قدس؛ این روزها ساکنان جدید دمشق در حال باز کردن بار و بُنه خود هستند و با قولهایی که از سوی کشورهایی همچون ترکیه، قطر و حتی آمریکا گرفتهاند رسماً دولتسازی در شام را آغاز کردهاند.
اما آیا قرار است در همیشه بر همین پاشنه بچرخد؟ بهعنوان مثال تنها اسرائیل در طول چند روز گذشته بیش از ۴۰۰هدف راهبردی را در سوریه منهدم کرده است. اهدافی که هرکدام بهتنهایی تهدیدی در حد تجهیزات گروه حماس محسوب میشد. اقدامات اسرائیل و سایر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در پی فروپاشی دولت سوریه، از یک برنامه حساب شده برای گسترش و تسلط بر منطقه، رونمایی و این پیام را بار دیگر به منطقه مخابره کرد که بدون مقاومت در برابر تجاوزات کنترل نشده تلآویو و سایر بازیگران، حاکمیت هر کشوری در منطقه غرب آسیا در خطر اشغال اقتصادی، نظامی و سیاسی قرار خواهد گرفت.
پس از تهدیدهای پنهان و آشکار بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی مبنی بر اینکه بشار اسد، رئیسجمهور سابق سوریه «با آتش بازی میکند»، ارتش اشغالگر با استفاده از فرصتی که با فروپاشی ناگهانی دولت سوریه ایجاد شده بود، به خاک سوریه حمله کرد.
این نخستین بار در ۵۰سال گذشته است که رژیم صهیونیستی به بهانه ایجاد منطقه حائل، تلاشی شفاف را برای اجرای برنامه تاریخی منطقهای خود آغاز کرده است؛ برنامهای که با هدف تضعیف و تکه تکه شدن کشورهای عربی برای تسهیل سلطه منطقهای تلآویو صورت میگیرد. تلآویو با بهرهبرداری از خلأ قدرت ناشی از سقوط دمشق، صدها حمله هوایی برای فلج کردن قابلیتهای نظامی تضعیف شده سوریه انجام داد؛ حملاتی که بزرگترین حمله هوایی در تاریخ این رژیم محسوب میشود. همزمان، نیروهای زمینی و خودروهای زرهی رژیم با عبور از مناطق مرزی، بدون مواجهه با هیچ چالشی از سوی نیروهای معارض سوری اکنون در چند کیلومتری پایتخت سوریه قرار دارند.
برای بسیاری از ناظران در کشورهای همسایه سوریه مانند لبنان و شاید عراق و سایر کشورهای منطقه، تجاوز اسرائیل به سوریه به معنای پاسخ به یک پرسش مهم بود؛ اگر آنها اراده یا ظرفیت دفاع از خود را کنار بگذارند، آیا این سرنوشت محتوم آنها نیز خواهد بود؟
تلآویو و میراثی با عنوان توسعهطلبی
مفهوم «اسرائیل بزرگ» عمیقاً در ایدئولوژی صهیونیستی ریشه دارد؛ از تئودور هرتزل، پدر صهیونیسم مدرن تا چهرههای تجددخواهی مانند زئو ژابوتینسکی و حتی دیوید بن گوریون، اولین نخستوزیر رژیم، جاهطلبیهای توسعهطلبانه، موضوعی ثابت و بدون تغییر در چشمانداز رژیم اشغالگر بوده است.
درواقع رویکرد تجاوزکارانه و توسعهطلبانه تلآویو بر پایه طرح «اودد ینون» و براساس دیدگاه «تئودور هرتزل» و در راستای راهبرد «برای اسرائیل» رژیم در دهه۸۰ است؛ راهبردی که ما آن را با عنوان رویکرد «از نیل تا فرات» میشناسیم؛ این راهبرد بر پایه تجزیه و تضعیف مزمن کشورهای عربی به منظور تضمین امنیت بلندمدت اسرائیل استوار است.
بر این مبنا سیاست اسرائیل در جبهه شرقی چه در جنگ و چه در صلح، باید معطوف به انحلال اردن، تجزیه سوریه و عراق به مناطق منحصر بهفرد قومی یا مذهبی باشد؛ در این رویکرد، تجزیه یک عراقِ غنی از نفت و درگیر هرج و مرج داخلی، برای تلآویو حتی از تجزیه سوریه نیز مهمتر است. در این رویکرد، کل شبهجزیره عربستان به دلیل فشارهای داخلی و خارجی نامزد طبیعی انحلال است و این امر بهویژه درباره عربستان سعودی اجتنابناپذیر قلمداد شده است. در قالب این نگاه، حتی کشور مصر به چند بخش تقسیم و تکه تکه شده است و چنانچه مصر از هم بپاشد، کشورهایی مانند لیبی، سودان یا حتی کشورهای دورتر به شکل کنونی به حیات خود ادامه نخواهند داد و به سقوط و تجزیه مصر خواهند پیوست.
این حرکت مخرب و توسعهطلبانه به شخصیتهای تاریخی رژیم محدود نمیماند، چنانکه «بزالل اسموتریچ» وزیر دارایی کنونی رژیم، آشکارا تمایل خود را برای گسترش قلمرو اسرائیل تا دمشق و اردن اعلام کرده است.
اسموتریچ که پیشتر در مصاحبهای با نشریه عبری معاریو در سال ۲۰۱۶ گفته بود: «بزرگان ما میگفتند آینده اورشلیم تا دمشق خواهد بود» بهتازگی، پس از سقوط دولت دمشق، تأکید کرد: «زمان آن فرا رسیده کنترل غزه را در دست بگیریم و اقتدار غیرنظامی حماس را سلب و راه نجات آن را قطع و یک حمله همهجانبه را در کرانه باختری اشغالی آغاز کنیم». نمایش نقشه «اسرائیل بزرگ» توسط اسموتریچ در سفر سال ۲۰۲۳ به پاریس که تمام فلسطین و اردن تاریخی را دربرمیگیرد، این جاهطلبیها را بیشتر از پیش نشان میدهد.
چنین اظهاراتی، منعکسکننده یک اصل مهم صهیونیستی است که در زمان درگیری با شدت بیشتری دوباره ظاهر میشود. جنگ جاری در غزه نمونهای از این موضوع است. نزدیک به ۱۰ ماه پس از آغاز جنگ، نتانیاهو درباره سرزمین فلسطین گفت: «این سرزمین بخشی از سرزمین ماست. ما قصد داریم در آنجا بمانیم». از نظر تاریخی، این توهمات توسعهطلبانه راست افراطی ریشه در باورهای مذهبی دارد که «سرزمین موعود» از رود نیل در مصر تا رود فرات در عراق امتداد دارد. بذر این باورها حتی پیش از پیدایش رژیم در بیش از ۱۲۰سال گذشته، توسط رهبران جنبش صهیونیسم کاشته و ترویج شده است.
تجزیه غرب آسیا؛ از ایدئولوژی تا استراتژی
البته این توهمات فانتزی و توسعهطلبانه رژیم اشغالگر صرفاً ایدئولوژیک نیست؛ این طرح، راهبرد تجزیه کشورهای عربی به کشورهای ضعیف و فرقهای را در حالی ترسیم میکند که هر کدام از این کشورها برای بقا به اسرائیل وابسته باشند؛ بر این مبنا عراق قرار است به کشورهای کرد، سنی و شیعه تقسیم شود، لبنان تکه تکه و سوریه بهطور کامل نابود شود.
باید تأکید کرد این یک تئوری نیست بلکه نقشه راه رژیم صهیونیستی برای سلطه بر منطقه است و تجاوزات رژیم اشغالگر به سوریه گام نخست در اجرای مستقیم این اهداف شوم به شمار میرود. اقدامات اسرائیل در سوریه طمع سیریناپذیر دولت اشغالگر را آشکار میکند.
عبرتی که باید از تحولات لبنان و سوریه گرفت
تحولات اخیر در سوریه که این روزها جولانگاه گروههای تروریستی مختلف و منفعتطلبیهای روزافزون بازیگران منطقهای و غیرمنطقهای شده است زنگ هشدار را برای سایر کشورهای منطقه به صدا درآورده است.
در این میان اما تجربه جنگ اخیر لبنان میتواند سرلوحه کشورهای منطقه در برابر زیادهخواهیها و خوی تجاوزطلبانه رژیم صهیونیستی و کشورهایی باشد که به دنبال گرفتن ماهی از آبهای گلآلودشدهای چون سوریه هستند. پیامی که دو واقعه اخیر در سوریه و لبنان برای منطقه مخابره کرد، حاوی یک مسئله مهم و حیاتی است؛ تحولات لبنان نشان داد بدون جنبشهای مقاومت در لبنان، تانکهای اسرائیلی بدون شک به عمق خاک لبنان میرفتند و سرزمینهایی فراتر از جنوب لیتانی را تصرف میکردند.
شواهد همچنان روشن و پیش چشمان ماست. از زمان اجرای آتشبس بین رژیم اسرائیل و لبنان در ۲۷ نوامبر، ارتش اشغالگر اسرائیل دستکم ۱۹۵بار حاکمیت لبنان را نقض کرده است؛ این تجاوزات شامل حملات هوایی، حمله هواپیماهای بدون سرنشین، بمباران توپخانه و تخریب خانهها میشود؛ اقداماتی تروریستی که هدف آنها به زانو درآوردن لبنان است. در این میان دولت و نیروهای مسلح لبنان که به دلیل ظرفیت محدود و غفلت بینالمللی در منگنه قرار گرفتهاند، نتوانستهاند این تجاوز را متوقف کنند و سازوکارهای بینالمللی مانند کمیته پنج نفره - متشکل از ایالات متحده، فرانسه، لبنان، اسرائیل و یونیفل - چیزی بیش از نمایش دیپلماتیک نیستند؛ اما چه عاملی لبنان را از تبدیل شدن به سوریه امروزی محافظت کرد؟ پاسخ روشن است؛ مقاومت.
مقاومت؛ یک ضرورت نه یک تاکتیک
یک روز پس از نشست کمیته پنج نفره آتشبس لبنان در ۹ دسامبر جاری، ارتش اسرائیل ۱۲مورد از توافق آتشبس را نقض کرد و در حالی که اعضای این به اصطلاح کمیتهِ آتشبس به ملاقات و صحبت بینتیجه مشغول هستند، تلآویو چنگال خود را روی گردن مردم لبنان محکم کرده و بار دیگر ثابت میکند تنها زبانی که میفهمد، زبان زور است. به همین دلیل است که مقاومت لبنان تنها محافظ واقعی ملی لبنان در برابر تجاوزات اسرائیل است.
واقعیتی که ساکنان شهرها و مناطق جنوبی لبنان از نزدیک آن را لمس کردهاند این است بدون مقاومت، طمع اسرائیل حد و مرزی نمیشناسد؛ درواقع هر تهاجم و هر تجاوز رژیم یادآور این نکته مهم است که مقاومت فقط یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت است.
تجاوز بیامان رژیم اشغالگر به سوریه و تخریب زیرساختهای اجتماعی، عمرانی، اقتصادی و نظامی این کشور واقعیتی سخت و تلخ را برای تمام کشورهای منطقه آشکار میکند؛ در جهانی تحت سلطه قدرت، ضعف، استثمار را به دنبال دارد.
واقعگرایان در روابط بینالملل استدلال میکنند قدرت تنها واحد پولی است که اهمیت دارد و تجربه لبنان نیز مهر تأییدی بر این دیدگاه است. جنبشهای مقاومت نشان دادهاند توازن قوا تنها راه مهار اشتهای سیریناپذیر و جاهطلبیهای روزافزون تلآویو است. کشورهای منطقه باید بدانند توسعهطلبی اسرائیل به سوریه یا فلسطین ختم نخواهد شد. این رژیم به هر ملت آسیبپذیر در منطقه چشم دوخته است و به دنبال تسلط بر آن خواهد بود.
درس، روشن است؛ تنها از طریق مقاومت و قدرت میتوان از حاکمیت ملی دفاع کرد. مقاومت فقط یک سپر نیست بلکه تنها راه بقا در برابر هیولایی است که با نابودی و اشغالگری رشد میکند.