شناسهٔ خبر: 70071841 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

رئیس سازمان تبلیغات اسلامی در ویراستی نوشت؛

داستان زیبای عشقِ مادری لبنانی

کتاب «عایده» یکی از تازه‌های نشر انتشارات سوره مهر است که روایتگر زنی به نام عایده سرور مادر شهید علی اسماعیلی از اعضای حزب الله است و زندگی او را از کودکی تا شهادت فرزند هفده ساله‌اش برای مخاطب روایت می‌کند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا حجت‌الاسلام محمد قمی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی در صفحه شخصی خود در ویراستی نوشت: کتاب «عایده» داستان زیبای عشقِ مادری لبنانی به فرزند شهیدش چند روز پیش رونمایی شد. حالا عایده، مادر دو شهید شده است؛ فرزندی که خواب شهادتش را چند روز پیش دید و آماده بدرقه‌اش شد به برادر شهیدش پیوست. شگفتا از قصه‌های مقاومت.

داستان زیبای عشقِ مادری لبنانی

کتاب «عایده» یکی از تازه‌های نشر انتشارات سوره مهر است که روایتگر زنی به نام عایده سرور مادر شهید علی اسماعیلی از اعضای حزب الله است و زندگی او را از کودکی تا شهادت فرزند هفده ساله‌اش برای مخاطب روایت می‌کند.
عایده از اهالی لبنان، از کودکی علاقه زیادی به حجاب و انجام فعالیت‌های دینی داشت. او با وجود مخالفت‌های شدید مادرش چادر سر می‌کند و با داشتن زمینه‌های مذهبی به حزب‌الله می‌پیوندد. عایده با یکی از اعضای حزب‌الله ازدواج می‌کند. او صاحب سه فرزند می‌شود که یکی از آن‌ها در هفده سالگی به شهود و کراماتی عجیبی دست پیدا می‌کند و به شهادت می‌رسد. یکی از کرامات شهید علی اسماعیل که رضوی‌نیا در مقدمه به آن اشاره کرده، رایحه خوشی است که بعد از تیر خوردن علی در قله شمالی از خون او اطراف را پر می‌کند.

بریده ای از این کتاب را در ادامه می‌خوانید: «فردای آن روز، دیدم علی در پیام‌رسان، عکسی از کتفش فرستاده که انگار خونی است. نوشتم: «چه شده علّوشی!؟» باز با دقت نگاه کردم. خال‌کوبی نقش مادری بود که بچۀ کوچکش را توی بغلش گرفته و زیر آن هم نوشته بود: «عیده.» پرسیدم: «مامان، چرا این کار را کردی؟ کتفت خون آمده! درد داری! دلم نمی‌آید خونت را ببینم!» گفت: «عایده، من و رفقایم با هم رفتیم خال‌کوبی. هرکدام اسم کسی را که دوست داشتند، روی بدنشان تتو زدند. من به استاد تتوکار گفتم می‌خواهم برایم خال‌کوبی یک مادر را بزنی که بچه‌اش را بغل کرده. وقتی بچه بودم، مریض شدم و مادرم یک سال‌ونیم درست‌وحسابی نخوابیده. او همیشه مرا یک‌وری توی بغلش می‌گرفته تا بتوانم خوب نفس بکشم. می‌خواهم با این کارم از او تشکر کنم. اسم مادرم را هم زیرش بنویس… این خال‌کوبی تازه تمام شده؛ ولی خوب از آب درآمده.» از دیدن عکس گریه‌ام گرفته بود. گفتم: «مامان علی، تو داری همه‌اش گریۀ مرا درمی‌آوری!» عایده، وقتی شهید بشوم، توی قبرم تو تنها کسی هستی که با من و نزدیک قلبم هستی. برای همین روی کتفم اسمت را نوشتم. تو اصلاً از دل من بیرون نمی‌روی که نمی‌روی؛ حتی اگر شهید بشوم.»