حافظ اسد نهمین فرزند از ۱۱ فرزند خانواده بود و در ۶ اکتبر ۱۹۳۰ در روستای قرداحه، واقع در کوههای انصاریه سواحل مدیترانه به دنیا آمد. این کوهستانها پناهگاهی امن برای گروه قومی او، یعنی فرقه علوی، بودند؛ فرقهای کوچک از مذهب تشیع که از سوی اکثریت مسلمانان سنی مذهب سوریه به عنوان فرقهای بدعتگذار شناخته میشود.
پاتریک سیل، در کتاب «زندگینامه اسد؛ سوریه و مبارزه برای خاورمیانه» که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد، مینویسد در زمان تولد اسد، دهات محل تولدش شامل حدود ۱۰۰ خانه که نه مسجد داشت، نه فروشگاه و نه کافه. پدر اسد نیز او با دو همسرش در خانهای سنگی با سقفی صاف و دو اتاق زندگی میکرد.
حافظ اسد در سال ۱۹۴۴ به عنوان نخستین عضو از خانواده خود برای ادامه تحصیل در مقطع متوسطه به شهر لاذقیه فرستاده شد. او به زودی به مباحثات میان کمونیستها، ملیگرایان عرب و بنیادگرایان اسلامی علاقهمند شد و به حزب جدیدالتاسیس «بعث عربی-سوسیالیستی» پیوست. زمانی که اسد به ریاست کمیته امور دانشآموزی دبیرستان خود انتخاب شد، از این موقعیت برای تلاش در برانگیختن اعتراضات دانشآموزی سراسری علیه سایر احزاب و دولت استفاده کرد و به عنوان چهرهای مبارز شهرت یافت.
در سال ۱۹۶۳، با مشارکت حافظ اسد و دیگر افسران جوان، حزب بعث با یک کودتای نظامی به قدرت رسید. این کودتا آغازی بود بر نقشآفرینی اسد در صحنه سیاست سوریه. او در ابتدا بهعنوان فرمانده نیروی هوایی منصوب شد و سپس با تواناییهای نظامی و استراتژیک خود جایگاهش را در حزب تثبیت کرد.
کودتای تصحیحی و رسیدن به قدرت مطلق
در نوامبر ۱۹۷۰، حافظ اسد با اجرای کودتایی دیگر که تحت عنوان «جنبش تصحیحی» شناخته میشود، قدرت را در سوریه به دست گرفت. او این کودتا به بهانه اصلاح انحرافات حزب بعث و برقراری ثبات انجام شد. پس از به دست گرفتن قدرت، اسد بهسرعت نظام سیاسی کشور را تغییر داد و ساختاری متمرکز و اقتدارگرا ایجاد نمود.
مهارتهای گفتاری و کاریزمای شخصی حافظ اسد، ابزاری برای ایجاد مشروعیت جذب دیگران به گروه خودش بود. او از طریق تبعید و زندانی کردن مخالفان و با پایان دادن به اختلافات درونی حزب بعث موفق شد قدرت خود را تثبیت و دیدگاه میلیتاریستی و سرکوبگری از ایدئولوژی بعث را در سوریه نهادینه کرد.
اسد در ابتدا به اتحادیه نویسندگان و روزنامهنگاران نزدیک شد و افرادی را که توسط پیشینیانش مجبور به زندگی مخفیانه، زندانی یا تبعید شده بودند، احیا کرد. او در خطاب به نویسندگان گفت: «من مصمم هستم که شما دیگر در کشور خود احساس بیگانگی نکنید.» اما طولی نکشید که حافظ ادعاهای خود را نادرست نشان داد. سپس رژیمی شبیه شوروی ایجاد کرد که در آن، بوروکراسی دولتی کاملا به سلسلهمراتب حزبی وابسته بود.
سوریه پیش از حکومت حافظ اسد، کشوری بیثبات بود. دولتهای مختلف پس از استقلال از فرانسه در سال ۱۹۴۶، در نتیجه کودتاهای پیاپی روی کار میآمدند و کنار میرفتند، که این وضعیت به توسعهنیافتگی کشور و خستگی مردم از آشفتگی منجر شده بود.
اسد کشور را به ثباتی نسبی رساند و نخستین ساختارهای مدرن، از جمله جادهها، مدارس و بیمارستانها را در سوریه تاسیس کرد. همزمان با پیروی از مدل شوروی، یک حکومت تکحزبی پلیسی ایجاد کرد و برای جاسوسی کردن از مردم کشور خود شبکهای از ۱۵ سازمان اطلاعاتی ساخت که با یکدیگر رقابت میکردند. همچنین شورای مجلس ملی و سایر نهادهای رسمی را به ابزارهایی برای تثبیت حاکمیت خود تبدیل کرد. ساختار قدرت او به شکلی طراحی شده بود که هرگونه مخالفت سیاسی بهشدت سرکوب میشد.
او تلاش کرد سوریه را از یک مهره سیاسی به یک قدرت مهم در میان کشورهای عربی تبدیل کند. الهامبخش او در این مسیر، ناسیونالیسم عربی بود که توسط جمال عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، رهبری میشد. اسد نیز مانند بسیاری از همنسلان خود، به دنبال آن بود که نقش ناصر را بهعنوان صدای واحد و بیبدیل اتحادیه اعراب به ارث ببرد.
در طی سالهای بعد، بقای حکومت حافظ اسد بر سرکوب شدید مخالفان استوار بود. حکومت او یک دولت پلیسی بود که با بدبینی شدید، دسترسی به ابزارهای مدرن مانند فکس و اینترنت را محدود کرده بود، زیرا این ابزارها ممکن بود بهنوعی علیه حکومت او به کار گرفته شوند.
کشتار حما
به گزارش رویداد۲۴ یکی از تاریکترین لحظات دوران حکومت حافظ اسد، سرکوب قیام شهر حما بود. ارتش سوریه نیمی از این شهر را با خاک یکسان کرد و دستکم ۱۰ هزار نفر از ساکنان را به قتل رساند. این کشتار گسترده با محکومیت شدید جامعه بینالملل مواجه شد، اما در عین حال کنترل کامل اسد بر سوریه را تضمین کرد. وقتی انتخاب میان ریختن خون و حفظ قدرت مطرح میشد، اسد لحظهای تردید به خود راه نمیداد.
کریستوفر راس، سفیر آمریکا در دمشق در دهه ۱۹۹۰، اینگونه به یاد میآورد که: «اسد هرگز بابت این قتل عامها عذرخواهی نمیکرد و آن را توجیه میکرد و میگفت قتل عام ده هزار انسان، بهایی ضروری برای پایان دادن به سالها تروریسم بوده است.»
در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ با اسرائیل، حافظ اسد توانست اتحاد قابل توجهی میان کشورهای عربی ایجاد کند. هرچند سوریه موفق به بازپسگیری بلندیهای جولان نشد، اما این جنگ اعتبار او را بهعنوان یک رهبر ملیگرا تقویت کرد. اما اتحاد او با ایران پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ اسد را بهسرعت در خاورمیانه منفور کرد.
اتحاد با ایران و جنگ نیابتی با اسرائیل
یکی از دلایل اتحاد حافظ اسد با ایران، جنگ ایران و عراق بود. عراق از دیرباز رقیب سوریه در تلاش برای سلطه بر جهان عرب به شمار میرفت. از سوی دیگر، ایران آماده بود تا شبهنظامیان شیعه جنوب لبنان را، که بهطور فزایندهای رادیکال شده بودند، مسلح کند و آموزش دهد. این شبهنظامیان با استفاده از جنگ چریکی، علیه ارتش اشغالگر اسرائیل مبارزه میکردند.
اسد از این نیروهای چریکی بهعنوان ابزاری برای فشار بر اسرائیل استفاده میکرد، در حالی که مسئولیت این اقدامات را انکار میکرد. او میتوانست خشونتها یا اقداماتی مانند گروگانگیری غربیها را به هرجومرج لبنان نسبت دهد، هرچند سوریه با ۳۰ هزار نیروی نظامی در لبنان حضور داشت و ظاهراً برای سرکوب این بیثباتی تلاش میکرد.
ارتباط با گروههای تروریستی
سوریه همچنین با حملات خشونتآمیزی که توسط گروههای تروریستی معروف مانند سازمان ابونضال انجام میشد، مرتبط بود. این حملات، اهدافی از جمله اسرائیلیها، یهودیان، مخالفان سوری، دیپلماتهای اردنی و فلسطینیان حامی عرفات را در بر میگرفت.
توانایی اسد در دور نگهداشتن خود از خشونتهای مهلک، در سال ۱۹۸۶ فروپاشید، یعنی زمانی که تروریستی مسلح که قصد داشت هواپیمای خطوط هوایی العال را در لندن منفجر کند، به سفارت سوریه پناه برد. بریتانیا روابط خود را با سوریه قطع کرد و دیگر کشورهای غربی نیز موقتا سفرای خود را فراخواندند. سوریه، که از سال ۱۹۷۹ توسط واشنگتن بهعنوان حامی تروریسم شناخته میشد، در این فهرست باقی ماند. اگرچه پس از حدود سال ۱۹۸۶ دولت اسد مستقیما با حمایت از تروریسم مرتبط نبود، اما همچنان به رهبران سیاسی رادیکالترین گروهها پناه میداد.
سقوط اتحاد جماهیر شوروی و نگاه به غرب
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پس از ۱۹۸۹، اسد دریافت که دیگر نمیتواند کمکهای نظامی یا اقتصادی از کرملین دریافت کند و به همین دلیل به غرب روی آورد.
حمله عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ فرصتی طلایی برای سوریه فراهم کرد. این کشور به ائتلاف جنگ خلیجفارس، که توسط ایالات متحده رهبری میشد، پیوست. اگرچه تنها چند هزار نیروی سوری در عربستان سعودی در برابر عراق مستقر شدند، اما حضور سربازان از کشوری با ملیگرایی عربی قوی اهمیت نمادین زیادی داشت. کشورهای عرب حاشیه خلیجفارس نیز در پاسخ، میلیاردها دلار کمک مالی جدید ارائه کردند. این همگرایی پس از جنگ به تلاش دیگری از سوی آمریکا برای ایجاد یک معاهده صلح عربی-اسرائیلی انجامید، و سوریه برای نخستین بار از امتناع خود برای مذاکره مستقیم با اسرائیل دست کشید.
آمادهسازی انتقال قدرت
در دهه ۱۹۹۰، اسد موقعیت خود را تثبیت کرد و آماده میشد که پسر ارشدش، باسل، که افسر ارتش و قهرمان سوارکاری بود، جانشین او شود. در همهپرسی دسامبر ۱۹۹۱ برای انتخاب او بهعنوان رئیسجمهور برای دوره هفتساله چهارم، اسد ۹۹.۹ درصد آرا را به دست آورد. یک نویسنده سوری بهطعنه نوشت: «حتی اگر خداوند نیز در انتخابات شرکت میکرد، چنین نتیجهای نمیگرفت.»
اما برنامههای اسد برای جانشینی با مرگ باسل در یک سانحه رانندگی در سال ۱۹۹۴ تهدید شد. پس از آن، اسد پسر دوم خود، بشار، که در لندن برای جراحی چشم آموزش میدید، را بهعنوان جانشین خود انتخاب کرد. بشار به درجه سرهنگ دوم رسید، یک پست ارشد نظامی به او داده شد و بهطور عمومی بهعنوان «امید سوریه» شناخته شد. بدین وسیله حافظ اسد حکومت سوریه را بدل به ارثیه خانوادگی خود کرد و پس از مرگ وی در سال ۲۰۰۰، بشار اسد به حکومت رسید.
∎