‌کند. این شکاف اگرچه به لحاظ صوری زمان حال است اما ماهیتا یک لحظه در عداد دیگر لحظات نیست. یعنی لحظه‌ای که خودآگاهی بدل به عمل می‌شود و زمان را در عمل خودش نو می‌کند، یک بازه است. این همان بازه انقلاب است و افرادی که درون این بازه می‌توانند قرار بگیرند انقلابی هستند. انقلابی بودن در این معنا به معنای قرار گرفتن در میانه است. قرار گرفتن در میانه نیازمند حالت روحی خاصی است؛ این حال روحی هم متعلق به خود انقلاب یعنی نتیجه اراده تاریخی است و هم به افراد بستگی دارد. این دیالکتیک همان است که می‌تواند نشان دهد آیا انقلاب ادامه دارد یا نه؟ ماجرا از این قرار است که آیا هنوز آن اراده تاریخی که تصمیم گرفته به انقلابی پیش‌رونده دست بزند، از کرده خود خشنود است یا نه؟ و اگر بله، آیا هنوز درون آن میانه، در هنگامه آن شکاف میان آینده و گذشته خود را حفظ کرده است یا نه؟ اینجاست که مساله شور برای ما قابل فهم می‌شود. در امتداد این شور است که می‌توان تازه پرسش از سرمایه اجتماعی را مطرح کرد. شور انقلابی‌ای که ناشی از آرمان‌خواهی عقلانی است، معیار خوبی است برای ما تا به این پرسش اساسی پاسخ دهیم آیا ایده انقلاب هنوز جان‌فدا دارد یا نه؟ و اینکه آیا جان‌فدایان انقلاب هنوز میان دیگران محترمند یا خیر؟ این 2 پرسش به جای انواع و اقسام تحلیل‌های آماری و عددی، نشان خواهد داد که آیا انقلاب اسلامی هنوز سرمایه اجتماعی قابل توجهی دارد یا نه. در واقع احاله سرمایه اجتماعی که شخصا آن را عنوان مناسبی برای تصمیم یک ملت تاریخی درباره دولت خود نمی‌دانم، به اینکه چند درصد از ایرانیان در حال مهاجرتند، نقض غرض است. چون وقتی از نسبت اساسی یک مردم با کشورشان و انقلاب‌شان سخن می‌گوییم منظورمان این نیست که بخشی از مردم حاضرند به بهای دستاوردهای شخصی، خودشان را از تصمیم و اراده تاریخی سرزمین مادری محروم کنند، بلکه مساله این است که آیا این سرزمین هنوز همان درختی است که با خون شهید و عرق جبین کارگر تناور می‌شود یا نه؟ اگر پاسخ دهیم بله و اگر چنین انقلابی با علم به اینکه شهادت مجاهدانش و صبوری و متانت تهیدستان و پابرهنه‌هایش، آن را همچنان تناور داشته، پس انقلاب اسلامی هنوز سرمایه اجتماعی خود را دارد. پس هنوز آن میانه، آن نقطه گسست بین گذشته و آینده، گشوده مانده است و مادام که این گشودگی باقی است، انقلاب هم به حیات خود ادامه می‌دهد. مساله اساسی این است که انقلاب فرانسه خود را در سازمان قانونی و اداری ویژه‌ای منحل کرد؛ یعنی انقلاب در نقطه تأسیس نظم حکومتی جدید، خودش را در قوانین و مناصب و مناسبات پدیدار می‌کند. مثل یک تکانه‌ای که محرکی را به حرکت درآورده و بعد دیگر اثری از آن باقی نمی‌ماند؛ انقلاب فرانسه یا حتی شوروی در این معنا به قول هگل یک میانجی ناپدیدشونده است؛ یک میانجی که فضای تنفسش زود تنگ و نهایتا بسته می‌شود. برای همین شور انقلابی بدل به عقلانیت ابزاری حکومت‌داری می‌شود. انقلاب اسلامی از این زاویه جایگاه ویژه‌ای دارد. این انقلاب هنوز فضایی برای تنفس امر انقلابی دارد، نه‌تنها در داخل که حتی از زاویه دید آن می‌توان انقلاب در جهان را هم فهمید. در واقع تاکید رهبر انقلاب بر اینکه انقلاب اسلامی جاذبه خود را حفظ و شور خود را دوام داده به این معناست که هنوز «حال» انقلاب که ماحصل فروبسته نشدن خود ایده انقلاب است، باقی مانده و هر کس بتواند با آن همنوا شود یا خود را در بسامد این حالی وجودی قرار دهد، به فضا و ساحت زمان انقلابی وارد می‌شود. مجاهدت و شهادت از این رو عمیقا کارکرد سیاسی و هستی‌شناختی پیدا می‌کند که نشان می‌دهد هنوز «زمان انقلاب» به پایان نرسیده است.