روزی که سرنوشت زمین را نوشتهاند
لرزیدهاند نام تو را تا نوشتهاند
وقتی به فصل عطر وجودت رسیدهاند
هر هشت بابِ باغِ خدا را نوشتهاند
در شرح چشمهای تو، با خون ارغوان
خورشید را مسافر دریا کشیدهاند
در سطرهای آخر آن مصحف غریب
آن نقطه چین سرخ، معما نوشتهاند
از رعشههای پنجه آن کاتبان نور
احساس میکنم که چهها نانوشتهاند
قربان ولیئی
انتهای پیام