شناسهٔ خبر: 70291939 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

همسر شهید سرلشگر خلبان آذین در گفت‌وگو با ایکنا:

گمنام ماندن شهدای خلبان کوتاهی هوانیروز است + فیلم

همسر سرلشگر خلبان؛ شهید سیداحمد آذین تصریح کرد: دوست دارم که این مسئله را تاریخ بداند که قهرمان‌هایی مانند آذین، علی نصیر رستمی، سهیلیان یا شمشادیان که متأسفانه اسمی از آنها هیچ‌گاه به میان نیامده، افرادی بودند که توانستند سوسنگرد را آزاد کنند و شناساندن آنها به مردم بر عهده هوانیروز است.

صاحب‌خبر -

«جنگ؛ قهرمان‌های خود را فراموش می‌کند»؛ این مهم خاصیت تمامی جنگ‌هایی است که ابناء بشر آن را پشت‌ سر گذاشته است. اما نبرد هشت‌ساله دلیران ایران‌زمین که از آن به‌ عنوان طولانی‌ترین نبرد قرن بیستم یاد می‌شود از آن جهت واژه «دفاع مقدس» بر پیشانی خود دارد که جنس آن با تمامی نبردهای بشر که در حوزه رسیدن به مطامع و اهداف مادی استوار نبود و آیینه‌ای نمونه‌گون و نادر در بازنمایی دفاع تمام‌قد ملتی از آب؛ خاک؛ شرافت کیان مردمان و ناموسشان بود که مورد تعدی و تجاوز رژیم بعث قرار گرفته بود.

پس وقتی این نبرد را نه «جنگ» که «دفاع مقدس» می‌خوانیم؛ دیگر مؤلفه‌های آن نیز نباید با مابقی جنگ‌های ابناء بشر همسو باشد! که یکی از آنها فراموشی قهرمانانشان است!

اما ما در خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، بر تارک تقویم فرهنگی و ملی کشورمان مبارک به نام «پاسداشت  و گرامیداشت مادران و همسران شهدا» است، از زبان با «مینو باستانیان» همسر سرلشگر خلبان شهید سیداحمدشاهرخ آذین درباره وی شنیدیم و اکنون مابقی آن را در بخش دوم و پایانی می‌خوانید.

 آماده انتشار دوشنبه 26 آذر///// بزرگ یا فراموش شدن شهدای خلبان را باید هوانیروز، دولت و بنیاد پاسخ دهند/ «آذین» قهرمان همیشه زنده است + فیلم

ایکنا- خانم باستانیان (آذین) عذرخواهم، پرسشی که باید مطرح کنم بازهم تلخی در بطن خود دارد؛ اما معتقدم امروز باید همین تلخی مطرح شود و آنکه تلاش کنیم اشتباهی که همه ما در این جامعه در قیاس با خانواده شهدا در مقام کوتاهی و عدم توجه به آنها انجام داده‌ایم اصلاح شود. باید به روح بلند همه شهدایی که برای آسایش و امنیت مردم و ایران، حفظ خاک و ناموس ایران‌زمین به‌ ویژه «وطن» که برای ارتش و ارتشی، سپاه و سپاهی در نگاه کلان نیروهای مسلح در مقام فریضه و اصل مطرح است جان خود را نثار کردند. البته فراموشی قهرمانان خاصیت جنگ است و این تنها فقط به ایران باز می‌گردد. در بسیاری از کشورهای جهان قهرمان‌های متعددی برای مردمان سرزمینشان در دوران جنگ وجود داشتند که دیگر نام و یادی از آنها یا نیست یا اگر هست بسیار کم‌رنگ است. در نقطه مقابل شاید چند نام بسیار برجسته شده‌ است. دلایل آن مختلف است و فضای این گفت‌وگو بر آن دلایل استوار نیست که چرا نام عده‌ای برجسته و شناسا و نام بسیاری دیگر از قهرمانان جنگ چنین در خفا و ناشناس باقی‌مانده است. افراد بسیاری که در مقام قهرمان گمنام می‌مانند و تأکید می‌کنم این تنها متعلق به ایران نیست و در تمام جهان وجود دارد. وقتی درباره هوانیروز و ارتش جمهوری اسلامی ایران صحبت می‌کنیم، در مواجهه به نام‌های آشنا و شهدایی چون شهید شیرودی، شهید کشوری و چند نام معدود دیگر برمی‌خوریم. در حالی ‌که بسیاری از بزرگان و عالمانی که در ارتش جمهوری اسلامی ایران و هوانیروز جان خود را در دوران حماسه‌سازی دفاع مقدس در مسیر دفاع از آب، خاک و مردمان ایران‌زمین فدا کرده‌اند گمنام مانده‌اند مانند همسر شما. کمی درباره این گمنامی صحبت کنید. ارتباط همسرتان در مقام استاد برای عزیزانی که شما نام بردید و من اشاره کردم مانند شهید شیرودی و بزرگوارانی از این ‌دست. فکر می‌کنید چرا بعضی از اوقات جامعه قهرمان‌های خود را فراموش می‌کند؟ منظورم از مسئول تا مردم است.

سؤال مشکلی است! من خیلی نمی‌توانم پاسخی به آن بدهم. به ‌دلیل آنکه باید خود هوانیروز؛ خود دولت؛ زمانی ‌که قهرمانی را از دست می‌دهند برای او ارزش قائل شده و بها دهند. تخصص اصلی‌ همسر من زمانی ‌که هنوز جنگ آغاز نشده بود ربیت خلبان‌ها (آموزش و آمادگی خلبان‌ها برای پرواز) بود. روزی برای همین مسئله شهید رجایی به اصفهان آمد و از همسر من قدردانی کردند که در عرض کمتر از دو هفته 20 خلبان را برای پرواز آموزش داده بود؛ یا همسرم به خاطر دوره‌های تخصصی که در ایتالیا پشت سر گذاشته بودند، هلی‌کوپترهایی که نیاز به تعمیر داشت را تعمیر می‌کرد.

<div id="video-display-embed-code_3694908"><script type="text/JavaScript" src="https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4254260/3694908?width=400&height=300"></script></div>

شاهرخ حتی سال‌هایی که در ایران حضور داشت مدام مشغول مطالعه و درس‌خواندن بود. تمام مدت شاهد بودم که حتی زمانی ‌که از پادگان به خانه می‌آمد مشغول درس خواندن بود و تلاش می‌کردم. من هم به خاطر عشقی که به او داشتم تلاش می‌کردم مزاحمش نشوم؛ چراکه اعتقاد داشتم هر کاری که می‌کرد حتی اگر فقط برای تخصص و دانشش بود هم برای من ارزشمند است و از آن لذت می‌بردم. او ساعت‌ها می‌نشست و نقشه‌های طراحی مهندسی هلی‌کوپتر و یا دروس دیگر را پیش روی خود باز می‌کرد؛ اسلایدهای مختلف و متعددی که مربوط به مسائل فنی، آموزشی هلی‌کوپتر و خلبانی آن بود را مدام مرور می‌کرد.

حتی گاه آنها را به من نشان می‌داد و به من می‌آموخت اینکه فلان قطعه این کار را می‌کند. می‌گفت «ملخ هلی‌کوپتر اگر دچار مشکل شود باید این کار را انجام داد.» یکی از حرف‌هایی که مدام برای من تکرار می‌کرد و در ذهنم باقی‌مانده است آن بود که ملخ هلی‌کوپتر «کبرا» و نحوه اتصال آن به بدنه هلی‌کوپتر را به من نشان می‌داد و می‌گفت «دو مهره آنجا وجود دارد اگر این دو مهره به هر دلیلی خورده شود، یا گلوله به آنها برخورد کند و ملخ کنده شود یا کار نکند، هلی‌کوپتر به‌ دور خود می‌چرخد از دست می‌رود» یا به تعبیر خود خلبانان «سانحه می‌بیند»

«آذین» همیشه به من می‌گفت «آرزو کن؛ برای من دعا کن که اگر برای من اتفاقی افتاد شهید شوم نه اسیر و نه معلول شوم! چون دوست ندارم که نتوانم روی پای خودم بایستم. دعا کن تا این آرزو محقق شود.»

ایشان بعد از آنکه جنگ آغاز شد و در مأموریت‌ها حضور داشت بعد از 27 روز اولی که آن را سپری کرد به خانه بازگشت و مشکلی هم نداشت. بعد از یکی از مأموریت‌هایش بود که تاریخ 27 مهر به خانه آمد. سه، چهار روز بعد او را خواستند و عازم مأموریت شد. دوباره بازگشت. اما روزی که خبر تلخ شهادت او را شنیده‌ام؛ او روز قبل به مأموریت رفته بود. یعنی زمانی از حضورش در مأموریت نمی‌گذشت.

آماده انتشار دوشنبه 26 آذر///// بزرگ یا فراموش شدن شهدای خلبان را باید هوانیروز، دولت و بنیاد پاسخ دهند/ «آذین» قهرمان همیشه زنده است + فیلم

یکی از نظامیانی که در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت می‌کرد به من گفت می‌دانم ناراحت هستی و شوهر عزیزت را از دست دادی ولی می‌خواهم قهرمانی و شجاعت این مرد را به تو بگویم. به من گفت «روزی که حمله شروع شد و باید آنها به ماموریت می‌رفتند؛ ظاهراً به آذین گفته بودند که نباید پرواز کنید»؛ اما امروز هم بعد از بارها تکرار این اتفاق باز هم می‌گویم که این را قبول ندارم! چون کسی که در بدنه دولت و ارتش جمهوری اسلامی ایران مشغول فعالیت است، اصلا به ‌عنوان فردی که خودم نیز کارمند دولت هستم، نمی‌توانم و او نیز نمی‌تواند کاری را فرا و ورای دستور رئیس بالا یا مأمور بالاتر از خودم انجام دهد. آقای افشین، همان شوهر خواهر ایشان که فرمانده اهواز بودند گفته بودند که همسرم بدون اجازه هلی‌کوپتر را سوار شد و به مأموریت رفت. من این را قبول ندارم!

آن نظامی نیروی زمینی ارتش در ادامه خاطره خود از شجاعت همسرم به من گفت: «پنج فروند هلی‌کوپتر به مأموریتی در سرپل‌ذهاب می‌روند. می‌گویند که به ‌دلیل آنکه دشمن به منطقه نزدیک شده ‌است به آذین گفته‌اند که باید عقب‌نشینی کند. همسرم گفته بود که کسی حق عقب‌نشینی ندارد! نمی‌گذاریم که حتی یک وجب از خاک ما را دشمن بگیرد. ما پنج فروند هلی‌کوپتر از بالا حمله می‌کنیم و نیروهای زمینی هم از زمین به دشمن حمله کنند. او گفته بود که اگر کسی بخواهد از پادگان برود من او را مورد هدف قرار می‌دهم.»

آن نبرد آغاز شد. «هلی‌کوپتر کبرا» را دو نفر هدایت می‌کنند. خلبانی که جلو می‌نشیند به او خلبان دوم می‌گویند که وظیفه او نشانه‌گیری، هدف‌گیری، انتخاب موقعیت دشمن، تیراندازی و حمله موشکی با دوربین‌هایی است که در اختیار دارد و خلبان یکم نیز مسئولیت هدایت هلی‌کوپتر را برعهده دارد که همسر من نیز در این رده دسته‌بندی می‌شد و پشت‌ سر او قرار داشت. اینجا باید به شجاعت علی نصیر رستمی که خلبان دوم همراه همسرم، آذین بود اشاره کنم. آنها در همان نبرد ابتدا جیپ فرمانده عراقی در سرپل ذهاب را نشانه می‌گیرند و آن را مورد هدف قرار می‌دهند. وقتی جیپ فرمانده لشکر عراق زده شود، مسلم است که نظام آنها برهم می‌ریزد. این باعث شد که لشکر عراق دست به حمله و پاسخ به این یورش بزند.

بنا به روایت همان فرمانده ارتش نیروی زمینی که با ما جزئیات سانحه و نحوه شهادت آذین را در میان گذاشت؛ آن روز آذین و خلبانش، نیز چهار فروند هلی‌کوپتر دیگر که همراه او بودند 80 تانک عراقی را مورد اصابت قرار دادند.

ببینید که این چه حمله‌ای بوده؛ من همواره دوست دارم که این مسئله را تاریخ بداند که قهرمان‌هایی مانند آذین، علی نصیر رستمی، سهیلیان یا شمشادیان که متأسفانه اسمی از آنها هیچ‌گاه به میان نیامده، افرادی بودند که توانستند از پیشروی دشمن جلوگیری کنند و سوسنگرد را آزاد کنند. کمک به نجات و دفاع سرزمینش و همزمانش بالاترین خدمتی بود که آذین در مسیر خدمتش در دوران دفاع مقدس انجام داد. موقع برگشت متأسفانه هلی‌کوپتر آنها مورد اصابت گلوله قرار گرفت و دُمِ ملخ هلی‌کوپتر کبرای آنها به کابل‌های برق فشار قوی اصابت کرد و هلی‌کوپتر آتش گرفت.

یکی دیگر از مواردی که درباره شجاعت و قهرمانی‌های همسرم باید بگویم اشاره به یکی از ماموریت‌های پُرمخاطره‌ای است که او در حالی برای انجامش داوطلب شد که هیچ فرد دیگری حاضر به پذیرش آن نبود.

در یکی از عملیات‌های جنگی یکی از هلی‌کوپترهای ایرانی مورد اصابت دشمن قرار می‌گیرد و هلی‌کوپتر در دره‌ای فرود می‌آید. به سبب شدت بالای درگیری در آن منطقه هیچکس حاضر نمی‌شود به آن منطقه برای آوردن هلی‌کوپتر اعزام شود و همسر من برای این ماموریت داوطلب می‌شود و به‌تنهایی به ته دره‌ای که هلی‌کوپتر آنجا بود می‌رود. او در بیان این خاطره به من گفت: «زمانی ‌که به ته دره رسیدم حجم شلیک و تبادل آتش به‌ حدی بود که لحظه‌ای به خود گفتم چگونه جرئت کردم که به چنین نقطه‌ای برای آوردن هلی‌کوپتر بیایم؟» درنهایت هلی‌کوپتر را استارت می‌زند و آن را تنها با یک موتور و اسکی شکسته به پایگاه می‌آورد.

خوب به‌ خاطر دارم وقتی‌ که هلی‌کوپتر را به پایگاه آورد، پیش‌ از نشستن من از پنجره خانه آن هلی‌کوپتر و اسکی شکسته‌ای که به آن آویزان بود دیدم. در همین حین همکاران او پنج، شش بشکه خالی را روی زمین قرار داده‌اند و آذین آن هلی‌کوپتر را با اسکی شکسته روی همان بشکه‌ها فرود آورد.

همسرم با این کار؛ یک هلی‌کوپتر را نجات داد و می‌دانیم که هزینه‌های هلی‌کوپتر آن ‌هم در شرایط جنگ و تحریم‌ها چقدر برای ایران سنگین بود و او با این کار یک هلی‌کوپتر را به هوانیروز بازگرداند. همین کار او باعث شد که او یک ‌سال ارشدیت برای این اقدام متهورانه و شجاعانه‌اش دریافت کند.

آذین همیشه می‌گفت هلی‌کوپتر ما مانند نامش که «کبرا» است، باید مانند مار کبرا عمل کند. یعنی باید در کوهستان حضور داشته باشد و این هلی‌کوپتر مخصوص مأموریت‌هایی که در دشت انجام می‌شود طراحی نشده است. این هلی‌کوپتر پشت کوه پناه می‌گیرد، لحظه‌ای بالا می‌آید، هدفش را مورد اصابت قرار می‌دهد و بار دیگر پشت کوه پنهان می‌شود. بهترین شکل عملیات این هلی‌کوپتر مربوط به مناطق کوهستانی است و این هلی‌کوپتر در دشت نمی‌تواند چنین مانوری برای عملیات داشته باشد. چرا که هواپیماها یا رادارهای «آواکس» آنها را می‌گیرند، شناسایی می‌کنند و مورد اصابت قرار می‌دهند. برای بیرون رفتن از مدار راداری «آواکس‌ها» هلی‌کوپتر باید در سطح زمین پرواز کند تا رادارهای «آواکس» آنها را نگیرد. آذین همیشه می‌گفت «همین شکل پرواز در سطح زمین باعث می‌شود که ما به کابل‌های فشار قوی برخورد کنیم».

همه می‌دانیم که جنوب سراسر دشت است و منطقه کوهستانی به شمار نمی‌رود. اینکه هلی‌کوپتر «آذین» را مورد اصابت قرار دادند، برخورد گلوله به دم این هلی‌کوپتر بود که باعث انحراف آن شد و درنهایت اصابتش به کابل‌های برق فشارقوی که در دشت وجود داشت، آتش گرفتن هلی‌کوپتر! بعد از آنکه این هلی‌کوپتر در اهواز به زمین خورد جنازه او را به من نشان ندادند اما آنگونه که متوجه شدم پیکر او کاملاً سوخته بود و چیزی به آن شکل از آن باقی نمانده بود! اما آن فرمانده نیروی زمینی به ما ‌گفت که تا مدت‌ها گلوله‌هایی که به هلی‌کوپتر شلیک شده بود تا مدت‌ها روی بدنه هلی‌کوپتر باقی‌ مانده بود و می‌گفت که نیروهای زمینی هم نمی‌توانستند برای نجات دادن آنها به‌ دلیل آتش سنگین دشمن در منطقه سانحه وارد شوند. این دست از قهرمانی‌ها و قهرمانان آنها را باید هوانیروز بیش ‌از اینها مورد توجه قرار می‌داد و بیش ‌از اینها برای مطرح شدنشان کمک می‌کرد.

آماده انتشار دوشنبه 26 آذر///// بزرگ یا فراموش شدن شهدای خلبان را باید هوانیروز، دولت و بنیاد پاسخ دهند/ «آذین» قهرمان همیشه زنده است + فیلم

اما متأسفانه در این ‌میان آنگونه که اشاره کردید بزرگوارانی چون شهید شیرودی و شهید کشوری در قالب خلبانان هوانیروز مطرح شدند و این دو نفر هیچ! این دو نفر هیچ! تأکید می‌کنم گله‌ای نسبت ‌به این مسئله ندارم و می‌دانم شوهرم آنقدر نازنین، مؤمن و معتقد به خداوند، بدون تظاهر و دوری از ریا بود که نامش به شیوه‌های دیگر بزرگ و مطرح می‌شود. شاهد بودم که همیشه قرآن می‌خواند. همیشه نمازش به ‌موقع بود. رسالت مهمی که برعهده داشت خدمت به پدر و مادر و از آن مهم‌تر همسر و فرزندش بود. اما به ‌هرحال باید در تاریخ چنین افرادی ثبت و از آن مهمتر شناخته شوند. باید روایت آنها گفته شود.

اما متأسفانه هیچ ‌وقت مصاحبه‌ای با من به این شکل که شما حاضر شدید انجام نداده‌اند که بخواهم این مسائل را مطرح کنم. مسائلی که درنهایت در تاریخ ثبت شود. تأکید می‌کنم که همسرم به آرزویش رسید. چرا که هدف دیگری جز خدمت به وطن نداشت. آرزوی دیگری نداشت. همیشه به من می‌گفت «دوست داری که دشمن وارد سرزمین ما شود و زیر چکمه‌های آن له شویم؟ ما ایرانی هستیم، مسلمانیم، باید مملکت و سرزمین‌مان را حفظ کنیم.» و به تحقیق او جانش را در مسیر مملکت و دینش نثار کرد.

بعد از شهادت در هوانیروز، عکسی از آذین را در اتاقی که در اختیار ایشان بود به دیوار زده بودند؛ زیر عکس او نوشته بودند «شهید راه وطن»؛ گویا عده‌ای نسبت‌ به این مسئله معترض بودند که باید می‌نوشتند «شهید راه دین»؛ اما همه آنجا گفته بودند که آذین مسلمان‌ترین و باایمان‌ترین انسانی بود و همه به این مسئله تأکید داشته‌اند که باید پشت او نماز می‌خواندیم.

همسرم انسانی مسلمان، مؤمن و معتقد بود؛ نه اهل تظاهر بود، نه تلاش می‌کرد تا حرفی خلاف واقع بیان کند. همواره هدفش آن بود که در مسیر زندگی‌اش راه درست و مستقیم را انتخاب کند. دوستانش بعدها به من این مسئله را گفته‌اند که این مرد چقدر به ما کمک می‌کرد. این کمک‌ها هم مالی و هم معنوی بود. همه ما اگر کاری داشتیم به او رجوع می‌کردیم.

همه اینها  در شرایطی بود که هنگام شهادت سنی نداشت و تنها 30 سال داشت اما مانند مردی 60 ساله به بلوغ ذهنی و عقلی رسیده بود. همان معرفت و بلوغ ذهنی را در افکار و اعمالش انجام می‌داد. شاید این اعتقاد او به اسلام و کشورش بود که او را به چنین بلندایی از جایگاه اندیشه رسانده بود. 

او شهید راه وطن است چراکه عاشق وطنش بود. او یک ایرانی بود و من این گفته‌ها را با توجه به شناختم نسبت‌ به همسرم، به عشقی که او نسبت ‌به ایران داشت بیان می‌کنم و به این نگاه او افتخار می‌کنم. امروز ممکن است که پاره‌ای از اوقات ناراحت ‌شوم از نبودنش؛ غصه می‌خورم؛ اما بیش‌ از آنها افتخار می‌کنم که در راه دین و وطنش جان خود را نثار کرد.

<div id="video-display-embed-code_3694909"><script type="text/JavaScript" src="https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4254260/3694909?width=400&height=300"></script></div>

ایکنا- خانم باستانیان نمی‌دانم طرح این پرسش ممکن است سبب دل‌پریشی شما شود یا خیر، اگر اینگونه باشد نخست عذرخواهی می‌کنم؛ اما می‌پرسم اگر تاریخ را بازگردانیم به همان سال آشنایی و مهری که میان شما و «شهید آذین» به میان آمد و حاصل آن به ازدواج شما منتج شد. چون در این گفت‌وگو اشاره کردید که نمی‌خواستید همسرتان خلبان باشد. نیز می‌دانیم که زندگی مشترک شما تنها 7 سال ادامه داشت و بعد از آن شاهد شهادت ایشان بودیم. اگر به آن تاریخ بازگردیم ممکن است در انتخاب خود پشیمان شوید؟ یا طی این سال‌ها، بیش ‌از 40 سال از فقدان و شهادت شهید عالی‌مقام آذین که گذشته به این مسئله اندیشیده‌اید که کاش با او ازدواج نکرده بودید؟

هیچ‌وقت! هیچ‌وقت! می‌دانید زندگی امروز شاید شکل و شمایل خود را نسبت ‌به دهه‌های پیش‌از دست داده و به قول گفتنی بد شده، عاطفه‌ها از بین رفته، جوان‌ها کمتر احساس مسئولیت می‌کنند یا این احساس را ندارند که باید زندگی خود را حفظ کنند. من اگر تنها «یک روز» با شاهرخ زندگی می‌کردم همین احساس را داشتم که امروز دارم که هفت سال زندگی مشترک ما بود! اما افسوس می‌خورم چرا باید چنین انسان‌هایی این‌قدر زود از میان ما بروند. انسان‌هایی که می‌توانستند به جامعه‌شان به وطنشان در مسیر کار و شغلشان خدمت کنند. افسوس من این است. اما هرگز پشیمان نبوده، نیستم و نخواهم بود. همواره با او زندگی کرده‌ام. همه‌جا یاریگر من است. همه‌جا مشاور من است. همیشه بودن او را احساس می‌کنم.

نمی‌دانم باید این را بگویم یا نه؛ زمانی ‌که دخترم ازدواج کرد و برای چیدن جهیزیه او به منزلش رفته بودیم، دیدم نزد من آمد و شروع به گریه کرد. از او پرسیدم چرا گریه می‌کنی؟ به من گفت «مامان! بابا را دیدم که به ‌در اتاق تکیه داده بود و گفت منزل نو مبارک.» (برای چندمین بار خانم باستانیان در خلال گفت‌وگو بغض می‌کند و اشک می‌ریزد) می‌خواهم بگویم که همسرم در تمام لحظات زندگی حتی بعد از شهادت در بطن و متن زندگی ما حضور داشت.

طی این سال‌ها من دو الی سه بار به مشکل مالی برخوردم. یکبار سر تهیه جهیزیه دخترم این مشکل برای من پیش آمد. وقتی به بانک رفتم، دیدم پولی به حساب من واریز شده ‌است. به مسئول بانک گفتم که این پول از کجا آمده؟ و گفت «نمی‌دانم! از ارگان خود سوال کنید» به بنیاد شهید زنگ زدم و درست به خاطر ندارم اما در پاسخ به من گفتند که این مربوط به چند سال پیش برای مأموریت؛ بازنشستگی یا به اضافه‌کاری «آذین» بازمی‌گشت یا هرچیز دیگر و در نهایت گفتند «این پول به حساب شما واریز شده است» جالب اینکه مبلغ واریز شده درست به همان میزان مبلغی بود که من برای سفارش مبلی که به صاحب آن مبل‌فروشی سفارش داده بودم و به آن نیاز داشتم بود! ببینید چگونه وجود حضور همسرم حتی بعد از شهادتش با من بود.

آماده انتشار دوشنبه 26 آذر///// بزرگ یا فراموش شدن شهدای خلبان را باید هوانیروز، دولت و بنیاد پاسخ دهند/ «آذین» قهرمان همیشه زنده است + فیلم

مثال دیگری می‌زنم. از صمیم قلب می‌خواستم که به خانه خدا مشرف شوم. آرزوی من این بود؛ اما چون فرزند کوچک داشتم نمی‌توانستم بروم. حدود 10 سال پیش دیدم که بار دیگر پولی به حساب من واریز شده ‌است. پرس‌وجو کردم و به من گفتند که این معوقه‌ها یا مربوط به یکسری از مسائل مالی آذین بود که به این حساب پرداخت شده‌ است. صادقانه می‌گویم که مبلغ خوبی هم بود، یعنی کم نبود! فردای صبح آن روز از بنیاد شهید با من تماس گرفتند و گفتند «خانم آذین آیا تمایلی برای رفتن به مکه داری؟ ما دو سهمیه برای همسران شهدا داریم که یکی از آنها را برای شما و به ‌نام شما گذاشته‌ایم» من مات مانده بودم. این درست انگار پولی بود که آذین برای رفتن به مکه برای من فرستاده بود.

این‌ها را گفتم که ببینید که او هنوز و همیشه با ما بوده و هست. من به این مسئله ایمان دارم. به ‌همین سبب حتی لحظه‌ای نسبت‌ به این انتخاب و ازدواج تردیدی نداشته‌ام. چرا که حتی با وجود شهادت و نبودش حضور او را در تمام لحظات زندگی همواره احساس کرده و می‌کنم.

<div id="video-display-embed-code_3694910"><script type="text/JavaScript" src="https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4254260/3694910?width=400&height=300"></script></div>

ایکنا- اگر شهید آذین بزرگوار در پس گذار تمام این سال‌ها، همین الان مقابل شما ظاهر می‌شد و پیش روی شما می‌نشست به او چه می‌گفتید؟ منظور پرسش من ورای احساسی است که میان شما و ایشان حتی در پس بیش ‌از چهل سال از شهادت شهید آن وجود دارد و من به آن ایمان دارم. منظورم حضور فیزیکی است.

به او می‌گفتم خیلی دلم برایت تنگ شده‌ است. کاش همیشه بودی. ولی از سوی دیگر خوشحالم که همواره آرزو داشتی که شهید بشوی و به آرزویت رسیدی. از تو سپاسگزارم که دو فرزند خوب به من دادی و من در کنار این بچه‌ها نبودنت را احساس نمی‌کنم.

دختر من الان نزدیک 50 سالش است. دختری بسیار مهربان و نازنین. تحصیلات او رشته پرستاری دانشگاه تهران است و الان دو فرزند دختر دارد. هم دخترم و هم پسرم که الان 43 سال دارد با مدرک فوق لیسانس عمران، همه در کنار هم مشغول زندگی هستیم.

آماده انتشار دوشنبه 26 آذر///// بزرگ یا فراموش شدن شهدای خلبان را باید هوانیروز، دولت و بنیاد پاسخ دهند/ «آذین» قهرمان همیشه زنده است + فیلم

خوشحالم که این دو فرزند را به‌ عنوان دو یادگاری ارزشمند به من داد. چون این دو فرزند در حقیقت وجود خود آذین است که به من بخشیده است. نمی‌توانم احساس درونی‌ام را به شما بگویم. گاه پیش می‌آید که پسرم احساس ناراحتی می‌کرد و می‌گفت من پدرم را ندیده‌ام! چون بعد از هشت ماه پس‌ از شهادت همسرم، پسرم به دنیا آمد! از من می‌پرسید بابای من چه شکلی است؟ من پدرم را ندیده‌ام. همیشه پاسخ من به او این بود که برو و روبه‌روی آیینه بایست. تمام خصوصیات اخلاقی شهید را دارد. مهربان است. خیلی بامرام است و این بسیار نکته مهمی در این عصر و زمانه است. بسیار با اخلاص، بااخلاق و شجاع است؛ هم دخترم و هم پسرم هر دوی اینها این خصوصیات را دارند و این همان خصوصیاتی است که بخشی از وجود آذین است که در این فرزندان به من هدیه کرده ‌است.

اگر طبق گفته شما همین الان «آذین» را روبه‌روی خودم ببینم از دیدنش بسیار خوشحال می‌شوم؛ ولی نبودنش را نیز به ‌دلیل خلاصه شدن او در این دو فرزند می‌توانم تحمل کنم و ببینم! گاهی برخی از دوستان به من می‌گویند که «پسرت را لوس کرده‌ای!» اما پاسخ من به آنها این است که مهر من به او مهر برای دو نفر است. یکی پسرم و دیگری همسرم! او هم پدرش است و هم پسر من! با وجود پسرم با دو نفر زندگی می‌کنم و هر دو را در یک کالبد یعنی پسرم می‌بینم. به‌همین سبب است که اگر شاهرخ را همین الان ببینم به او می‌گویم که دلم برایت خیلی تنگ شده؛ کاش بودی و می‌توانستی به جهان، جامعه و خانواده‌ات آن‌چنان‌که همیشه خدمت کرده‌ای خدمت کنی!

آماده انتشار دوشنبه 26 آذر///// بزرگ یا فراموش شدن شهدای خلبان را باید هوانیروز، دولت و بنیاد پاسخ دهند/ «آذین» قهرمان همیشه زنده است + فیلم

ایکنا- در پایان اگر نکته‌ای مد نظرتان است که در پرسش‌های من نبود و ممکن است به دلیل فضای احساسی و حضور در این خانه مقدس و  متبرک به نام شهید از بیان آنها غفلت کرده باشم را از زبان شما بشنویم.

پیش‌ از هر چیز از شما بابت این وقت و این مصاحبه که برای معرفی، زنده نگاه داشتن نام شهید آذین اختصاص داده‌اید سپاسگزارم. حرف خاصی ندارم چیزهایی که باید می‌گفتم را گفتم. شاید ناراحتتان کرده‌ام و خوشحالم که بهانه این گفت‌وگو یادی از شهید بود و امیدوارم این نگاه و رسالت شما استمرار داشته باشد.

آماده انتشار دوشنبه 26 آذر///// بزرگ یا فراموش شدن شهدای خلبان را باید هوانیروز، دولت و بنیاد پاسخ دهند/ «آذین» قهرمان همیشه زنده است + فیلم

ما همسران، مادران، پدران و فرزندان شهید همیشه تنها هستیم. یعنی خودمان با خدای خودمان هستیم. هیچ‌وقت توقع زیادی از زندگی نداشتیم؛ اما یادی کردن از ما یا شناساندن شجاعت و اقداماتی که همسران ما انجام داده‌اند بسیار مهم است. بسیار دلم می‌خواهد که آذین آنچنان ‌که «یک قهرمان» بود به‌ عنوان «قهرمان» شناخته شود. من کوتاهی نکردم. هیچ‌وقت دوست نداشتم با حضور در جایی و خواهش کردن برای معرفی و شناساندن آذین اقدامی انجام دهم. همیشه دوست داشتم که هوانیروز آذین را به‌ عنوان یک خلبان و استاد خلبان که به ‌عنوان یک انسان می‌داند و می‌شناسد این کار را انجام می‌دادند به عموم مردم می شناساندند.

بازهم از اینکه شما در قالب رسالت کار خبری این مهم را انجام می‌دهید سپاسگزارم. بله، درست است که مرور این خاطرات و بیان آنها باعث ناراحتی من و یا خوانندگان شما می‌شود؛ اما خوشحالم از اینکه شما در مقام خبرنگار و رسالت کار خبری یاد چنین افرادی را زنده می‌کنید. یاد شهدا را زنده می‌کنید، رشادت‌ها و صلابت آنها را به تصویر می‌کشید و نشان می‌دهید چنین افراد شجاعی در این کشور بودند و هستند که برای امنیت تمامی هم‌وطنان‌شان از ارزشمندترین دارایی خود یعنی جان و خانواده‌شان گذشتند تا بنابر رسالت خدمت به میهنشان آماده در میدان باشند.

 

بخش دوم و پایانی گفت‌وگو....

گفت‌وگو از امین خرمی

تصویر: حامد عبدلی

تدوین: نیلوفر قاسمی

عکس: الهه علیرضالو

انتهای پیام