شناسهٔ خبر: 70093917 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

حاتمی، کاوشگر فرهنگ مردمی

سینمای علی حاتمی در پس‌زمینه تصویر همه آن قصه‌ها و افسانه‌های دور و نزدیک، ‌اسطوره‌ها و قهرمان‌ها،‌ آداب و سنت‌های دیرین،‌ رسوم کهن، عشق‌های سوخته، رفاقت‌ها و نارفیقی‌ها،‌ تقدیر و سرنوشت آدم‌ها و...به تاریخ و پدیده‌های تاریخی نگرشی ویژه داشت؛ نگرشی که دیدگاهی جست‌وجوگر، عمیق، تحلیلی و حتی فلسفی از ورای آن رویت می‌شود.

صاحب‌خبر -
 
علی حاتمی در خانواده‌ای سیاسی و مبارز بزرگ نشد.در بطن مسائل سیاسی هم قرار نداشت اما از۹سالگی‌اش کودتای ۲۸ مرداد و شعارهای مرگ بر شاه و زنده‌باد مصدق را به خاطر می‌آورد و همچنین در کوران مبارزات خرداد ۴۲ به تحصیل در دانشگاه که آن روزها کانون گرم مبارزه و سیاست بود،‌ اشتغال داشت.شاید از همین روی، وقایع تاریخی را دنبال می‌کرد، دیدگاهی تحلیلگر در این زمینه داشت که پس‌زمینه وقایع را ورای کلیشه‌ها و شعر و شعارها و حتی کتب و نوشته‌جات رایج ببیند و از موضعی غیر‌رسمی و سلیم با این‌گونه پدیده‌ها برخورد کند. خودش معتقد بود که اگر تاریخ یا انگاره‌های تاریخی معاصر این سرزمین را در آثارش مورد مداقه قرار می‌دهد، قصدش تنها بیرون کشیدن روابط انسانی از زوایای تاریک آن است که در سایه شعر و شعارها و قهرمان‌سازی‌ها و اسطوره‌پردازی‌ها همواره پنهان مانده. او با نگاهی هنرمندانه و دیدگاهی کاوشگر به‌دنبال حقایقی از این تاریخ بود که ورای تحریفات و حتی واقعیات گفته شده، قرار می‌گرفت. او بحق معتقد بود که تاریخ این سرزمین را اغلب درباریان و ستایشگران شاهان نوشته‌اند. برای دریافت تاریخ واقعی بایستی به سراغ مردم و محفوظات‌شان رفت و تاریخ مردمی را به نگارش درآورد.این همان تاریخ‌نگاری جدید است که اگرچه در سنت‌های دیرین سرزمین ما قرار داشت اماباورود فراماسون‌هابه‌عرصه فرهنگ وکتاب وتاریخ‌نگاری کشورمان(ازعهدقاجارودوران صدراعظمی میرزاحسین‌خان سپهسالار) جای خود را به کتب درباری و اسناد منتشره ازسوی کشورهای خارجی داد که جز آنچه خود می‌طلبیدند را به خورد مخاطبان‌شان نمی‌دادند.مرحوم علی حاتمی در مصاحبه‌ای با حمید نعمت‌ا... پس از دومین نمایش سریال «هزار دستان»، در مورد نگاه تحقیرآمیز این نوع تاریخ‌نگاری به فرهنگ و سنت‌های ایرانی گفت: «...من این کتاب (تاریخ ایران حسن پیرنیا) را نگاه کردم و این حس تحقیر را که شما به آن اشاره کردید، ناخودآگاه حس کردم. یعنی آیا مردمان ایرانی همه مردمانی آبله‌رو، تراخمی و کثیف بودند و همه‌چیز آن دوره تا این حد فاجعه‌آمیز بوده است؟ آن شخص نویسنده اصلا از آن دوران متنفر بوده است، ایران و ایرانی و فرهنگ آن دوره را مشخصا تحقیر می‌کند...»
   
سینمای ملی یعنی هنر اسلامی-ایرانی 
از همین‌روست که حاتمی از همان نخستین فیلم‌هایش سعی داشت بر آن هویت‌باختگی فرهنگی ازیک‌سو و آرکاییسم مورد نظر رژیم شاه وگردانندگان فراماسونش ازسوی دیگر فائق آمده واندیشه وسنت‌های اسلامی رابخش تفکیک‌ناپذیروارزش‌دهنده فرهنگ ایرانی به‌شمار آورد. این نگاه دینی/ ملی را مرحوم علی حاتمی تقریبا در تمامی آثارش به نمایش گذاشت، نگاهی به همان مفهوم سینمای ملی که بسیاری در پی تفسیر و تبیین‌اش، جلسه‌، کنفرانس و همایش برگزار کرده و می‌کنند ولی به رویکردی راهبردی دست نیافتند،غافل ازاین‌که مصداق و نمونه گویایش همین بیخ گوش‌مان و درسینمای مرحوم علی حاتمی به‌وفور به چشم می‌خورد. ازنگاه حاتمی، اندیشه و تفکر اسلامی در طول تاریخ این مرز و بوم، بخش مهم و اصلی فرهنگ ملی ایرانی محسوب شده و در بن و اساس آیین‌ها و سنت‌های این سرزمین ریشه دوانیده به‌طوری‌که بدون فرهنگ دینی به‌خصوص شیعی در این مملکت، ایرانی بودن به شیری بی‌یال و دم و اشکم می‌ماند.نگاه کنید در اوایل دهه ۵۰ و در شرایطی که کارگزاران کانون‌های استعماری در رژیم شاه، غوغای جداساختن ایران از اسلام را با باستان‌گرایی افراطی به راه انداخته بودند، در قسمت ششم از سریال «سلطان صاحبقران»(۴-۱۳۵۳) و در آخر ماجرای امیرکبیر، علی حاتمی چگونه این شخصیت بزرگ تاریخ ایران را با واقعه عاشورا و حماسه حسینی مربوط کرد. همین علی حاتمی است که دراوج ترویج لائیسیته فرهنگی توسط عوامل فراماسونی و دیگر کارگزاران استعمار، در شروع فیلم «سوته‌دلان»(۱۳۵۶)، عبارت «بسم ا... الرحمن الرحیم» را قرار داد که به شکلی طبیعی توسط میرزا‌حبیب ظروفچی هنگامی که اول صبح، دکانش را باز می‌کرد، قرائت می‌شد. چنانچه در پایان، همچنان پناهگاه دشواری‌ها و نابسامانی‌های زندگی او و برادر عقب‌افتاده‌اش، آستانه مقدس امامزاده داوود بود؛ اگرچه گفت که همه عمر به آن دیر رسیده! بقعه امامزاده‌ها که در عمق فرهنگ کهن مردمی این مرز و بوم جای دارند، در فیلم «طوقی» (۱۳۵۰) نیز پناهگاه آسید مرتضایی می‌شود که در جریان سوء‌تفاهمی حتی از مادرش رانده شده و از خشم و غضب دایی مصطفی و نوچه‌هایش به امامزاده پناه برد. جایی که دیگر محل انتقام نیست و حتی اراذل و اوباش را هم سربه‌راه می‌کند. نگاه کنید به دیالوگ‌های جواد و عباس (نوچه‌های دایی‌مصطفی) که در جلوی صحن امامزاده مانده و جرأت داخل شدن نداشتند.
 
وقتی «ستارخان» را از پرده پایین کشیدند
اگرچه علی حاتمی در پنج فیلم نخستش یعنی «حسن کچل»، «طوقی»، «باباشمل»،«قلندر» و «خواستگار» به مایه‌های دیرین فرهنگ ایرانی-اسلامی کوچه‌پس‌کوچه‌های این آب و خاک پرداخت و در هرکدام به نوعی و در ژانرهای مختلف موزیکال و ملودرام و کمدی و تراژدی، برجسته‌اش ساخت اما پس از آن مستقیما به سراغ تاریخ ایران رفت، تا از دل این تاریخ، ریشه‌ها و مصادیق آن فرهنگی که در کوچه و بازار و در دل پدربزرگ و مادر‌بزرگ‌ها و سر سفره‌های افطار و هفت‌سین و سحری جاری بود‌، بیرون بکشد و ریشه‌های انحراف از این فرهنگ را دریابد. خودش این فراز را در دوران فعالیت سینمایی‌اش، نوعی جدی شدن کار می‌خواند.درواقع بعد از فیلم خواستگار، حاتمی مستقیما به ماجراهای تاریخی، آن هم تاریخ معاصر ایران ورود کرد. او در آغاز وقایع مشروطیت و کاراکترهای اصلی‌اش همچون ستارخان و باقرخان را برگزید که از چالش‌برانگیزترین حوادث تاریخ یکصدساله ایران به‌شمار آمده و هنوز هم که هنوز است، پرسش‌های بسیاری در باب آن بی‌پاسخ مانده.نمایش فیلم ستارخان از ۲۰ بهمن سال ۱۳۵۱ سر‌و‌صدای زیادی را از سینه‌چاکان مشروطه در‌آورد، خصوصا آنها که برای پوشاندن نقش امثال تقی‌زاده‌ها، ملکم‌خان‌ها، ستارخان‌ها و باقرخان‌ها را با عناوین دهان‌پرکنی همچون سردار و سالار ملی، علم کردند. گروه کثیری از این دسته را فراماسون‌های معروف مجلس شاهی تشکیل می‌دادند که بخشی از تاریخ من‌درآوردی‌شان را خدشه‌دار شده می‌دیدند. از همین‌رو در جلسه غیرعلنی مجلس مورخ۱۵اسفند۱۳۵۱ بیانیه‌ای از‌سوی عده‌ای از وکلای فرمایشی قرائت و امضا شد که در آن فیلم ستارخان را کاملا مردود و تحریف علنی تاریخ معاصر به‌شمار آوردند. 

مفاد این بیانیه به سندیکای هنرمندان که در تیول وابستگان 
سیاسی-هنری رژیم پهلوی بود، کشیده شد و آنها نیز علی حاتمی را به‌خاطر ستارخان و تحریف تاریخ، مورد عتاب و نکوهش قرار دادند و حاتمی به‌خاطر همین برخورد غیر‌منصفانه برای همیشه سندیکای هنرمندان را ترک کرد. سرانجام نیز پس از جنجال‌های فراوان، کمیته امور سینمایی وزارت فرهنگ و هنر سابق در صبح روز۱۷ اسفندماه طی بخشنامه‌ای، پروانه نمایش فیلم را لغو و به استحضار تهیه‌کنندگان آن رساند و در۱۹اسفندماه، فیلم ستارخان به طور کلی توقیف و از اکران پایین کشیده شد. حاتمی در ستارخان، تروریست‌هایی مانند حیدرعمواغلی رادرپشت‌پرده مشروطیت به تصویرکشید که خوداز وابستگان کمیته‌های مخفی ماسونی-بهایی بودند و در سال‌های پس از سلطنت ناصرالدین‌شاه دست به ترورهای متعددی زدند. صحنه معروف پایان فیلم که اسب ستارخان بدون او می‌آید و حیدرعمواغلی با اطمینان می‌گوید که «من سوارش را پیدا می‌کنم» گویا‌ترین صحنه‌ای است که پشت‌پرده حوادثی همچون مشروطیت را در تاریخ ایران روشن می‌ساخت.مرحوم علی حاتمی بسان سرنوشت واقعی مشروطیت، پایانی تلخ برای فیلم ستارخان رقم زد که فقط از آن بوی افتخار و آزادی و ملی‌گرایی استشمام نمی‌شد و طبیعی بود که خشم سردمداران سیاست و فرهنگ طاغوت را برانگیخت. در تیتراژ انتهایی فیلم، ترانه «مرغ سحر» با صدای بیژن مفید بر تصاویری مستند از مشروطه‌خواهان می‌خواند‌: «مرغ سحر ناله سر کن ...داغ من را تازه تر کن...» و بر این تلخی می‌افزود و به نوعی تراژدی نهضت مشروطیت را بیان می‌کرد.
 
ادامه روایت تاریخ از سینما به تلویزیون
اما ملامت‌ها و توقیف‌ها و تهدیدها، حاتمی را از پرداختن به تاریخ معاصر بازنداشت و وی به‌رغم ایجاد مانع و محدودیت در سینما، به تلویزیون رفت تا پس از مجموعه تلویزیونی «قصه‌های مثنوی»، «سلطان صاحبقران» را جلوی دوربین برده و به مقطع مهم‌تری از تاریخ معاصر ایران بپردازد. مقطعی که پای فراماسون‌ها و کانون‌های مخفی و مرموز جهانی را به حکومت و سیاست این کشور باز کرد. این در شرایطی بودکه همان کانون‌ها با تدارک کتاب‌هایی همچون «دایی‌جان ناپلئون» (که سریال تلویزیونی‌اش نیز تقریبا همزمان با سلطان صاحبقران روی آنتن رفت)سعی داشتند هرگونه تفکر در مورد پشت پرده جریانات سیاسی این مملکت را با برچسب «توهم توطئه»وتفکر به اصطلاح دایی‌جان ناپلئونی منکوب سازند. اما این‌که چرا علی حاتمی، دوران قاجار وخصوصا سلطنت ناصرالدین‌شاه را برای ادامه کاوش خود در تاریخ ایران برگزید، خودش در مصاحبه‌ای چنین اظهار کرد:«...شاید یکی از دلایلش این باشد که بعد از قاجاریه واقعا یک مقداری هویت ملی ما به جبر،نه به صورت طبیعی و جریان عادی تغییرکرد.»اشاره مرحوم حاتمی به تغییر هویت‌ملی ما به جبر،نکته‌ای است که شاید بتوان اساسی‌ترین انگیزه پرداخت‌وی به تاریخ فرهنگی‌وسیاسی وسنت‌هاوآیین‌های کهن ایرانی دانست.درواقع حاتمی درسلطان‌صاحبقران به پیش‌زمینه‌های این تغییر هویت که درنفوذ بی‌حد وحصر بیگانگان درامورداخلی مملکت وحتی تأثیر در سیاست‌های خارجی تبلور می‌یافت، به‌خوبی پرداخت. حاتمی نفوذ استعمار خارجی و ماسونیسم را در سلطان صاحبقران به شکل صدارت یکی از عمال انگلیس و اعضای فراماسونی یعنی میرزا‌ آقاخان نوری، تصویر کرد که حتی ورقه تحت‌الحمایگی دولت بریتانیا را امضا کرده بود.  باهمین نگاه در مقابل نفوذ قدرت‌ها و کانون‌های استعماری در حکومت قاجار و وادادگی شاهان این مملکت، مرحوم علی حاتمی شخصیت میرزارضا کرمانی و سیدجمال‌الدین اسدآبادی رابه‌عنوان سمبل‌های آزادگی و غیرت و شرافت ملت تصویر کرد.علی حاتمی درچنان حال واحوالی درسلطان صاحبقران، سید جمال‌الدین اسدآبادی راعنصر اصلی مخالفت بااستبدادو استعمار و فساد دستگاه قاجار و نفوذ بیگانگان در این مملکت معرفی کرد و میرزارضاکرمانی را با انگیزه ضد‌ظلم و استبداد و استثمار، مرید وی نمایاند. میرزا رضا در طول بازجویی خودهمه انگیزه‌هایش در قتل شاه قاجار راظلم و ستمی می‌دانست که از سوی شاه و درباریانش ازجمله کامران‌میرزا تحمل کرده و در این مسیرحتی زن و فرزندش رانیز ازدست داده بود.مرحوم علی حاتمی در سلطان صاحبقران برخلاف آنچه به کرات گفته ونوشته شده،شاه قاجاررا آدمی بی‌کفایت،نالایق و ترسو به تصویر کشید و دربار و هیأت وزیرانش را مکان تجمع عده‌ای خود‌فروخته، وابسته و سرسپرده بیگانگان نمایاند. این سریال در موقعیتی تولید و پخش شد که محمدرضا و درباریانش در‌صدد برگزاری جشن‌های پنجاهمین سال سلطنت پهلوی بودندوحاتمی نیز در سلطان صاحبقران به‌طرز مضحکه‌آمیز و کاریکاتوری، تصویر جشن‌های پنجاهمین سالگرد سلطنت ناصرالدین شاه قاجار را به رخ کشید.
 
هزار‌دستان، اوج هنرمندی علی حاتمی
در هزاردستان، حاتمی به زوایا و گوشه‌های پنهانی از تاریخ معاصر ایران نقب زد که نشانی از آنها در کتب رسمی و انتشار یافته، دیده نمی‌شد. اگرچه او گفته بود قصد دارد این بار نگاهش به تاریخ را از دربارها و کاخ شاهان بیرون آورده و به میان مردم ببرد تا تاریخ مردمی را روایت کند و اگرچه در لحظه‌لحظه هزاردستان، در آن کوچه پس‌کوچه‌ها و بازاری که عطر کباب و ریحان، پرش کرده بود و دکان‌های نانوایی و کبابی و کله‌پاچه‌ای پرسه زد و قل‌قل آن قلیان‌های قهوه‌خانه‌ها و سر و صدای فنجان و نعلبکی‌ها و... و آدم‌هایی که سینه‌کش آفتاب چرت می‌زدند و ژانگولربازی دوره‌گردها و رنج و تعب بارکش‌ها را به چشم و گوشمان نشاند تا هر یک به نوعی راوی برگی ازدفتر گذشته مردمی این دیارباشند اما این بار به درون کاخ‌ها و دربارها نیز نقب زد تا ازورای همین تاریخ مردمی، به دست‌ها و کانون‌های پنهان گرداننده آن دربارها و کاخ‌ها برسد؛ دست‌هایی که حتی از سفارتخانه‌های سریال سلطان صاحبقران نیز نافذتر و تعیین‌کننده‌تر بودند.از همین‌رو هزاردستان مملو از لایه‌های پنهان در موضوع و ساختار و حتی درون قصه‌های تودرتو و هزارویک‌شبی‌اش بود که براساس فرهنگ شرقی و خصوصا ایرانی/ اسلامی، سرشار از معانی و مفاهیم پیچیده و چندگانه در ریزترین زوایا و گوشه‌های خود به‌نظر می‌رسید. چنانچه حتی عنوان هزار‌دستان نیز چنین حکایتی داشت که علاوه بر اشاره به داستان‌های متعدد این مجموعه و مفهوم بلبل دستان به عنوان پرنده‌ای زیبا و خوش‌آواز بر دست‌های پنهان نیز تاکید داشت، اگرچه بنا به آخرین جمله سریال، «دست خداست بالاترین دست‌ها». اما طی ساخت مجموعه هزاردستان که حدود ۱۰سال به طول انجامید، علی حاتمی سه فیلم سینمایی جلوی دوربین برد که دو تای آنها یعنی «حاجی‌واشنگتن»و«کمال‌الملک» باز به تاریخ معاصر ایران با همان گرایش به ناگفته‌های پنهان این تاریخ می‌پرداخت و سومی یعنی «جعفرخان از فرنگ برگشته» به دلمشغولی دیگر حاتمی، یعنی تجدد وارداتی غرب نظر داشت.
 
حکایت اولین سفیر ایران در واشنگتن
حاجی واشنگتن را می‌توان به نوعی ادامه سلطان صاحبقران دانست که فرزند میرزاآقاخان نوری (عامل کانون‌های استعماری در سلطنت قاجار و گرداننده واقعی سلطنت ناصرالدین‌شاه تا زمان میرزاحسین‌خان سپهسالار) به عنوان اولین سفیر ایران به آمریکا رفت و سفارت دولت شاهنشاهی را درینگه دنیا تاسیس کرد. حاتمی خود اذعان داشت که برای ساخت این فیلم و پرداخت شخصیت حاجی حسین قلی‌خان صدرالسلطنه(حاجی واشنگتن)اسناد چندانی دردسترس نداشت و تنها منابعی که در اختیارش گذارده شده، چند گزارش صدرالسلطنه به دربار شاه بوده و همچنین نطقش درحضور رئیس‌جمهوری آمریکا و چند گزارش پراکنده.  حاتمی در «کمال الملک» نیز به پشت پرده سیاست و تاریخ نوشته شده پرداخت و مشروطه را نتیجه بازی بیگانگان تلقی کرد. فیلم «مادر» اگرچه به نظر یک اثر ملودرام به نظر رسید اما در پس‌زمینه قصه مادری که به اصطلاح آواز قویش پس از سال‌ها یک خانواده پراکنده راگرد‌هم جمع کرد،علاوه بر عناصر فرهنگ وسبک زندگی ایرانی-اسلامی در مقابل فرهنگ مهاجم غرب، به ماجرای مسجد گوهر‌شاد و سرکوب قیام مردم مسلمان در مقابل تجدد وارداتی رضاخان اشاره داشت و همچنین غیرت و همت مردم برای روی پای خود ایستادن را در قالب خانواده ای بدون سرپرست و عزتمند به تصویر کشید. او در آخرین فیلم سینمایی اش یعنی «دلشدگان» به گوشه‌ای دیگر از نانموده‌های تاریخ معاصر ایران یعنی تاریخ ضبط موسیقی در ایران، البته با پرداخت ویژه خودش پرداخت و برای اولین‌بار تاریخچه موسیقی ایرانی در سده معاصر را برپرده سینما برد.

آرزو داشت آخرین اثرش باشد
اما او در میان چند اثر ساخته‌نشده‌اش نیز دو طرح و فیلمنامه درباره تاریخ معاصر ایران نوشته بود که یکی از آنها به نام «جهان پهلوان تختی» به دلیل تشدید بیماری و فوت حاتمی، در اوایل تولید متوقف شد و دیگری تحت عنوان «ملکه‌های برفی» بر صفحه‌های کاغذ ماند.  آخرین اثر و از آرزوهای دیرین مرحوم علی حاتمی(که آن هم به مرحله تولید و ساخت نرسید) که می‌خواست وصیت‌نامه هنری‌اش باشد، بازهم یک فیلم تاریخی بود، منتها نه از جنس تاریخ معاصر بلکه از نوع تاریخ اسلام و درباره حضرت رسول اکرم(صلی ا... علیه و‌آله). حاتمی می‌خواست با آخرین اثرش، سیر فیلمسازی خودش را در پایان راه به یک نقطه اوج برساند که نهایت دریافتش از تاریخ و هستی و تبلور تمامی تحلیل‌هایش از ماهیت اصلاح و انقلاب و انسانیت به شمار آید. «آخرین پیامبر» نقطه‌ای بود که حاتمی می‌توانست ادعا کند، همه آن نگاهش به وقایع پشت‌پرده و دست‌های پنهان و تاریخ مردمی و پوسیدگی صاحبقران‌ها و هزار‌دستان‌ها وملکه‌برفی‌ها برپایه کدام باورواعتقاد وایمان وبراساس کدامین ایدئولوژی بوده است. این‌که او در طول دوران سینماگری‌اش، بدون پایه اعتقادی سخن نگفت و نساخت ونسرود. این‌که آن بسم ا... الرحمن الرحیم ابتدای سوته‌دلان صرفا از سر قشنگی و زیبایی آغاز سکانس نبود و همه آن سوگندها و قسم‌هایی که قهرمان فیلم‌هایش به معصومین و ائمه اطهار یاد کردند، حرف دل خود حاتمی بود و بس.