شهدای ایران»: شهید «محمدحسین میرحسینی» 11 آذر 1347 در شهرستان یزد به دنیا آمد و تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. پدرش محمدعلی کشاورزی می کرد و مادرش خدیجه نام داشت. با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی با سمت تک تیرانداز راهی جبهه های حق علیه باطل شد. سرانجام 20 دی 1365 در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در امامزاده سیدجعفرمحمد زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه:
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ
همانا خداوند جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده است. آنها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را به قتل برسانند و یا خود کشته شوند.
حمد و ستایش خدا را، خدایی که همتا ندارد و از همه بی نیاز است و ما همه به او نیازمندیم و خدا را سپاس می گویم که راه صراط مستقیم را بمن نشان داد تا در راه صراط مستقیم که همان راه انبیاء و اولیاء و امامان و شهدا است جان خود را تقدیم کنم و خدا را هزار مرتبه بلکه بیشتر شکر میکنم که عمر مرا در چنین موقعی قرار داد که بین حق و باطل نظاره گر باشم . الان که این وصیت نامه را می نویسم در ماه بهمن است و انشاالله ماه آخر زندگی من خدا قرار میدهد و پایان زندگی دنیوی و اول زندگی اخروی می باشد. در این لحظه چند سفارش دارم که می نویسم. نخست به مادرم است، ای مادر، ای تو که مرا تا این زمان بخواست خدا بزرگم کردی و من امانتی از طرف خدا در دست تو بودم و الان هم صاحب امانت، امانت خود را پس میگیرد و تو نباید ناراحت باشی و مادر تو هرچه کردی صبر کن که خدا میفرماید: خدا با صابران است.
مادر هیچگاه به خود یا دیگران نگو که فرزندم داماد نشده ا ست، وقتی که من پا به جبهه گذاشتم مثل آن روز بود که به خواستگاری نو عروسی رفتم و مادر از تو می خواهم که در هنگام تشیع جنازه من گریان مباشی حتی از تو می خواهم که خندان باشی. اما چند کلامی با برادرم دارم، و اما تو ای برادر، هر چه کردی صبر کن و هر چه میتوانی در جبهه ها شرکت و راه دو برادر خود را ادامه بده و هرگز هم مگو که داغ دو برادر دیده ام لیکن امیدوارم این عملیات آخرین عملیات باشد و شما خانواده شهدا به کربلا حسینی برسید. ولی بفرض اینکه جنگ ایران و عراق تمام شد جنگ بین اسلام و کفر که تمام شدنی ندارد و بعد نوبت اسرائیل و قوم یهود است. و اما ای خواهران شما هم مانند زینب کبری صبور باشید آن زینب (س) که مانند شیر زنی در يک روز داغ چند محرم دید.
و چند کلامی با هم محله ای ها دارم که اول سنگر مساجد را حفظ کنید و هرگز پایگاه که سرباز خانه امام زمان(ع) است خالی نکنید و اما چند جمله با آنان که در هنگام جنگ فرصت طلبی می کنند و با احتکار و گرانفروشی مردم را اذیت می کنند. انشاء الله روزی می آید که وقت آنان هم می شود .
و من از تمام اهالی محمود آباد اعم از کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان می خواهم که اگر خدای نکرده از من بدی دیده اید می خواهم که از ته دل مرا عفو کنند که من زیاد گناه کرده ام و هر کس از من چیزی طلب دارد از پول و چیز دیگر، می خواهم به خانه ما مراجعه کنند که فردای محشر من هیچ کدامشان را گردن نمی گیرم و یا مرا عفو کنند. و در آخر از مادر و برادر و خواهرانم و اقوام می خواهم که از ته دل از من راضی باشند و اگر خدای نکرده خطایی دانسته یا ندانسته از من سر زده مرا عفو کنند. در پایان به امید پیروزی سنگرنشینان و طول عمر امام عزیز و برفرازی پرچم اسلام.
بسیجی ناقابل: محمدحسین میرحسینی
∎