شناسهٔ خبر: 70077615 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

کتابخوانی با طعم «آبنبات لیمویی»

تهران- ایرنا- پنجمین جلد از مجموعه «آبنبات» نوشته مهرداد صدقی با عنوان «آبنبات لیمویی» زندگی محسن قهرمان داستان‌ها را پس از فارغ التحصیلی دانشگاه در ۱۶ داستان طنز بیان می‌کند.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایرنا، کتاب «آبنبات لیمویی» پنجمین جلد از مجموعه «آبنبات» نوشته مهرداد صدقی است که پس از «آبنبات هل‌دار»، «آبنبات دارچینی»، «آبنبات نارگیلی»، «آبنبات پسته ای» وارد بازار نشر شد و به چاپ هفتم رسید. محسن یک فرد دهه شصتی شخصیت مشترک و محوری مجموعه آبنبات است که پا به پای مجموعه رشد می کند.

نویسنده بجنوردی در این مجموعه به جزئیات زندگی مردم در دهه‌های شصت و هفتاد اشاره دارد و به روحیات و علاقه‌های مردم و این‌که چه می‌پوشیدند، چه می‌خوردند، چه گوش می‌دادند، چه تماشا می‌کردند، تفریح‌شان چه بود و چه اتفاقات تلخ و شیرینی در آن زمان برایشان رخ داده پرداخته است. ماجرای‌های محسن نه در تهران و شهرهای بزرگ دیگر، بلکه در بجنورد می گذرد.

کتاب «آبنبات لیمویی» ۱۶ داستان شیرین و طنزآلود را در ۳۹۳ صفحه مطرح می کند، محسن که در عنوان های قبلی مجموعه، مخاطبان از کودکی تا جوانی اش را دنبال کردند در «آبنبات لیمویی» تحصیلاتش را در دانشگاه گرگان به پایان رسانده و می‌خواهد ازدواج کند. اما مشکلات گریبانش را می‌گیرند.

در یکی از داستان های «آبنبات لیمویی» با عنوان عروس هلندی می خوانیم: از وقتی ترم شروع شده بود بعد از کلاها بلافاصله مرفتم خوابگاه، پس لرزهای ناکامی باعث شده بود حوصله کسی را نداشته باشم و همان یکی دو ساعت تنهایی را ترجیح می دادم.

روی تخت خوابگاه دراز کشیده بودم و برای ده هزارمین بار داشتم متن روزنامه ای را که زیر تخت بالا چسبیده بود می خواندم، صدای ممتد زنگ تلفن و متعاقباً محسن بدو تلفن، باعث شد از تخت بیرون بیایم تا بروم جواب تلفن را بدهم.

به آقا جان گفته بودم که این ترم برخلاف ترم های قبل زودتر در خوابگاه هستم و او هم راحت تر از قبل تلفن می کرد، مگه کلاس ملاس نداری الان خوابگاهی؟ نه ... خوبی این ساعت اینه که خلوته؛ راحت تر مشه حرف زد، تلفن هم کمتر اشغال مشه،

ها ... خا چرا قبلاً این موقع نمی آمدی خوابگاه؟ برای اینکه اولاً درسام بیشتر بود، دوماً قبلاً تا مطمئن نمشدم همه رفته ان خوابگاه یا خانه شان دلم نمیآمد بیام خوابگاه.

از بچگی همین طور بودی. عروسی هم که مرفتیم تا همه مهمانا نمرفتن و فقط عروس و داماد نم ماندن که برن به رختخواب تو راضی نمشدی که بیای، بعد با لحنی که مشخص بود نگران من است، گفت: محسن، اگه مشکلی داری یا خودت بیا بجنورد یا مخوای که من چند روزی بیام گرگان پیشت ها؟

نه خوبم نگران نباشید.

برای اینکه آقا جان از نگرانی در بیاید برایش چند تا جوک تعریف کردم که فکر میکنم نگران تر شد، پرید وسط حرفم و گفت: یک موضوعی هست که مخوام بهت بگم بقیه هم قراره بیان اینجا... تلفن قطع شد.

چند لحظه صبر کردم شاید دوباره زنگ بخورد اما خبری نشد. برگشتم به تختم، نمی دانستم آقا جان قرار بود چه خبری بدهد. خوابم نمی برد؛ فقط چشم هایم را بسته بودم، هم در فکر خبر بودم هم به آینده بی هدف جدیدم فکر می کردم. صدای در که آمد بدون اینکه به در نگاه کنم یا سرم را برگردانم، از بوی جوراب فهمیدم ابی آمده، ابی با عصبانیت دکمه های پیراهنش را تندتند باز کرد و گفت: «دیگه همه چی تمام اگه بدبخت شد، مقصر خودشه». با تعجب پرسیدم چی شده؟ ابی از پنجره به تپه های هزارپیچ نگاه کرد و با ناراحتی گفت: «کارش فقط مسخره کردنه، خوشش می آد تحقیر کنه».

با اینکه می دانستم چه کسی را میگوید پرسیدم: «کار کی؟» ابی گفت: «الناز گفت یک عروس هلندی دارن من هم گفتم عروس مایم فاروجیه بهم..خندید»، گفتم: «دیوانه عروس هلندی اسم یک پرنده یه شاید منظورش اون بوده، ابی که ظاهراً نمی خواست خود را ببازد با اخم گفت: «حالا هر چی ... همین مثل ادم نمتانست بگه؟ ولی خا اگه قرار به مسخره کردن بود که من بیشتر متانستم، بهش نخندیده‌م پررو شده...

کتابخوانی با طعم «آبنبات لیمویی»

مجموعه «آبنبات»ها با مجموع ۸۶ نوبت چاپ از پرفروش‌ترین کتاب‌های سوره‌مهر محسوب می‌شوند.

آبنبات بجنورد به دلیل کیفیت ممتازی که دارد از آوازه به سزایی برخوردار است که حتی ظرفیت صادرات را دارد، به همین دلیل بجنورد را شهر آبنبات می خوانند.