شناسهٔ خبر: 70292852 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

گفت‌وگو با محبوبه‌سادات رضوی‌نیا، نویسنده کتاب «عایده» زندگی مادر شهید «علی اسماعیل»

عایده می‌گفت: كاش مثل ام‌البنين 4 پسر داشتم

محبوبه سادات‌رضوی می‌گوید: عایده سرور بعد از شنیدن خبر شهادت محمدعلی گفت، کاش من مثل حضرت ام‌البنین چهار پسر داشتم و چهار نفرشان هم شهید می‌شدند، حیف که من فقط دو پسر داشتم، ولی خدا را شکر که هر دوی آنها شهید شدند.

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: محبوبه سادات‌رضوی می‌گوید: عایده سرور بعد از شنیدن خبر شهادت محمدعلی گفت، کاش من مثل حضرت ام‌البنین چهار پسر داشتم و چهار نفرشان هم شهید می‌شدند، حیف که من فقط دو پسر داشتم، ولی خدا را شکر که هر دوی آنها شهید شدند.
یک بار خواستم ببینم چیزی از امام حسین (ع) می‌فهمد یا نه. پرسیدم: مامان تو خیلی گریه می‌کنی! مگر میدانی چه اتفاقی برای امام حسین (ع) افتاده؟
گفت: بله، می‌دانم سرش را بریدند و بردند بالای نیزه... آنها امام حسین (ع) را کشتند! آنها کافرند، من امام حسین (ع) را دوست دارم، همین طور حضرت زینب (س) و ام‌الجنین را.
- ام‌البنین، مامان. 
- نه اشتباه می‌کنی!
- ولی پسرم این طور که شما می‌گویی نیست. 
زد زیر گریه و همان طور که دست‌هایش را روی چشم‌هایش می‌مالید، گفت: به خدا خودم این طور شنیدم. قبول نمی‌کرد اسمی که می‌گوید درست نیست. ساعت ۱۰ صبح روز بعد دوباره طبق روال، او را به مسجدی بردم که برای مراسم عزاداری بانوان در دهه اول محرم شرکت می‌کردم. قبل از شروع سخنرانی و روضه پیش خانم جلسه رفتم و گفتم: «اگر ممکن است لطفاً یک بار دیگر اسم حضرت ام‌البنین را در حرف‌های‌تان بگویید، چون پسر کوچک من تلفظ این اسم را اشتباه فهمیده. 
خانم جلسه وسط صحبت‌هایش از مادر حضرت عباس (ع) گفت و توضیح داد ایشان ام‌البنین لقب گرفت، چون هر چهار پسرش اباالفضل العباس (ع)، عبدالله، جعفر و عثمان در کربلا شهید شدند. او کلمه ام‌البنین را طوری با دقت ادا می‌کرد که علی کاملاً متوجه شود. 
به علی سقلمه‌ای زدم و گفتم: گوش کن! ما وسط مجلس نشسته‌ایم. حرف خانم جلسه که تمام شد، علی از جایش بلند شد و پیش او رفت و پرسید: یعنی اسم ایشان ام‌الجنین نیست؟! خانم جلسه گفت: نه خانم ام‌البنین هستند. 
- معنی اسم‌شان چیست؟
- مادر پسرها. 
- آهان!
دوباره آمد کنار من نشست و با دقت به بقیه حرف‌های خانم جلسه گوش داد.» 
اینها برشی از کتاب عایده به قلم محبوبه سادات‌رضوی‌نیا از خاطرات عایده سرور، مادر شهید علی اسماعیل ۱۷ساله است؛ عایده‌ای که مبارزه و شهادت را نه تنها در کلام که در جای‌جای زندگی‌اش جاری کرده است. 
او چندی پیش مهمان ایران و تهران بود تا در رونمایی کتاب هم نامش در حوزه هنری شرکت کند و رزق من و همکارانم در تحریریه بود که دمی در کنارش باشیم و خانم رضوی‌نیا با شیوایی و تسلط کلامش در فارسی و عربی نقطه وصل ما به دنیای عایده باشد. 
در گپ و گفتمان، حرف همسرش عباس و پسر ارشدش محمدعلی شد. عایده گفت که آنها برای دفاع و مبارزه، به جنوب لبنان رفته‌اند، عایده از همسرش خبر داشت، اما ۵/۲ ماه بود که از پسرش خبری نبود. 
بعد، حرف قبر علی اسماعیل پیش آمد و ما از عایده حرفی شنیدیم که همه‌مان را میخکوب کرد. او گفت در اتفاقات اخیر، خیلی‌ها در مناطق مختلف لبنان از حزب‌الله لبنان شهید شدند. به خاطر همین در روضه الحورا که قبر علی هم در آنجاست، قبر‌های شهدا را دارند چند طبقه می‌کنند تا در هر قبر سه تا چهار شهید به خاک سپرده شود. 
من از مسئولان آنجا خواستم که به قبر علی دست نزنید، چراکه قبر او را برای شهادت پسرم محمدعلی و شوهرم عباس نگه داشته‌ام. 
وقتی اینها را می‌گفت، بسیار مصمم و با اراده بود. ذره‌ای اخم بر چهره و ناراحتی در نگاهش دیده نمی‌شد. 
برای‌مان نوشته‌هایی را به یادگار روی صفحه اول کتاب‌های عایده‌مان نوشت، با تربت دیار طف و دنیایی از محبت راهی‌اش کردیم که اول به آغوش حرم امام رضا (ع) برود و بعد به لبنان. 
اما فقط چند روز از این دیدار گذشته بود که خبر آمد محمدعلی، پسر ارشد عایده نیز شهید شده است؛ پسری که سه فرزند هفت، پنج و سه ساله دارد و آنها دلتنگ پدر هستند، اما استوار و قوی کنار مادر و مادربزرگ‌شان ایستاده‌اند و با همان کودکی‌شان به پدر مقاوم و شهیدشان افتخار می‌کنند. 
ما نیز بعد از شنیدن این خبر سراغ محبوبه سادات‌رضوی‌نیا رفتیم تا از حال و هوای او و عایده آگاه شویم. 
 مشروح این گفتگو و روایت رضوی‌نیا از احوال عایده سرور پس از شنیدن خبر شهادت دومین پسرش در ادامه می‌آید که خواندنش خالی از لطف نخواهد بود.


خانم رضوی‌نیا، چه زمانی خبر شهادت محمدعلی به خانم عایده سرور رسید؟
من در مشهد در راه مراسم جشن امضای کتاب عایده بودم. (قرار بود مراسم مفصل‌تری برگزار شود و عایده، در آن مراسم شرکت کند. هنوز به مراسم نرسیده بودم، با عایده تماس گرفتم که حالش را بپرسم. متوجه شدم صدایش گرفته و انگار دارد گریه می‌کند. پرسیدم عایده چه شده؟ جواب داد، محبوبه، دوست محمدعلی از جنوب لبنان آمده و خبر آورده که محمدعلی شهید شده. به خاطر قولی که داده بودم، کمی در مراسم ماندم و بعد خودم را به سرعت به هتل رساندم تا عایده را ببینم. وقتی به هتل رسیدم. عایده در اتاقش را به رویم باز کرد. او داشت گریه می‌کرد. بغلش کردم. من از قبل می‌دانستم آنها تسلیت گفتن برای شهادت عزیزان‌شان را دوست ندارند، پس به او گفتم، شهادت محمدعلی مبارکت باشد عایده. او هم جواب داد، دیگر واجب شد که کتاب عایده۲ را هم بنویسی محبوبه. عایده به من تأکید کرد محمدعلی، خیلی قصه‌های قشنگی دارد که باید برایت بگویم. بعد از این حرف، عایده روبه‌رویم نشست و برایم گفت محبوبه، می‌دانی کجا بودم که خبر شهادت را شنیدم؟ پرسیدم کجا؟ جواب داد وقتی وارد حرم امام رضا (ع) شدم، به همان جا رسیدم که قبلاً برای پسرم علی، نماز خوانده و دعا کرده بودم شهید شود، دقیقاً آنجا بود که تلفنم زنگ خورد و گفتند که محمدعلی هم شهید شده. عایده ادامه داد: من نمی‌دانم چه سری است که وقتی از باب‌الجواد وارد شدم و دقیقاً به همان نقطه از حرم امام رضا (ع) که برای شهادت علی دعا کرده بودم رسیدم، خبر شهادت محمدعلی به من رسید. 

 لطفاً برای‌مان از واکنش و حس و حال خانم سرور بعد از شنیدن خبر شهادت دومین پسرشان بگویید. 
بعد از شنیدن خبر شهادت محمدعلی، فردی برای تسلیت دیدن عایده آمد و او برایش شیرینی آورد و گفت وقتی شخصی از ما شهید می‌شود، ما با شیرینی از افرادی که به دیدن‌مان می‌آیند، پذیرایی می‌کنیم، چراکه شهادت تبریک دارد، نه تسلیت! بعد به آن آقا گفت: کاش من هم مثل ام‌البنین چهار پسر داشتم و چهار نفرشان هم شهید می‌شدند، حیف که من فقط دو پسر داشتم، اما خدا را شکر که هر دوی آنها شهید شدند. او چنین روحیه‌ای دارد. 
 
نوشتن کتاب عایده۲ چقدر جدی است و الان در چه مرحله‌ای هستید؟
قبل از شهادت محمدعلی، وقتی عایده در تهران بود برایم خاطره روز انفجار پیجر‌ها در لبنان را تعریف کرد، وقتی او در محل کارش در مرکز احیاء التراث بوده، محمدعلی سه بار به دیدن او آمده و با مادرش خداحافظی کرده است. من آن زمان با خودم گفتم حالا که عایده در تهران است، فرصت را غنیمت بدانم و کار مصاحبه برای نوشتن عایده۲ را شروع کنم و حال می‌دیدم که خود عایده مرا به این کار تشویق می‌کند و می‌گوید که حالا وقت نوشتن از محمدعلی است، حتی وقتی می‌خواستم از هتل بیرون بیایم، فاطمه دختر هفت ساله محمدعلی هم پیش من آمد و گفت: محبوبه کتاب بابای مرا هم می‌نویسی؟

 به خاطر دارم، خانم سرور وقت حضورشان در تحریریه سپهر سوره، از قبر‌های روضه الحورا در لبنان که مدتی است دارند آنها را چند طبقه می‌کنند، صحبت کردند و اینکه عایده درخواست کرده، به قبر علی دست نزنند چراکه ممکن است پسرش محمدعلی و همسرش عباس شهید شوند و او می‌خواهد آنها در قبر علی به خاک سپرده شوند، آیا عایده سرور در دلش به گونه‌ای از شهادت پسر ارشدش آگاه بود؟
بله، عایده همان زمان که داشت از خاطراتش تعریف می‌کرد، گفت خواب دیدم علی به خانه آمده و دارد کشویی را که عکس‌های‌مان را در آن نگه می‌داشتیم به هم می‌ریزد، پرسیدم علی داری چه کار می‌کنی، جواب داد دنبال عکس محمدعلی می‌گردم، می‌خواهم عکس محمدعلی را کنار عکس خودم بزرگ کنم. عایده وقتی این را تعریف کرد، تعبیرش را هم می‌دانست و به من گفت: من می‌دانم محمدعلی هم شهید شده، چراکه من رؤیای صادقه می‌بینم و رؤیاهایم به حقیقت می‌پیوندد و این در حالی است که ۵/۲ ماه بود هیچ خبری از محمدعلی نداشت و به خاطر همین بود که گفته بود به قبر علی کاری نداشته باشید و پسرم محمدعلی ممکن است شهید شود. عایده در کتاب هم می‌گوید: من می‌خواهم با یک جوان مؤمن حزب‌الله ازدواج کنم که بچه‌های شهید پرورش دهم، یعنی عایده از همان موقع طرحش را داشته که فرزندانی داشته باشد که در راه اسلام شهید شوند. عایده بچه‌هایش را از کودکی به روضه امام حسین (ع) و مزار شهدا و دیدار خانواده‌های آنها می‌برده است، حتی بعد از اینکه کتاب تدوین شد، عایده برای من یک ویدئو فرستاد، این ویدئو مربوط به هشت یا ۹ سالگی علی بود که از دوربین مدار بسته ضبط شده بود و صاحب یک ویدئوکلوپ ۹سال بعد از شهادت علی، آن را پیدا و برای عایده فرستاده بود؛ فیلمی که در آن همه دارند بازی کامپیوتری انجام می‌دهند و علی در گوشه‌ای پشت یک کامپیوتر نشسته بود و عکس شهدا را نگاه می‌کرد. پس علی در حال و هوای کودکی نبوده و خیلی بزرگ فکر می‌کرده، به خاطر همین حال هم در ۱۷سالگی به این کرامات رسیده است. محمدعلی هم همین راه را ادامه داده و با وجود همسر جوان و فرزندان کوچک، به جنگ با اسرائیل رفته و بعد از مبارزه و مقاومت زیاد، سرانجام به فیض شهادت نائل آمده است.