جوان آنلاین: اولیای دم زن جوان اعلام کردند چنانچه دامادشان سهدانگ از مغازهاش را به نام دو فرزندش بزند، او را میبخشند.
روز پنجشنبه دوم آذرماه ۹۶، زنی در یکی از محلههای شمال تهران با اداره پلیس تماس گرفت و اعلام کرد صدای درگیری زن و مرد همسایهشان را از داخل خانه شنیده است و احتمال میدهد آنها با هم درگیری خونینی را رقم زدهاند.
قتل زن جوان
با اعلام این خبر به سرعت تیمی از مأموران پلیس به محل اعزام شدند. وقتی مأموران به ساختمان مسکونی رسیدند، یکی از ساکنان ساختمان به مأموران گفت: «زن و مرد جوانی به نام پرهام و کتایون همراه دو فرزندشان در طبقه سوم ساختمان زندگی میکنند. لحظاتی قبل صدای درگیری آنها در ساختمان پیچید و معلوم بود که با هم دعوا میکنند، اما ناگهان صدای آنها قطع شد و ما هم نگران شدیم و به خانهشان رفتیم، اما هر چقدر در زدیم کسی در را باز نکرد و به پلیس خبر دادیم.»
مأموران پلیس در ادامه به دستور مقام قضایی قفل در خانه را تخریب کردند و وارد آپارتمان طبقه سوم شدند و در نخستین گام در وسط پذیرایی با پیکر نیمهجان پرهام روبهرو شدند که بالای سرش تعداد زیادی پوکههای قرص افتاده بود و حکایت از آن داشت او با خوردن قرص تصمیم گرفته به زندگیاش پایان دهد. مأموران در ادامه در یکی از اتاقهای دیگر با جسد بیجان کتایون روبهرو شدند که احتمال میرفت شوهرش او را در درگیری به قتل رسانده و سپس تصمیم به خودکشی گرفته است. بدین ترتیب پیکر نیمهجان مرد جوان برای نجات جانش به بیمارستان منتقل شد و حادثه قتل هم به بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران خبر داده شد.
قتل به خاطر موسیقی
بررسیهای تیم جنایی و آزمایشات تیم پزشکی قانونی در محل حادثه نشان داد کتایون بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردن به قتل رسیده است. از سوی دیگر معلوم شد مقتول و همسرش از مدتها قبل با هم اختلاف داشته و روز حادثه هم فرزندانشان در خانه نبوده و درگیری مرگبار را رقم زدهاند.
در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت به تیم جنایی خبر رسید پرهام با تلاش پزشکان از یک قدمی مرگ به زندگی بازگشته است. بنابراین مأموران متهم را از بیمارستان به اداره پلیس منتقل و از وی بازجویی کردند.
متهم ۳۹ ساله در بازجویی با اظهار پشیمانی به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: «من و همسرم زندگی خوبی داشتیم و دو فرزند پسر و دختر هم داریم. من، همسر و زندگیام را دوست داشتم و اصلاً قصد قتل نداشتم، اما روز حادثه یک لحظه عصبانی شدم و دهان همسرم را گرفتم که او خفه شد.»
وی ادامه داد: «همسرم علاقه زیادی به موسیقی داشت و مدتی هم برای یادگیری موسیقی به آموزشگاه میرفت. من دوست داشتم او بیشتر وقتش را برای تربیت فرزندانمان بگذارد و با ادامه یادگیری موسیقی او مخالف بودم. از طرفی یکی از آشنایان خواننده پاپ بود و همسرم را همیشه تشویق به ادامه یادگیری موسیقی میکرد و میگفت او استعداد خوبی برای فراگیری موسیقی دارد و اگر ادامه دهد در این رشته ستاره میشود و میدرخشد. تشویقهای خواننده پاپ باعث شده بود همسرم عزمش را برای یادگیری موسیقی بیشتر کند. او مدعی بود خواننده پاپ استعداد او را کشف کرده و به زودی در این رشته حرفهای میشود و میدرخشد، اما من راضی به این کار نبودم. همین موضوع باعث شد ما هر روز با هم درگیری و مشاجره داشته باشیم.»
پشیمانم
قاتل در ادامه گفت: «هر چقدر تلاش کردم همسرم کوتاه نیامد تا اینکه روز حادثه دخترم به مدرسه رفت و پسرم هم راهی مهدکودک شد. ما با هم دوباره بر سر همین موضوع مشاجره کردیم و درگیر شدیم. وقتی به همسرم گفتم اجازه نمیدهم موسیقی را ادامه دهی، شروع به داد و فریاد کرد و من هم عصبانی شدم و با دستانم جلو دهانش را گرفتم تا صدایش به گوش همسایهها نرسد که ناگهان متوجه شدم او خفه شده است. خیلی ناراحت و پشیمان شدم و تصمیم گرفتم به زندگیام پایان بدهم؛ بنابراین تعداد زیادی قرص خوردم، اما پلیس که با تماس همسایهها به خانه ما آمده بود مرا از مرگ نجات داد و الان هم از مرگ همسرم پشیمانم.»
حکم قصاص
متهم پس از بازسازی صحنه قتل و اعتراف راهی زندان شد تا اینکه مدتی بعد برای محاکمه به دادگاه کیفری یک استان تهران منتقل شد. اولیای دم برای داماد خطاکارشان درخواست قصاص کردند و قضات شعبه هم قاتل را مجرم شناختند و وی را به قصاص محکوم کردند.
حکم دادگاه پس از تأیید در یکی از شعبههای دیوان عالی کشور برای سیر مراحل اجرای حکم به شعبه دوم اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد.
جلسات صلح و سازش
بنابراین متهم به یک قدمی چوبه دار رسید و اولیای دم که قیم یکی از فرزندان مقتول هم بودند دوباره اصرار به قصاص دامادشان کردند. در حالی که متهم قرار بود به زودی برای اجرای حکم پای چوبه دار برود تیم صلح و سازش به سرپرستی قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای امور جنایی و قاضی رضوی، بازپرس شعبه دوم اجرای احکام دادسرا با برگزاری جلسات صلح و سازش تلاش زیادی برای جلب رضایت اولیای دم انجام دادند. تلاشهای تیم صلح و سازش چند هفته قبل نتیجه داد و دختر مقتول که به سن قانونی رسیده بود به دادسرا رفت و پدرش را بخشید. وی گفت: «من در این حادثه مادرم را از دست دادم و بعد متوجه شدم پدرم از کارش پشیمان شده و قصد نداشته مادرم را به قتل برساند، الان نمیخواهم دوباره یتیم شوم و پدرم را هم از دست بدهم.»
شرط بخشش
فرزند مقتول در حالی پدرش را بخشید که پدر و مادر مقتول همچنان اصرار به قصاص داشتند، به همین دلیل تلاشهای تیم صلح و سازش ادامه پیدا کرد تا اینکه چند روز قبل پدر و مادر مقتول در جلسه صلح و سازش با گذاشتن شرطی اعلام کردند قاتل را میبخشند. یکی از اولیای دم گفت: «دامادمان دخترم را بیگناه به قتل رساند و ما هم تصمیم گرفتیم او را قصاص کنیم. از طرفی هم قیم پسر دخترمان هستیم، اما وقتی فهمیدیم نوه دیگرمان پدرش را بخشیده و از اینکه پدرش قصاص شود ناراحت است، تصمیم گرفتیم با گذاشتن شرطی قاتل را ببخشیم. قاتل اگر سهدانگ از مغازهاش را به نام دو فرزندش بزند، ما او را میبخشیم.»
بدین ترتیب با شرط اولیای دم، قاتل اگر شرط آنها را اجرا کند به زندگی دوباره امیدوار میشود.