ایمان دمیری-قاضی خانواده: از همین حالا میتوان نقش اسکار بهترین فیلمنامه را بر پیشانی فیلم جدید ادوارد برگر مشاهده کرد. داستان فیلم، چالشهای کاردینال لارنس (رالف فاینس) در مقام مدیریت مجمع محرمانه کاردینالهاست که همزمان با مرگ غیرمنتظره پاپ برای انتخاب جانشین او تشکیل شده است. زمانی که این کاردینال زنجیرهای از رازها را کشف میکند؛ رازهایی که میتوانند پایههای کلیسای کاتولیک را متزلزل کنند.
واژه conclave: در کلیسای کاتولیک رومی، «کنکلاو» گردهمایی کاردینالهایی است که پاپ جدید را انتخاب میکنند. واژه conclave از کلمات لاتین cum و clavis گرفته شده است که به معنای «با» و «کلید» است. این واژه به شیوه تاریخی حبسکردن کاردینالها اشاره دارد. براساس یک فرمان تاریخی مربوط به قرون وسطی (با هدف جلوگیری از دخالتها و اعمال نفوذها) دربها باید تا زمان انتخاب پاپ نو به روی همه کاردینالها «با کلید» بسته شوند و ایشان فقط زمانی حق خروج دارند که پاپ را انتخاب کرده باشند. برای انتخاب پاپ جدید نیاز به دستکم دوسوم آرای کاردینالهاست.
روحانیهای زمینی: در سلسلهمراتب کلیسای کاتولیک، کاردینالها فقط یک درجه پایینتر از پاپ، عالیترین مقام مذهبی محسوب میشوند. واتیکان از مقدسترین مکانهای زمین است و انتخاب پاپ از معنویترین کارهاست. فیلمِ دلنشین، خوشساخت و کمادعای ادوارد برگر، صد نفر از روحانیترین مقامات مذهبی کلیسا (کاردینالها) را در یکی از مقدسترین مکانهای مسیحیت (واتیکان) برای یکی از مذهبیترین کارها (انتخاب پاپ) در یکی از محرمانهترین جلسات دنیا (دور از رسانهها، پارازیتها، سیاستمداران و البته زنان!) گرد هم میآورد تا بدون شعارزدگی و جبههگیری به مخاطب یادآوری کند که مذهب -اگر هم وجودِ فرابشری داشته باشد- درنهایت قرار است توسط همین انسانهای اینجهانی تفسیر، اعمال و اجرا شود. کسانی که مقام و مرتبه مذهبی آنها مانع «انسانبودن» آنها نیست. انسانهایی که اشتباه میکنند، سیگار میکشند، مردد میشوند، با موبایل بازی میکنند، وسوسه میشوند، توطئه میچینند و تحت تأثیر تربیت، نژاد، جنسیت و پیشداوریهای ذهنی خود هستند.
ناصح مشفق: فیلم نسبت به مذهب، بهشدت، مهربان و دلسوز است. اگرچه مثل سهگانه دانته در مقام نقد سنتها و مقامات کلیسای کاتولیک است، بااینحال برخلاف اثر دانته بههیچوجه از زبان تمسخر، کنایه و هجو استفاده نمیکند. به شیرینی و سادگی از شک پاپ در ساختار کلیسا و شک رئیس مجمع کاردینالها در اصل مذهب صحبت میکند. همانطورکه در صحنهای از فیلم، «یقین» بزرگترین گناه مذهبی اعلام میشود، خود فیلم هم از افتادن در دام قضاوت یقینی دوری میکند و صرفا به خلق موقعیتهای چالشبرانگیز -بدون ارائه پاسخ- بسنده میکند. موقعیتهایی از این دست که رابطه مذهب و اخلاق چیست؟ آیا ممکن است رازداری، راستگویی و افشای فساد در یک موقعیت خاص، امری غیراخلاقی باشند؟ آیا ممکن است قانونشکنی، جاسوسی از دوستان، «سیاهکردن» واقعیتها، شکستن مهروموم، برگزاری جلسههای مافیایی، سوءاستفاده از باورهای مذهبی دیگران و... در یک موقعیت خاص امری اخلاقی باشد؟
بیایید از زنان صحبت نکنیم! فیلم _از آنجایی که قرار نیست به مذهب سختگیری کند- و از طرف دیگر نمیتواند از وضعیت و ساختار کلیسا نسبت به زنان دفاع کند، بهروشنی پرچم تسلیم درباره مسئله زنان را بالا میبرد و به طور شفاف اعلام میکند که قرار نیست در مورد زنان صحبت کند. اگرچه سعی میکند -تا حد امکان- نقش تنها زن فیلم را پررنگ کند و اگرچه از انتقاد نسبت به تبعیض جنسیتی حاکم بر ساختار کلیسا غافل نمیشود، اما هم نقش زن فیلم -حتی همین نقش کمرنگ- از واقعیت (ساختار کاملا مردانه مقامات کلیسا) دور است و هم فیلم (به روال کلی خود) از سختگیری نسبت به کلیسا -حتی در مورد جایگاه زنان- خودداری کرده و «طوری حرف میزند که به کسی بر نخورد».
لاکپشتهای پاپ: کلیسا در مسابقه با زمان، در معرض انقراض تاریخی قرار دارد درحالیکه هنوز حتی به این پرسش اولیه هم پاسخ نداده که حفظ سنتها مهمتر است یا پذیرش تغییرات برای بقای اصل مذهب؟ و اگر قرار بر پذیرش تغییرات است، در چالشهای مهمی مثل جایگاه زنان، طلاق، تفاوتهای جنسیتی و رواداری مذهبی، محدوده تغییرات تا کجاست؟ درحالیکه نفرتهای عقیدتی «به معنای واقعی کلمه» به پشت دیوار مذهب رسیده است، آیا حرکت لاکپشتوار پاپ به سمت تغییرات کافی است، آن هم درحالیکه همین حرکت لاکپشتوار هم شدیدا در معرض توقف و برگشت به عقب قرار دارد.