گروه سیاسی: عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب، در روزنامه اعتماد در یادداشتی نوشت: شاید اکثریت قاطعی از اصولگرایان و نواصولگرایان میدانند که مصوبه حجاب کمکی به بهبود حجاب زنان نمیکند، سهل است که نتیجه معکوس هم دارد و برخلاف عنوانش که به پای عفاف و خانواده نوشتهاند مغایر با این دو هدف نیز هست. منتقدان هم در حیرت ماندهاند که آنان چرا و با چه انگیزههایی دنبال اجرای چنین مصوبهای هستند؟ چون هر عقل سلیمی میداند که نه تنها این مصوبه کمکی به اهداف ادعایی نمیکند بلکه بحران آفرین نیز هست.
یکی از تبعات مهم آن را که باید خیلی صریح اعلام کرد احتمال دارد که این مصوبه از سوی نهادهای بینالمللی به عنوان مصداقی از آزار و اذیت و تبعیض جنسیتی شناخته و در دستور رسیدگی قرار گیرد و تاکنون نیز ذیل همین عنوان حداقل در دو مورد ورود کردهاند. البته این فرض هست که نوعی از عقلانیت مبتنی بر هزینه و فایده در سیاستگذاران وجود دارد که چنین مواجههای را با زنان اتخاذ کردهاند، در این صورت آن سود و زیانی که در نظر میگیرند کدام است؟ این یادداشت در مقام پاسخ به این پرسش است.
در غیرعقلانی بودن این مصوبه همین بس که وضعیت امروز محصول همین قوانین و سیاستهایی است که از گذشته بوده؛ پس چگونه با تداوم آنها میتوان وضع را تغییر و بهبود داد؟ چرا سیاستگذار درس نمیگیرد و بر ادامه روش گذشته اصرار میکند؟ به نظر من دو احتمال برای تبیین این وضعیت هست. این دو احتمال ناظر به دو گروه از جناح حاکم است:
گروه اول با تغییر خط مشی موافقند و ادامه این وضع را ممکن نمیدانند، ولی نگران نحوه پاسخدهی به آن از سوی منتقدان و جامعه هستند.
گروه دوم با علم به نتایج این سیاستها، دنبال تحقق همان نتایج هستند، چون این سیاستها را اتفاقا برای تحقق همان نتایج، در کاسه گروه اول میگذارند. ولی یک نکته کلیدی دیگر هم وجود دارد که گروه دوم حیات سیاسی گروه اول را منوط به بقای خود میکند. پارادوکس گروه اول از اینجا آغاز میشود که مرگ و حیات آنان، هر دو ناشی از تندروهایی است که این سیاستها را پیگیری میکنند. البته حیات آنها هم نصفه نیمه است، چون اگر تندروها غالب شوند پیش از هر کس سراغ همپیمانان اصولگرای خود خواهند رفت. البته امید خامی هم دارند که اگر خودشان موفق شوند، میتوانند دُم تندروها را بچینند. ولی بدون وجود تندروها، خود را در جایگاه مناسبی تصور نمیکنند.
یکی از نکاتی که طرفداران این نوع طرحها بیان میکنند این است که نظام باید هواداران خود را راضی نگه دارد. در حالی که این گروه یک اقلیت کوچک هستند، بخشی از طرفداران نظام به پزشکیان رای دادند. اینطور نیست که طرفداران را فقط با این طرحها باید راضی نگه داشت. ضمن اینکه این نوع طرحها فشار اجتماعی را به سمت بدنه مذهبی جامعه هدایت میکند و اینها هم از اجرای چنین طرحهایی ناراضیاند.
سیاستگذاران گروه اول احساس میکنند نتایج مثبت بازگشت از راهی که تاکنون طی کردهاند، نامعین و احتمالی و نسیه است. به ویژه ماهیت سیاست به گونهای است که واکنشها در آن با حوزههای دیگر فرق میکند. هنگامی که فشار گاز را زیاد میکنیم اطمینان داریم که در حجم ثابت دمای آن زیاد میشود. چون مولکول گاز اختیاری در نحوه واکنش ندارند. ولی هنگامی که جامعه و انسان را تحت فشار قرار دهید معلوم نیست چه واکنشی نشان خواهد داد؟ میتواند تندتر یا رامتر شود، مگر اینکه با آنها گفتوگو و تفاهم، و تضمینهای طرفینی رد و بدل شود.
از این رو از باز کردن هر روزنهای در سیاست خارجی و فرهنگی و اجتماعی و رسانهای واهمه دارند در حالی که به دلیل انفعال آنها، تمام این عرصهها از سوی منتقدان آنان در حال فتح نهایی است و چندان جایی برای آنها نمیماند. پس اینکه تفاهم کنند و فضا باز شود را از روی اجبار میپسندند ولی به منافع آن اطمینان ندارند. از این مرحله به بعد است که نقش منتقدان برجسته میشود. این نقش که بتوانند احتمال و میزان سود و منافع ناشی از بازکردن فضا را برای این گروه افزایش دهند.
در واقع شرکت در انتخابات تیر ماه امسال و کوشش ما برای رای آوردن یک نامزد مورد تایید ساختار و طرفدار وفاق، دقیقا پاسخ به چنین مسالهای بود و الا مردم که دور سه انتخابات قبلی را خط کشیده بودند. فقط هنوز متوجه این ماجرا نشدهام که چرا به این سرعت سیاست مزبور را متوقف کردهاند و حتی دنبال بازگشت آن هستند؟ مواضع پزشکیان و حامیان او در مورد فیلترینگ، سیاست خارجی، مساله زنان و گزینشها و رسانههای رسمی کاملا روشن بود. پس هنگامی که حضور او با شانس انتخاب شدنش پذیرفته شد باید تبعات آن را هم پذیرفت والا اعتبار امر سیاسی را از میان بردهاند.
با توجه به این رفتارها برخی افراد به من میگویند که چرا امید به اصلاح و تغییر داری؟ پاسخم روشن است. وظیفه داریم از آخرین پرتوهای امید استفاده کنیم و در این راه چیزهای بسیار کمتری از دست میدهیم تا هنگامی که ناامید باشیم و دنبال شیوههای دیگر برویم.
گروه دوم در میان جناح حاکم که تهیهکننده این مصوبه هستند خیلی خوب و دقیق میدانند که مشغول چه کاری هستند. آنان به درستی در ایران آرام و رها از بندگی در مسیر پیشرفت، هیچ جایی برای خود تصور نمیکنند بنابراین برگرداندن جامعه به عقب هدف اولیه آنان است و رسیدن به این هدف را در تیرماه نزدیکتر از همیشه میدیدند ولی اراده جامعه ایران اجازه نداد که چنین آوار سنگینی بر این سرزمین فرود آید. آنان دشمن وفاق هستند. از سال ۵۷ تاکنون سابقه نداشته که توهینهایی که یک زن مثلا محجبه به پزشکیان کرد از سوی هیچ فرد حتی بدون نزاکتی علیه رییسجمهور مستقر و به صورت علنی گفته شود. این عمق نفرت آنان از رفتار مبتنی بر وفاق و کینه از پزشکیان است. این گروه حتی از منتقدان هم بهتر میدانند که بذر چه خرزهره سمی را میخواهند بکارند.
با این توضیحات باید به آقای پزشکیان یادآوری کرد که قابل اجرا نبودن این مصوبه وجه فنی ندارد. مشکلش این است که شما و دولت و اغلب رایدهندگان شما نه تنها نمیخواهند آن را اجرا کنند بلکه آمدهاند که دیگر شاهد چنین سیاستهایی نباشند. تصویبکنندگان حتما متوجه این امر بدیهی بودند. بنابر این مساله جزییات چنین مصوبهای نیست. مساله فلسفه حاکم بر آن است و الا نوشتن مصوبه در این مورد با فلسفه انسانی و اخلاقی و مورد حمایت مردم کار پیچیدهای نیست.
این مصوبه قابل اصلاح هم نیست، برای تامین رضایت مردم نوشته نشده است. برعکس برای ایجاد نارضایتی نوشته شده است. هدف اولش پزشکیان است ولی هدف آخرش نیست. این را برای پایان کار شما آوردهاند. نه شما بلکه ما و هر کس که به اندازه اندک کورسویی امید به اصلاحات دارد. پایان کار همه حتی خود مصوبه نویسان است. فهم این نکته پیچیده نیست. شما که به نظر من از همه اینها متشرعتر و متدینتر هستید بهتر میدانید که این بازی سیاسی سرسوزنی به شریعت و اخلاق و خانواده و عفاف ربط ندارد و نه تنها کمکی به دینداری و عفاف و حجاب و تحکیم خانواده نمیکند که در همه موارد اثر معکوس دارد. عفیفترین خانم نزد آنان همین بود که چنان کلماتی را علیه رییسجمهور به کار برد. شما باید بتوانید ماجرا را از خلال رویکرد وفاق حل کنید.
وفاقی که ناظر به بهبود شرایط و افزایش امید مردم و جامعه شود در غیر این صورت شعار مزبور شما را زمینگیر خواهد کرد. مساله محوری سیاست در ایران این است که راهی بگشاییم که سیاستگذار تغییر ریل سیاست را مقرون به صرفه ببیند والا کیست که نداند این راه بنبست است. شعار وفاق باید چنین راهی را بگشاید و این آخرین شانس برای کشور است.
∎
یکی از تبعات مهم آن را که باید خیلی صریح اعلام کرد احتمال دارد که این مصوبه از سوی نهادهای بینالمللی به عنوان مصداقی از آزار و اذیت و تبعیض جنسیتی شناخته و در دستور رسیدگی قرار گیرد و تاکنون نیز ذیل همین عنوان حداقل در دو مورد ورود کردهاند. البته این فرض هست که نوعی از عقلانیت مبتنی بر هزینه و فایده در سیاستگذاران وجود دارد که چنین مواجههای را با زنان اتخاذ کردهاند، در این صورت آن سود و زیانی که در نظر میگیرند کدام است؟ این یادداشت در مقام پاسخ به این پرسش است.
در غیرعقلانی بودن این مصوبه همین بس که وضعیت امروز محصول همین قوانین و سیاستهایی است که از گذشته بوده؛ پس چگونه با تداوم آنها میتوان وضع را تغییر و بهبود داد؟ چرا سیاستگذار درس نمیگیرد و بر ادامه روش گذشته اصرار میکند؟ به نظر من دو احتمال برای تبیین این وضعیت هست. این دو احتمال ناظر به دو گروه از جناح حاکم است:
گروه اول با تغییر خط مشی موافقند و ادامه این وضع را ممکن نمیدانند، ولی نگران نحوه پاسخدهی به آن از سوی منتقدان و جامعه هستند.
گروه دوم با علم به نتایج این سیاستها، دنبال تحقق همان نتایج هستند، چون این سیاستها را اتفاقا برای تحقق همان نتایج، در کاسه گروه اول میگذارند. ولی یک نکته کلیدی دیگر هم وجود دارد که گروه دوم حیات سیاسی گروه اول را منوط به بقای خود میکند. پارادوکس گروه اول از اینجا آغاز میشود که مرگ و حیات آنان، هر دو ناشی از تندروهایی است که این سیاستها را پیگیری میکنند. البته حیات آنها هم نصفه نیمه است، چون اگر تندروها غالب شوند پیش از هر کس سراغ همپیمانان اصولگرای خود خواهند رفت. البته امید خامی هم دارند که اگر خودشان موفق شوند، میتوانند دُم تندروها را بچینند. ولی بدون وجود تندروها، خود را در جایگاه مناسبی تصور نمیکنند.
یکی از نکاتی که طرفداران این نوع طرحها بیان میکنند این است که نظام باید هواداران خود را راضی نگه دارد. در حالی که این گروه یک اقلیت کوچک هستند، بخشی از طرفداران نظام به پزشکیان رای دادند. اینطور نیست که طرفداران را فقط با این طرحها باید راضی نگه داشت. ضمن اینکه این نوع طرحها فشار اجتماعی را به سمت بدنه مذهبی جامعه هدایت میکند و اینها هم از اجرای چنین طرحهایی ناراضیاند.
سیاستگذاران گروه اول احساس میکنند نتایج مثبت بازگشت از راهی که تاکنون طی کردهاند، نامعین و احتمالی و نسیه است. به ویژه ماهیت سیاست به گونهای است که واکنشها در آن با حوزههای دیگر فرق میکند. هنگامی که فشار گاز را زیاد میکنیم اطمینان داریم که در حجم ثابت دمای آن زیاد میشود. چون مولکول گاز اختیاری در نحوه واکنش ندارند. ولی هنگامی که جامعه و انسان را تحت فشار قرار دهید معلوم نیست چه واکنشی نشان خواهد داد؟ میتواند تندتر یا رامتر شود، مگر اینکه با آنها گفتوگو و تفاهم، و تضمینهای طرفینی رد و بدل شود.
از این رو از باز کردن هر روزنهای در سیاست خارجی و فرهنگی و اجتماعی و رسانهای واهمه دارند در حالی که به دلیل انفعال آنها، تمام این عرصهها از سوی منتقدان آنان در حال فتح نهایی است و چندان جایی برای آنها نمیماند. پس اینکه تفاهم کنند و فضا باز شود را از روی اجبار میپسندند ولی به منافع آن اطمینان ندارند. از این مرحله به بعد است که نقش منتقدان برجسته میشود. این نقش که بتوانند احتمال و میزان سود و منافع ناشی از بازکردن فضا را برای این گروه افزایش دهند.
در واقع شرکت در انتخابات تیر ماه امسال و کوشش ما برای رای آوردن یک نامزد مورد تایید ساختار و طرفدار وفاق، دقیقا پاسخ به چنین مسالهای بود و الا مردم که دور سه انتخابات قبلی را خط کشیده بودند. فقط هنوز متوجه این ماجرا نشدهام که چرا به این سرعت سیاست مزبور را متوقف کردهاند و حتی دنبال بازگشت آن هستند؟ مواضع پزشکیان و حامیان او در مورد فیلترینگ، سیاست خارجی، مساله زنان و گزینشها و رسانههای رسمی کاملا روشن بود. پس هنگامی که حضور او با شانس انتخاب شدنش پذیرفته شد باید تبعات آن را هم پذیرفت والا اعتبار امر سیاسی را از میان بردهاند.
با توجه به این رفتارها برخی افراد به من میگویند که چرا امید به اصلاح و تغییر داری؟ پاسخم روشن است. وظیفه داریم از آخرین پرتوهای امید استفاده کنیم و در این راه چیزهای بسیار کمتری از دست میدهیم تا هنگامی که ناامید باشیم و دنبال شیوههای دیگر برویم.
گروه دوم در میان جناح حاکم که تهیهکننده این مصوبه هستند خیلی خوب و دقیق میدانند که مشغول چه کاری هستند. آنان به درستی در ایران آرام و رها از بندگی در مسیر پیشرفت، هیچ جایی برای خود تصور نمیکنند بنابراین برگرداندن جامعه به عقب هدف اولیه آنان است و رسیدن به این هدف را در تیرماه نزدیکتر از همیشه میدیدند ولی اراده جامعه ایران اجازه نداد که چنین آوار سنگینی بر این سرزمین فرود آید. آنان دشمن وفاق هستند. از سال ۵۷ تاکنون سابقه نداشته که توهینهایی که یک زن مثلا محجبه به پزشکیان کرد از سوی هیچ فرد حتی بدون نزاکتی علیه رییسجمهور مستقر و به صورت علنی گفته شود. این عمق نفرت آنان از رفتار مبتنی بر وفاق و کینه از پزشکیان است. این گروه حتی از منتقدان هم بهتر میدانند که بذر چه خرزهره سمی را میخواهند بکارند.
با این توضیحات باید به آقای پزشکیان یادآوری کرد که قابل اجرا نبودن این مصوبه وجه فنی ندارد. مشکلش این است که شما و دولت و اغلب رایدهندگان شما نه تنها نمیخواهند آن را اجرا کنند بلکه آمدهاند که دیگر شاهد چنین سیاستهایی نباشند. تصویبکنندگان حتما متوجه این امر بدیهی بودند. بنابر این مساله جزییات چنین مصوبهای نیست. مساله فلسفه حاکم بر آن است و الا نوشتن مصوبه در این مورد با فلسفه انسانی و اخلاقی و مورد حمایت مردم کار پیچیدهای نیست.
این مصوبه قابل اصلاح هم نیست، برای تامین رضایت مردم نوشته نشده است. برعکس برای ایجاد نارضایتی نوشته شده است. هدف اولش پزشکیان است ولی هدف آخرش نیست. این را برای پایان کار شما آوردهاند. نه شما بلکه ما و هر کس که به اندازه اندک کورسویی امید به اصلاحات دارد. پایان کار همه حتی خود مصوبه نویسان است. فهم این نکته پیچیده نیست. شما که به نظر من از همه اینها متشرعتر و متدینتر هستید بهتر میدانید که این بازی سیاسی سرسوزنی به شریعت و اخلاق و خانواده و عفاف ربط ندارد و نه تنها کمکی به دینداری و عفاف و حجاب و تحکیم خانواده نمیکند که در همه موارد اثر معکوس دارد. عفیفترین خانم نزد آنان همین بود که چنان کلماتی را علیه رییسجمهور به کار برد. شما باید بتوانید ماجرا را از خلال رویکرد وفاق حل کنید.
وفاقی که ناظر به بهبود شرایط و افزایش امید مردم و جامعه شود در غیر این صورت شعار مزبور شما را زمینگیر خواهد کرد. مساله محوری سیاست در ایران این است که راهی بگشاییم که سیاستگذار تغییر ریل سیاست را مقرون به صرفه ببیند والا کیست که نداند این راه بنبست است. شعار وفاق باید چنین راهی را بگشاید و این آخرین شانس برای کشور است.