گروه فرهنگی: محمدرضا معطر منتقد سینما در فیلم نیوز نوشت: مهران مدیری در سریال «قهوه پدری» به نقد فساد و نابسامانی اقتصادی رفته است.قهوه پدری» را با توجه به مضمونش می توان به گونه ای بخش پایانی سه گانه ای دانست که با هیولا و دراکولا آغاز شده بود چون همانند آنها محور اصلی اش مباحث اقتصادی و ضعف و آسیب های متعدد سیستم اقتصادی است.
«هیولا» داستان گیر افتادن مردی ساده دل و شریف در دام باند پولشویی رانت خواری مخوف و استحاله تدریجی او بود به نحوی که در نهایت به هیولایی همچون خود آنها تبدیل می شود. «دراکولا» هم داستان پولشویی ها و فسادهای اقتصادی کلان در ظاهری پاک و خداپسندانه به نام موسسات خیریه است. «قهوه پدری» نیز که ابتدا قرار بود با نام «پدر قهوه» منتشر شود در ادامه همین روند به روایت داستان مردی ساده دل، دست پاک و فرهنگی (مشابه هوشنگ شرافت در هیولا) می پردازد که به دلیل فشارها و تنگناهای شدید مالی ناچار می شود از مرد مرموزی به نام «اون» برای نجات زندگی اش کمک بگیرد و بر اثر پیروی از راهنمایی ها و توصیه او تمام دار و ندار خود و خانواده به همراه انبوهی قرض از آدم های دیگر را صرف واردات قهوه کند، اما متاسفانه با سقوط وحشتناک قیمت قهوه به خاک سیاه می نشیند.
البته مدیری در سریال های دیگرش هم مثل گنج مظفر، در حاشیه ، ویلای من و … توجه اش را به مسائل اقتصادی به نوعی نشان داده بود منتها در آن کارها اصل قضیه خنداندن تماشاگر بر مبنای تاکید بر ویژگی ها و تفاوت های فرهنگی و اجتماعی بود اما در این سه گانه اخیر محور اصلی داستان «اقتصاد» است اگرچه که «کمدی» همچنان مهم است.
در این راه برای موفقیت از همان فرمول های همیشگی و امتحان پس داده آثار موفق کمدی در دنیا (که همیشه در کارهای خودش رعایت می کرده) استفاده کرده است یعنی تقابل دو قطب خیر و شر یا سفید و سیاه در قالبی اغراق شده همراه با کمدی اشتباهات (طراحی اتفاقات بر مبنای اشتباهات شخصیت ها) که موجب دستیابی به هدف یعنی خنداندن تماشاگر می شود. به عنوان مثال در «هیولا» از طرفی با کامران کامروا و دار و دسته اش بعنوان قطب شر و بدجنس ماجرا طرفیم و از سوی دیگر با هوشنگ شرافت و خانواده اش که نماد سادگی و پاکی و قطب مثبت ماجرا هستند. در «قهوه پدری» هم به همین شکل اون و دار و دسته اش را به عنوان قطب منفی ماجرا داریم و جهانگیر ادیب و خانواده اش را در نقش آدم خوب ها.
در دل این فرم کلیشه ای اما موفق، مدیری با قصه (محتوا)های اصلی و فرعی به بیان دیدگاه های انتقادی خود در حوزه مسائل اقتصادی جامعه و آسیب ها و پیامدهای گوناگون منفی آن می پردازد از جمله فساد سیستم بانکی که باعث می شود وام چند میلیاردی سنگینی که به ظاهر به شرکتی دانش بنیان تعلق دارد در عرض چند ثانیه با چهار تا مهر زدن روی چهار برگه توسط میخچالچی (رئیس شعبه بانک) تایید شود. سه مهر برای بازدید، تحقیق و ابلاغ (بدون اینکه هیچ کدام از این کارها در عمل انجام شده باشد) و یک مهر هم به قول رئیس بانک «برای خرید لوازم خانه و پرده و یخچال و…» اما خانواده جهانگیر ادیب (سام درخشانی) با آنکه زنش معاون همان شعبه بانک است چون امکان پرداخت قسط های وامی را که گرفتهاند، ندارند خانه عمویشان که در رهن بانک بوده به مزایده میرود و میخچالچی هم از وام شرکت دانش بنیان! برای خرید آن خانه برای زنش (که او هم کارمند همان بانک است) استفاده می کند یا در جایی دیگر می بینیم که صاحب ملک کتابفروشی جهانگیر ادیب به دلیل ناتوانی او در پرداخت اجاره، آنجا را به آدمی برای قهوه خانه می دهد و پاسخ ادیب را که «برایت فرقی نمی کند اجاره ات از پولی باشد که جوان ها بابت کتاب میدهند یا دوسیب؟» با شوخی می دهد.
این درماندگی ناشی از فشار خردکننده فسادهای فراوان سیستم اقتصادی است که در کنار حرص و طمع آدمی به مرور آنها را دچار استحاله فکری و شخصیتی می کند و در نتیجه به هیولا تبدیل می شوند مانند هوشنگ شرافت در «هیولا» و جهانگیر ادیب در «قهوه پدری» که از کتابفروشی به جایی می رسد که تصمیم به سرقت از بانکی که زنش در آن کار می کند، می گیرد و البته همسرش هم می پذیرد. این عمق تلخی و سیاهی است اگرچه که در ظاهری کمدی پیچیده شده باشد. زهری در دل شکلات.
∎
در این راه برای موفقیت از همان فرمول های همیشگی و امتحان پس داده آثار موفق کمدی در دنیا (که همیشه در کارهای خودش رعایت می کرده) استفاده کرده است یعنی تقابل دو قطب خیر و شر یا سفید و سیاه در قالبی اغراق شده همراه با کمدی اشتباهات (طراحی اتفاقات بر مبنای اشتباهات شخصیت ها) که موجب دستیابی به هدف یعنی خنداندن تماشاگر می شود. به عنوان مثال در «هیولا» از طرفی با کامران کامروا و دار و دسته اش بعنوان قطب شر و بدجنس ماجرا طرفیم و از سوی دیگر با هوشنگ شرافت و خانواده اش که نماد سادگی و پاکی و قطب مثبت ماجرا هستند. در «قهوه پدری» هم به همین شکل اون و دار و دسته اش را به عنوان قطب منفی ماجرا داریم و جهانگیر ادیب و خانواده اش را در نقش آدم خوب ها.
در دل این فرم کلیشه ای اما موفق، مدیری با قصه (محتوا)های اصلی و فرعی به بیان دیدگاه های انتقادی خود در حوزه مسائل اقتصادی جامعه و آسیب ها و پیامدهای گوناگون منفی آن می پردازد از جمله فساد سیستم بانکی که باعث می شود وام چند میلیاردی سنگینی که به ظاهر به شرکتی دانش بنیان تعلق دارد در عرض چند ثانیه با چهار تا مهر زدن روی چهار برگه توسط میخچالچی (رئیس شعبه بانک) تایید شود. سه مهر برای بازدید، تحقیق و ابلاغ (بدون اینکه هیچ کدام از این کارها در عمل انجام شده باشد) و یک مهر هم به قول رئیس بانک «برای خرید لوازم خانه و پرده و یخچال و…» اما خانواده جهانگیر ادیب (سام درخشانی) با آنکه زنش معاون همان شعبه بانک است چون امکان پرداخت قسط های وامی را که گرفتهاند، ندارند خانه عمویشان که در رهن بانک بوده به مزایده میرود و میخچالچی هم از وام شرکت دانش بنیان! برای خرید آن خانه برای زنش (که او هم کارمند همان بانک است) استفاده می کند یا در جایی دیگر می بینیم که صاحب ملک کتابفروشی جهانگیر ادیب به دلیل ناتوانی او در پرداخت اجاره، آنجا را به آدمی برای قهوه خانه می دهد و پاسخ ادیب را که «برایت فرقی نمی کند اجاره ات از پولی باشد که جوان ها بابت کتاب میدهند یا دوسیب؟» با شوخی می دهد.
این درماندگی ناشی از فشار خردکننده فسادهای فراوان سیستم اقتصادی است که در کنار حرص و طمع آدمی به مرور آنها را دچار استحاله فکری و شخصیتی می کند و در نتیجه به هیولا تبدیل می شوند مانند هوشنگ شرافت در «هیولا» و جهانگیر ادیب در «قهوه پدری» که از کتابفروشی به جایی می رسد که تصمیم به سرقت از بانکی که زنش در آن کار می کند، می گیرد و البته همسرش هم می پذیرد. این عمق تلخی و سیاهی است اگرچه که در ظاهری کمدی پیچیده شده باشد. زهری در دل شکلات.