به نام خدا بازیکنی که در ماه مه 2004 برای اولین بار پا به رختکن تیم شکستناپذیر آرسنال گذاشت، کسی بود که خیلی سریع نظر هم تیمیهایش را به خود جلب کرد. لورن، مدافع راست سابق آرسنال که از سال 2000 در این تیم حضور داشت، درباره او گفت:" شخصیت و اعتماد به نفسش به وضوح مشخص بود- او مغرور بود ولی به شکلی مثبت." این داستان دو دیدار تیم ساوتهمپتون و یک گلایدر(هواپیمایی که با نیروی باد حرکت میکند) هلندی است. بازی اول ما را به 26 فوریه 2005 میبرد؛ وقتی آرسنال با ساوتهمپتون در ورزشگاه سنت مِری بازی کرد. دقایق پایانی نیمه اول در حال سپری شدن بود که دیوید پروتون، تکل خشنی روی پای روبرت پیرس میزند و پس از دریافت کارت زرد دوم از آلن وایلی، داور بازی، راهی رختکن میشود. زمانی که هم تیمیهایش در رختکن به او میپیوندند (پایان نیمه اول)، ساوتهمپتون 1-0 از حریف عقب است. گل فردی لیونبرگ در وقتهای تلف شده آرسنال را پیش انداخته است.
در بین دو نیمه، آرسن ونگر پیامی واضح را به یکی از بازیکنان تیم اصلی منتقل میکند: رابین فنپرسی 21 ساله. سرمربی آرسنال از فشاری که روی وایلی بود تا پس از اخراج پروتون، اوضاع را برابر کند، آگاه بود و به بازیکن هلندی که به خاطر ضربهای که با آرنج به روری دِلَپ در نیمه اول زده و کارت زرد گرفته بود، هشدار داد:”رابین مراقب باش. کار احمقانهای نکن. تکل نزن”.
با گذشت بیش از 15 سال، فنپرسی هنوز این مکالمه را کاملا به یاد دارد. موضوع جالبتر اتفاقی بود که پس از این مکالمه رخ داد. او که اتفاقات دقیقه ششم نیمه دوم را به خاطر دارد، با لبخندی شیطنتآمیز پرسید:” خوب من بعدش چه کاری انجام دادم؟ اولین کاری که انجام دادم یک حرکت نمایشی در مرکز زمین بود که جواب نداد. توپ را از دست دادم و یک تکل از پشت دو پایی زدم (روی گرام لوسو). هنگامیکه فن پرسی زمین را ترک میکرد، هشدارهای ونگر در گوشش طنینانداز شده بود. سرمربی آرسنال دستانش را مثل یک پدر ناراحت باز کرده بود و میگفت:” پنج دقیقه پیش به تو چه گفتم؟”
فنپرسی که حالا 37 ساله شده و در دوران گذار از یک فوتبالیست به یک کارشناس در شبکه BT Sport است، میتواند چنین لحظاتی را به خاطر آورد تا با نگاهی فلسفی، به تاثیرات آنها روی ادامه دوران فوتبالش بپردازد- لحظاتی که شامل کسب دو کفش طلای لیگ برتر در دو فصل متوالی با دو تیم متفاوت است و همینطور قرار گرفتن در رده هشتم برترین گلزنان تاریخ آرسنال.
فنپرسی گفت:” مقابل ساوتهمپتون بدترین تصمیم را در آن لحظه گرفتم. ولی در پایان خیلی کمکم کرد- یک درس بسیار مهم برایم بود زیرا در چهار یا پنج هفته بعدش، نقشی کلیدی در تیم نداشتم؛ آرسن دیگر من را انتخاب نمیکرد. چند هفته گذشت تا او دوباره با من صحبت کرد.
او گفت:” گوش کن، تو میخواهی بازیکن بزرگی شوی، درسته؟” من گفتم:” بله، خیلی دوست دارم” او جواب داد:” پس از خودت سوالات درستی بپرس. چرا تو بازیکن بزرگی نیستی و بیشتر بازیکنانی که کنارت بازی میکنند، بزرگ هستند؟”
برای بازیکن 20 سالهای که از فاینورد به آرسنال آمده بود تا خیلی چیزها یاد بگیرد و چیزهای بیشتری را ثابت کند، شروع ماجرا همینجا بود. البته که همان موقع، سالها بود که او زیر نظر باشگاههای دیگر لیگ برتر قرار داشت. در کتاب سر الکس فرگوسن به نام رهبری، او توضیح میدهد که “فن پرسی 16 ساله بود و برای تیم دوم فاینورد بازی میکرد” که منچستریونایتد جیم رایان، استعدادیاب ارشدش را برای بررسی او فرستاد. فرگوسن ادامه داد:” حتی همان موقع، قیمت او 6 میلیون پوند بود.”
در آن زمان، رنه مئولنستین که بعدها در یونایتد مربی فنپرسی شد، با دقت پیشرفت این مهاجم جوان را که توجه زیادی در کشورش جلب کرده بود، زیر نظر داشت. مئولنستین گفت:” او یک استعداد در حال ظهور بود و از نظر من، شخصیت بسیار محکمی داشت. به یاد دارم که او همتیمی پییر فنهویدونک بود که او هم مهاجمی با شخصیتی قدرتمند بود که ضربات کاشته را خوب میزد. ولی در یکی از بازیها که رابین شاید 18 یا 19 ساله بود، به خاطر دارم که توپ را برداشت و گفت:” نه، کنار بکش. این یکی را من میزنم”. برای همه این یک معارفه رسمی بود- من رابین فن پرسی هستم و آمدهام که خودم را نشان دهم.”
در پایان، مشکل پول نبود. این روحیات فنپرسی بود که باعث شد یونایتد قید او را بزند. در جریان بازی که رایان در آن حضور داشت، فنپرسی اخراج شد ولی پیش از اینکه به رختکن برسد، درگیری شدیدی با هواداران پیدا کرد. تماشای نوجوانی که به هواداران توهین میکند، رایان را از جذب او منصرف کرد و همچنین باشگاهش نیز از موضوع عصبانی شده بود و محرومش کرد.
آرسنال از نگرانیها در مورد شخصیت او آگاه بود ولی ونگر ریسک را در مورد بازیکنی که به باور او میتوانست ترکیب تیمش را به میزان قابل توجهی تقویت کند، پذیرفت. بازیکنی که میتوانست از یک وینگر به مهاجم تبدیل شود؛ درست مثل تیری آنری که تحت هدایت ونگر به خوبی این کار را انجام داد.
بازیکنی که در ماه مه 2004 برای اولین بار پا به رختکن تیم شکستناپذیر آرسنال گذاشت، کسی بود که خیلی سریع نظر هم تیمیهایش را به خود جلب کرد. لورن، مدافع راست سابق آرسنال که از سال 2000 در این تیم حضور داشت، درباره او گفت:” شخصیت و اعتماد به نفسش به وضوح مشخص بود- او مغرور بود ولی به شکلی مثبت. استعدادش هم خیلی نمایان بود. انگار که در پاهایش تیرکمان داشت. وقتی توپ را کنترل و آن را شوت میکرد، انگار که یک تیر از پاهایش به سمت دروازه شلیک شده.
از ابتدا هم مشخص بود که او به بازیکنی تبدیل میشود که در نهایت دیدیم. او همه ویژگیهای لازم را داشت ولی به نظرم، وجه تمایزش شخصیتش بود- خلق و خویاش تحت شرایط سخت؛ مثل بازی با ساوتهمپتون که شاید اگر فوتبالیست دیگری بود، متلاشی میشد. آرسن ونگر از دستش خیلی ناراحت بود ولی فنپرسی…. نمیگویم برایش اهمیت نداشت ولی مشخصا از هم نپاشید.”
برخی بازیکنان در سن و سال فنپرسی هنگام ورود به رختکنی با حضور بازیکنان با استعدادی که آرسنال در آن زمان در اختیار داشت، دچار افت میشوند. لورن ادامه داد:” خیلی وقتها در تمرینات، سطح بالای دیگر بازیکنان میتواند مانع رشد شما شود و در برخی شرایط، بازیکنان جوان را دچار ترس و واهمه کند. ولی او اینطور نبود. او شخصیتش را خیلی سریع به نمایش گذاشت.”
اعتماد به نفس فنپرسی در آن زمان مشکلساز نبود ولی سوالاتی را به جا گذاشته بود. آیا “نسنجیده بودن” رفتار فن پرسی –به گفته خودش- میتوانست مانع تبدیل شدن او به بازیکن بزرگی شود که به ونگر گفته بود انگیزه زیادی برای رسیدن به آن دارد؟ فن پرسی اخیرا در مصاحبه با پادکست پرفورمنس، تصویر بازیکن جوانی را ترسیم کرد که هر بازی را برای خود به لحظاتی دشوار تبدیل میکند که باید با همه از جمله خودش بجنگد.
او گفت:” رقبا فهمیده بودند که اگر من را تحت فشار بگذارند، میتوانند باعث اخراجم شوند. اگر کسی پایش را روی پایم میگذاشت و سعی میکرد به من قلدری کند، با تندی جوابش را میدادم. بعد از بازیها، هم از لحاظ فیزیکی و هم روحی روانی تخلیه میشدم. سپس میفهمیدم که دائم در حال جنگیدن بودهام. در نهایت، شروع به فکر کردن راجع به این موضوع کردم. سپس به این نتیجه رسیدم: نباید واکنش نشان دهم. نباید برخورد کنم. باید اوضاع را کنترل کنم.
با آرسن ونگر هم دربارهاش صحبت کردم و کم کم، تغییرات در من شروع شد. وقتی تغییرات اعمال شد، احساس سبکی میکردم. آن سالها برایم خیلی سنگین بود ولی این خودم بودم که شرایط را برای خودم دشوار میکردم. فقط چند سال زمان نیاز بود که متوجهش شوم.”
پیامدهای اولین اخراج فنپرسی در آرسنال در ورزشگاه سنت مری، به او فرصت داد تا به بررسی واکنشهای احساسیاش نسبت به اتفاقات داخل زمین و همینطور وجه تکنیکی بازیاش نیز بپردازد. این دو وجه میتوانست او را به بازیکنان بزرگی مثل دنیس برگکمپ، پیرس، آنری و لیونبرگ نزدیک کند.
صداقت بیرحمانه او وقتی که راجع به خودش و هم تیمیهایش صحبت میکرد و به این صداقت نیز معروف شده بود، به او اجازه داد که نگاه بسیار دقیق و جزئی به بازیهایش داشته باشد. فنپرسی ساعتها وقت میگذاشت و کلیپهایی که آنالیزورهای آرسنال برای او آماده میکردند، تماشا میکرد، از آنها نُتبرداری و نکات مثبت و منفی را یادداشت میکرد. او در مصاحبه با اتلتیک گفت:” وقتی آنها را دوباره میخوانم، متوجه میشوم که به خودم دروغ میگفتم. خیلی خوشبین بودم و با این کار حس بهتری داشتم!”
او با هم تیمیهایش صحبت میکرد و از آنها درباره اینکه چه کار کند که بازیکن بهتری باشد، سوال میپرسید و اینکه آنها از تقابل با او چه حسی داشتهاند. آیا او به اندازه کافی برای رقابت با آنها تلاش میکرده یا باید بیشتر تلاش کند؟ او با پاسخهایی که دریافت میکرد، یک لیست جدید نوشت- نکات مهم پشت نکات مهم، درباره کارهایی که باید انجام دهد تا بازیکن بهتری شود.
صحبتهای سول کمپل بود که بیشترین تاثیر را روی او داشت. فن پرسی گفت:” وقتی جوانتر بودم، عاشق این بودم که توپ زیر پایم باشد. ولی اگر میخواهید به حریف واقعا صدمه بزنید، اگر میخواهید آنها را محک بزنید، باید کاری کنید پشت سرتان بدوند. سول کمپل یک بار به من گفت:” بازی کردن مقابل تو آسان است. بله تو بازیکن خوبی هستی ولی تو من را به دردسر نمیاندازی زیرا باعث نمیشوی زیاد پشت سرت بدوم.”
پس من این قانون را برای خودم وضع کردم: از هر سه کاری که انجام میدهم، یکی باید به شکلی باشد که مدافعان دنبالم بدوند. البته اینکه متوجه شوم بهترین نوع دویدن چگونه است، کار خیلی دشواری بود. آیا فقط مستقیم دویدن است؟ آیا باید یک یا دو تغییر جهت داشته باشد؟ دائما فکر میکردم و دویدن دیگر بازیکنان را تماشا میکردم و ذهنم را باز نگه میداشتم- سعی میکردم با خودم صادق باشم.”
فنپرسی بر این باور است که تا سن 25 یا 26 سالگی، هنوز نتوانسته بود “به بازیکن بزرگ شدن” نزدیک شود. پیش از آن هم مصدومیتها، مسیرش را تهدید میکردند – شکستگی استخوان کف پا باعث دوری 6 ماهه او از میادین در فصل 07-2006 شد و پیچخوردگی رباط نیز در ادامه فصل یک خانهنشینی طولانی دیگر برایش رقم زد. او گفت:” من بدشانس بودم. در آرسنال دو یا سه دوره خیلی خوب داشتم و سپس مصدوم شدم بنابراین نتوانستم آخرین یورش را برای تبدیل شدن به بازیکنی که در طولانی مدت عملکرد خوبی داشته، ببرم. میتوانستم بازیکن بزرگی باشم ولی فقط برای چند ماه- نه کل سال.
خیلی خوب است که یک یا سه ماه در اوج باشید ولی برای اینکه همه شما را به عنوان بازیکنی درجه یک بشناسند، باید خودتان را در دورههای طولانیتر ثابت کنید. و در نهایت، در دورههای پایانی حضورم در آرسنال این فرصت به من رسید.”
خیلی جالب است که بازیکنی که همه- از جمله هم تیمیهایش- او را به اعتماد به نفس فوقالعاده بالایش میشناسند، انقدر به دنبال آگاهی از نقاط ضعفش بوده ولی این موضوع به سادگی دیگر وجه فنپرسی که هواداران آرسنال به شکلی دردناک از آن آگاه شدند را به تصویر میکشد: انگیزه مبرم و بیحد و حصر او برای بردن. ولعی که دیگر چیزها را کنار میزد.
در شروع فصل 12-2011، او به عنوان بازیکنی شناخته شد که واقعا به بالای جدول تعلق دارد؛ جایگاهی که از دوردستها بارها تعریفش را کرده بود. تنها مشکل این بود که به نسبت روزهای ابتدایی حضورش در آرسنال، صندلیهای خالی بیشتری بین او با صدر جدول وجود داشت. او در آن فصل کاپیتان آرسنال بود و با 37 گل در 48 بازی که 30 گل آن در 38 بازی لیگ برتر به ثمر رسید، توانست اولین کفش طلا را کسب کند . تیم ونگر به شدت به این گلها نیاز داشت- از دیگر بازیکنان تیم، تنها تئو والکات توانسته بود تعداد گلهایش را دو رقمی کند.
وقتی به پایان فصل رسید، شرایط دردناک بود و فنپرسی به خاطر بخشی از آن اتفاقات پشیمان است، مثل نامهای که به هواداران آرسنال نوشت که در آن توضیح داده بود پس از اینکه برایش روشن شد نگاهش به آیندهای که باید برای باشگاه رقم بخورد، با نگاه ونگر و ایوان گازیدیس، مدیر اجرایی باشگاه یکی نیست، قراردادش را تمدید نخواهد نکرد.
او در پادکست پرفرمنس گفت:” نباید آن کار را میکردم. در شرایط حساس انتقال به تیمی دیگر، آن هم پس از مدت طولانی که در آرسنال سپری کرده بودم، غیر ممکن است که نامهای به هواداران بنویسید و حقیقتتان را بازگو کنید- آن هم در دو صفحه. غیر ممکن است. وقتی به گذشته نگاه میکنم، به نظرم باید بهتر کار میکردم.”
فنپرسی فاش کرد که یک لیست از 7 اقدامی که باشگاه باید سریعا آنها را انجام میداد تا بتواند با تیمهای بزرگ در آن فصل رقابت کند، آماده کرده بود. گازیدیس با هیچ یک از آنها موافق نبود و همینطور این موضوع که فنپرسی پیشنهادی برای تمدید قراردادش که یک سال از آن باقی مانده بود دریافت نکرد، پیام واضحی برای مهاجم هلندی داشت؛ اینکه پس از 8 سال حضور در آرسنال، دوران او در این تیم به پایان رسیده است.
***
تصمیمگیری برای سر الکس فرگوسن حتی با وجود سن و سال فنپرسی آسان بود- او در زمان پیوستن به یونایتد 29 ساله بود- و همینطور سوالاتی از سوی گلیزرها به خاطر قیمتی که برای فنپرسی پرداخت شده بود (24 میلیون پوند که گرانقیمتترین بازیکن 29 سالهای بود که تا آن زمان یونایتد به خدمت گرفته بود)، از فرگوسن پرسیده شد. فرگوسن در کتاب رهبری نوشت:” سوالات کاملا منطقی بود ولی وقتی بازیکنی در این سطح در دسترس قرار میگیرد، باید کاری کنید.”
پیش از اینکه انتقال نهایی شود، فنپرسی با هموطنش، مئولنستین که مربی تیم اصلی یونایتد بود، صحبت کرد. فنپرسی نگران این بود که در رختکن بازیکنان چه استقبالی از او خواهند کرد، بازیکنانی که برای 8 سال بزرگترین رقیب او بودند و از مئولنستین خواست خیالش را راحت کند. مئولنستین هم بحث رویکرد آنها در تقابل با این موضوع را با فرگوسن مطرح کرد. آنها تصمیم گرفتند که نام سه بازیکن لیگ برتری در اختیار بازیکنان قرار دهند و از آنها بخواهند که یکی را برای پیوستن به باشگاهشان انتخاب کنند.
مئولنستین گفت:” بعضی دو نفر را انتخاب کردند ولی وقتی گفتیم اگر رابین به تیم شما بیاید، از او استقبال خواهید کرد یا نه، همه به اتفاق واکنش مثبتی داشتند. احترام بسیاری از بازیکنان ما دیده شد. آنها میدانستند که اگر بازیکنی در سطح او را جذب کنیم، باز هم برای قهرمانی لیگ برتر خواهیم جنگید.”
مئولنستین دیگر مطمئن شده بود. هر چند یونایتد در آن فصول، بارها آرسنال را شکست داده بود (آرسنال در 12 دیداری که از زمان حضور فنپرسی در تیمشان مقابل یونایتد قرار گرفته بود، تنها یک پیروزی کسب کرده بود) ولی کیفیت او برای همه واضح بود. مئولنستین ادامه داد:” بازیکنان بزرگ سبک خودشان را دارند. اگر به من بگویید یک رابین فنپرسی دیگر معرفی کنم، کار دشواری است. رابین مثل یک دونده نبود، مثل گلایدر بود. زمانبندی دویدنهایش فوقالعاده دقیق بود و پای چپش هم استثنایی بود.
او با پای راستش هم عالی بود- مردم گاهی این موضوع را فراموش میکنند- ولی مهارتهای بالایی در پای چپش داشت. میتوانست به توپ قوس دهد، میتوانست آن را بسیار بسیار محکم شوت کند و زمانیکه باید از فشارها میگریخت، میتوانست توپ را حفظ کند. او بازیکن خاصی بود.”
در زمان پیوستن فن پرسی به یونایتد، ریو فردیناند یک دهه بود که در باشگاه حضور داشت. او فکر میکرد که دقیقا میداند چه تیپ بازیکنی به یونایتد میپیوندد: بازیکنی که فردیناند فکر میکرد همواره در بازی کردن مقابل او و زوج خط دفاعیاش، نمانیا ویدیچ دچار مشکل بوده است. واقعیت اما شکل دیگری بود.
او که اکنون به عنوان کارشناس فوتبال فعالیت میکند، به BT Sport گفت:” بهترین راهِ توضیح دادن موضوع این است که به تاثیرگذاری او اشاره کنیم که بسیار بیشتر از آنچه بود که انتظار میرفت و علتش هم تمرکز، عطش و انگیزه او برای قهرمانی لیگ برتر بود. مثل پسربچهای بود که به یک فروشگاه شکلات وارد شده و اینطور فکر میکند “من همه اینها را میخواهم، از هر چیزی یک نمونه میخواهم تا بهترین تجربه را کسب کنم و برنده شوم”.”
فردیناند معتقد است که هیچکس به اندازه سرمربی یونایتد، تاثیر فن پرسی را حس نکرد. او دورانی را به خاطر دارد که تیمش صدرنشین بود و فنپرسی خیلی راحت گلهای فراوانی میزد ولی برای سر الکس کافی نبود. او یک ملاقات ترتیب داد و کلیپهایی را در آن به نمایش گذاشت که فنپرسی میدوید و توپ را دریافت نمیکرد:” مربی گفت:” گوش کنید، اگر میخواهید قهرمان لیگ شوید، توپ را به او پاس دهید. الان به شما دویدنهایش را نشان میدهم و شما هم در بازی حواستان به او باشد. او دائما اینطور میدود. شما توپها را به درستی برایش ارسال نمیکنید و این به این معناست که او به اندازهای که تیم برای قهرمانی نیاز دارد، گلزنی نمیکند.
این جمله او (فرگوسن) بود: ” او (فن پرسی) لیگ را برایتان میبرد” من سالها در باشگاه بودم و هیچگاه نشنیدهام که مربی چنین چیزی را راجع به بازیکن دیگری بگوید. شاید (کریستیانو) رونالدو دیگر بازیکنی بود که دربارهاش اینطور گفت.” خارج از زمین، فردیناند رابطه خوبی با هم تیمی جدیدش پیدا کرد. آنها در نزدیکی هم زندگی میکردند و 6 ماه محرومیت رانندگی فردیناند به خاطر سرعت غیرمجاز، به این معنا بود که آنها بیشتر روزها با هم به کمپ کرینگتون میرفتند. این سفرهای کوتاه به آنها فرصت داد که راجع به فوتبال با هم بحث کنند؛ درباره اینکه بازی کردن برای یونایتد چه معنایی دارد و خیلی چیزهای دیگر که فنپرسی دربارهاش پرسوجو میکرد.
فردیناند گفت:” رابین خیلی کنجکاو بود. او میخواست همه چیز را راجع به باشگاه بداند. بسیار کنجکاو بود. در زمین خوش میدرخشید ولی خارج زمین او دائم به این فکر بود که یک بازیکن یونایتد باید چطور عمل کند و انقدر در این کار (پرسوجو کردن درباره باشگاه و شرایطی که بازیکنان باید داشته باشند) مصر بود که تقریبا شکست خوردن با توجه به تواناییها و تمریناتش، برایش غیرممکن شده بود. او این تحقیقات را با مکالمههای سادهای که با افراد از جمله من داشت، انجام میداد.”
اولین باری که فنپرسی در ترکیب اصلی یونایتد قرار گرفت، در دومین بازی فصل باشگاه مقابل فولام بود؛ دیداری که او سانتر پاتریس اورا را با پای چپش و با یک ضربه دیدنی دور از دستهای دروازهبان وارد دروازه کرد. شگفتانگیز و چشمنواز بود. بهترین راه برای ورود به یونایتد در جریان پیروزی 3-2. ولی داستان اصلی در دیدار بعدی رقم خورد: دیدار دوم ما مقابل ساوتهمپتون.
دومین بازی فنپرسی برای یونایتد در لیگ، او را به ورزشگاه سنت مری بازگرداند، جاییکه او درس مهمی گرفت که مسیرش را در آرسنال تصحیح کرد. ولی این بار اوضاع فرق داشت. پس از ناکامی در زدن گلی زودهنگام، او توانست گل تساویبخش را با کنترل سانتر آنتونیو والنسیا با سینهاش و یک ضربه والی دیدنی به ثمر برساند. ولی 10 دقیقه از نیمه دوم گذشته بود که میزبان باز هم پیش افتاد. مهاجم هلندی چندین موقعیت خوب را از دست داد ولی خیلی زود، موقعیتی عالی نصیبش شد: یک پنالتی. فنپرسی با اعتماد به نفس کسی که عادت دارد در چنین موقعیتی، تور دروازه را به لرزه در بیاورد، پشت توپ ایستاد.
“ضربه را خوب نزدم.” او با چهرهای ناراحت، ضربه چیپ ضعیفی که به مرکز دروازه زد و کلوین دیویس به راحتی آن را مهار کرد، به خاطر میآورد. ” از آن نصف-شوت، نصف چیپها بود…. پنالتی خیلی بدی بود.” در آن موقعیت، فن پرسیِ هفت سال قبل، در کنترل کردن احساسات دچار مشکل میشد. مئولنستین با خنده گفت:” احتمالا عروسکش را از کالسکه بیرون میانداخت.”
ولی این فنپرسی فرق داشت. این فنپرسی که در اواخر بازی دچار گرفتگی عضله شد (به خاطر کوتاه بودن پیش فصل)، به خودش گفت که امکان ندارد زمین را در این شرایط ترک کند، آن هم وقتی یک پنالتی از دست داده بود و تیمش 2-1 عقب بود. در 20 دقیقه پایانی، او با درد بازی کرد، گل دومش را در دقیقه 87 به ثمر رساند (“خوش شانس بودم- ریو ضربه سر را زد و توپ به تیرک خورد و جلوی من افتاد”) و گل هتتریکش در وقتهای تلف شده یونایتد را به پیروزی رساند. او گفت:” من به تسلیم نشدن باور دارم. همیشه باید ادامه دهید. حتی اگر دچار گرفتگی شدهاید. اگر اوضاع آنطور که میخواهید پیش نرفت، راهی پیدا کنید.”
مئولنستین به خاطر دارد که پس از بازی فنپرسی با توپی که با آن هتتریک کرده بود به رختکن رفت و سریعا بابت بدترین پنالتی عمرش عذرخواهی کرد. او گفت:” نشان میداد که او از لحاظ شخصیتی چقدر پیشرفت کرده که هیچکس را مقصر نمیدانست، بلکه دستانش را بالا گرفته بود و میگفت ” تقصیر من بود بچهها. دیگر تکرار نخواهد شد.”
هفت ماه بعد، فنپرسی دومین هتتریک فصلش را در پیروزی 3-0 یونایتد مقابل استون ویلا به ثبت رساند. این هتتریک او را به سه دستاورد رساند: 1- گلهایش قهرمانی را برای یونایتد در چهار بازی مانده به پایان لیگ به دست آورد 2-دومین گلش در این هتتریک، عنوان بهترین گل فصل را برایش به ارمغان آورد 3- سومین گلش- که بیست و چهارمین گلش در فصل بود- او را بالاتر از لوئیس سوارز در جایگاه بهترین گلزن لیگ قرار داد، جایگاهی که تا پایان فصل حفظش کرد و دومین کفش طلای لیگ برتر را کسب کرد.
او با اشاره به مسیر فوتبالیای که طی کرد و در نهایت به چنین دستاوردی رسید گفت:” روند جالب توجهی بود. در مسیر، باید همیشه چشمهایتان را باز نگه دارید، سوالات زیادی بپرسید، یاد بگیرید، گوش کنید و چند بار هم سقوط کنید- اشتباه کنید. کلید راه این است که از مشکلات درس بگیرید. این کاری بود که سالها انجام دادم.
اینطور نبود که در 29-28 سالگی بینقص باشم ولی پختهتر بودم. احساساتم را خیلی بهتر کنترل میکردم. بعد از اینکه موقعیتی از دست میدادم، نا امید نمیشدم و میدانستم موقعیتی بهتر به دست میآورم. بنابراین بعد از مدتی، همه اینها در کنار هم قرار گرفت- باید از لحاظ ذهنی و روحی آماده باشید و اعتماد به نفس داشته باشید….. ولی نه خیلی زیاد.” |