شناسهٔ خبر: 70286947 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

یادداشت؛

«یاغی» واقعی محمد کارت روی پرده سینما حقیقت

مستند «آسانسور» که محمد کارت تهیه کرده بود؛ یک «سالتو» واقعی است.

صاحب‌خبر -

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - حسین نظرعلی: همه به خوبی سریال یاغی ساخته محمد کارت که از قضا هنوز ۳ سال از پخش آن نگذشته را به یاد داریم. یاغی در زمان پخش محبوب و مورد توجه مخاطبان بود تا حدی که برچسب‌ها و حتی خالکوبی یاغی و هر محصول جانبی ممکن، از این سریال پرطرفدار خیلی زود در میان مخاطبانش جا باز کرد.

اما چه شد که یاغی فراگیر شد؟ جدا از جذابیت‌های گوناگون، فیلمنامه قدرتمند این سریال نیز عضوی از بدن چغر محبوبیت یاغی بود. تابستان ۱۴۰۱ که هنوز دغدغه عمومی برای غنای بیشتر فیلمنامه‌ها به واسطه اقتباس ادبی شکل نگرفته بود، محمد کارت با ذکاوت به دنبال این ایده نوپا در سینمای ایران رفته بود و قوام اثر ادبی «سالتو» را برای داستانگویی سریال «یاغی» انتخاب کرد تا به همه مخاطبانش لذت تجربه دیدن، «سالتو» در قاب تصویر را بچشاند. درست همان زمان که به کارگردان‌ها می‌گفتم، با ساختن یادداشت شخصی شما کارگردان مؤلف نمی‌شوید؛ قدرت در نوشتن فیلم‌نامه برگرفته از داستان گفته شده است، او در میان تاریکی فیلمنامه‌های کم‌ارزش و پاک‌نویس نشده، کورسوی امیدی برای نجات سینمایی یافته بود که مهرجویی و تقوایی‌ها برای آن جنگیده بودند. اصلاً شاید لذت اقتباس را مهرجویی در «چه خوب که برگشتی» به او آموزش داده بود. خاک سینما برای کارت مقدس بود و انگار مثل گالیله به زمین سینما می‌کوبید که من می‌دانم تو ارزان نیستی و چه حیف که این‌ها نمی‌دانند.

کارت درست جایی ایستاد و پرچم جنگ برافراشت که در لانگ‌شات سینمایی حتی در دوردست‌ها هم کسی دیده نمی‌شد تا حرف او را بفهمد. اگر کارت را قبل از تماشای «آسانسور» می‌دیدم حتماً به او می‌گفتم؛ راه گم کرده‌ای آقا محمد، چه خوب که هنوز دغدغه مستند داری؟ برای من و مخاطب، لزوم پژوهش برآمده از دل کتاب را تقدیس کن و یا مثلاً می‌پرسیدم برای فجر ۴۳ اثر اقتباسی نساختی؟ اصلاً دوست داری سیمرغ فیلمنامه اقتباسی داشته باشی؟

اما ندیدم و نپرسیدم و اتفاقاً چه خوب که قبل از تماشای «آسانسور» ندیدمش.

حالا کمی عقب‌تر را برایتان بگویم. از صبح فکر می‌کردم کدام فیلم برای پایان‌بندی جشنواره حقیقت امسال با این تعداد اثر پژوهشی می‌تواند مناسب باشد. حاجی‌بازاری‌گونه حساب کردم، چه فیلمی ببینم که حداقل سوژه یک یا دو شماره خبر از دلش بیرون بیاید. هرچه تلاش کردم بلیطی از این جنس بگیرم، پوستری دلم را راضی نکرد. بلاخره با همکارم راهی چارسو شدم و تصمیم را به پس از رسیدن موکول کردم. قصه را دراز نکنم با تماسی راهم را به سمت سالن ۵ کج کردم که کنار رفقا «آسانسور» ببینم و لذت دیدن مستند کنار دوستان را ببرم تا شاید بعد از فیلم به دنبال سوژه کتابی باشم.

حالا برگردیم؛ کجا بودم! آهان، چه خوب که قبل از تماشا محمد کارت را ندیدم. مستند «آسانسور» که محمد کارت تهیه کرده بود؛ یک «سالتو» واقعی شد. من را زمین زد؛ مخاطب را هم. یک داستان واقعی در دل ماجرای ساخت فیلم «یاغی». از نیمه فیلم فقط به کارت و ذهنش فکر کردم. به کارتی که «شنای پروانه» می‌سازد. حالا در شلوغی سریالش یک جوان دیده که بدی‌ها را «سالتو» کرده و سوژه را به بعد موکول نمی‌کند. مستند «آسانسور» در دل سریال اتفاق افتاده و محمد بدون لحظه‌ای درنگ صفر تا صدش را فیلم گرفته تا مستندنگاری را رها نکرده باشد. تا پای اقتباس را با مستند داستانی به سینما حقیقت بکشاند و خب به دلیل تمرکز روی سریال، کارگردانی را به هنرمند دیگری سپرده‌.

از «آسانسور» بگویم. فیلم حتماً نقص‌هایی داشت. بازسازی صحنه و گاهی تکنیک‌های سینمایی داشت که به دور از حقیقت است. این نقص‌ها می‌توانست یک خرابکاری تلقی شود؛ اگر سوژه و نوع پرداخت به سوژه ایراد جزئی پیدا می‌کردند اما محمد کارت همان است که روزی برای اقتباس در لانگ‌شات یک دشت تنها ایستاد و امروز نمونه حقیقی آن کتاب را به ما نمایش داد.

فیلم که تمام شد؛ چشم چرخاندم اما او را ندیدم. بازیگر یاغی که سوژه مستند بود را دیدم اما کارت را ندیدم. این‌بار اما حیف که ندیدم. اگر می‌دیدم به او تبریک جانانه‌ای می‌گفتم و مصاحبه و کار را هم حتماً به بعدتر موکول می‌کردم. اصلاً حالا، حالاها وقت هست که محمد کارت را به خبرگزاری کتاب ایران دعوت کنم و از دغدغه‌هایش برای کتاب و اقتباس بپرسم ولی اگر او را دعوت کنم می‌دانم با یک هنرمند موج‌سوار طرف نیستم. با یک ایدئولوژیست طرف خواهم بود؛ با یک کارگردان مؤلف.

برچسب‌ها: