یکی از لحظات دلنشین و در عین حال تلخ زندگی را سیمین دانشور در نامهای به زیبایی توصیف کرده است. او مینویسد: "وقتی به ساختمانمان برگشتم میدانی ناگهان چه دیدم؟ دو کاغذ مفصل از تو. از خوشحالی گریهام گرفت. به اطاق خودم رفتم و همانطور روی تخت افتادم و در میان احساسات متضاد (خوشحالی، اندوه، گریه، خنده) نامههای تو را خواندم. نخواندم، بلعیدم!" این تجربه سیمین نشان میدهد که چگونه مغز ما میتواند همزمان احساس خوشحالی و اندوه را تجربه کند.
حالا، شاید شما هم مثل من با خودتان فکر کنید: آیا مردم واقعاً میتوانند همزمان احساسات مثبت و منفی داشته باشند یا فقط سریع بین این احساسات جا به جا میشوند؟! خوب، جواب در پیچیدگیهای شگفتانگیز مغز نهفته است.
با کمی جستوجو در اینترنت، متوجه شدم که احساسات از دیدگاه محققان حالتهایی هستند که مغز و بدن ما را به سمت چیزها یا دوری از آنها سوق میدهند. ما معمولاً احساسات را به صورت مثبت یا منفی تجربه میکنیم. مثلاً، وقتی کنار عزیزانمان هستیم، احساسات گرم و مثبت ما را به آنها نزدیکتر میکند و روابطمان را تقویت میکند.
اما آنچه که این نظریهها را جذابتر میکند، این است که مغز ما قادر به پردازش چندین احساس به طور همزمان است. تحقیقات نشان میدهد مناطقی در عمق مغز وجود دارند که توانایی تجربه احساسات مختلط را فراهم میکنند. این بدان معناست که وقتی یکی از عزیزانمان به سفر میرود، میتوانیم همزمان ناراحتی از دوری و خوشحالی از تجربهی جدید او را احساس کنیم.
جالب است بدانید که این یافتهها با دانش ما دربارهی رشد مغز و توسعهی عاطفی هماهنگ است. احساسات مختلط نه تنها جذاب هستند، بلکه نقشی اساسی در کمک به ما برای کنار آمدن با تغییرات بزرگ زندگی ایفا میکنند. این توانایی به ما اجازه میدهد تا با شرایط پیچیده و چالشبرانگیز زندگی بهتر سازگار شویم و تصمیمگیریهای بهتری داشته باشیم.
حالا شاید بپرسید که چگونه این اتفاق میافتد؟ محققان بر این باورند که مناطق عمیق مغز مانند سیستم لیمبیک نقش مهمی در این فرآیند دارند. این مناطق مسئول پردازش و ترکیب احساسات پیچیده هستند و به ما امکان میدهند که در لحظات مختلف زندگی، همزمان چندین حس را تجربه کنیم.
پس دفعه بعد که احساسات متضادی را تجربه کردید، به یاد داشته باشید که این مغز شگفتانگیز شماست که به شما کمک میکند تا به بهترین شکل ممکن با دنیا کنار بیایید.