به گزارش روابط عمومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خراسان جنوبی؛ روایتی را می خوانیم از مهربانی حسین جوادنیا مربی کتابخانه سیار روستایی کانون قاین و نرگس عضو با نیازهایویژهی این کتابخانه در روستای شیرمرغ .
خداوند فرمود دیگر پیامبری نخواهم فرستاد از آن جنس که شما فکر می کنید، اما هرقاصدک یک پیامبر است و در نزدیکی ما آنجا که مهربانی خیلی دور نیست قاصدکی است آرام نه شبیه قاصدکهایی که تاکنون دیدهایم او پیمان بسته است که قاصدک باشد هر روز با ماشین کتابخانه سیار کانون با کتابهایی که پشت ماشینش نشستهاند از جاده بگذرد، تا به دست بچهها برسند.
ماشین او پر از قاصدکهایی است که هر روز پیغام مهربانی دارند. جاده هر روز دست او را می گیرد و توی دست بچهها می گذارد. یک روز دستش را گذاشت توی دست دختری که سالها بود به خاطر پاهای کوچکش که آسیب دیده بود. کنار بچهها بودن در حیاط مدرسه را تجربه نکرده بود. تنهایی توی کلاس برایش عادت شده بود. اما آقای کتاب (مربی کانون) از همان روز گوشه قلبش یک غصه کاشته شد.
آن قدر این غصه را با خودش توی جیب کتش برد و آورد. آن قدر در گوش فرشتهها از کودک گفت تا یک روز فرشتهها صدایش را شنیدند و قاصدک خبرهای خوب شد. آن روز جادهها جمع شدند کوتاه تر شدند و او پشت همان ماشین که مرغک کانون پشت پنجرههایش لانه دارد یک ولیچر گذاشت تا برای آن کودک ببرد حالا نرگس در حیاط کنار بچه ها بود و روی تنهایی را خط زد. و آقای کتاب یک گوشه ایستاده است به او نگاه می کند غصه را از جیب کتش بیرون آورد او امروز هزار سال زندگی کرده است، هزار کتاب خوانده است، هزار راه نرفته را رفته است، چرا که مهربان بوده است.
به قلم: عاطفه اکبری، کارشناس آفرینشهای ادبی