عربستان سعودی جهتگیری «واقع گرایی» را در سیاست خارجی خود برجسته کرده است. رفتار این پادشاهی عربی حداقل در منطقه این را نشان میدهد. گسترش روابط با چین و روسیه و استقبال سرد محمد بن سلمان از بایدن در سفر به ریاض حکایت از این دارد که عربستان میخواهد به سبک یک بازیگر عقلایی (Rational Actor) رفتار کند. در ادراک سعودیها، موفقیت پروژه بزرگ اصلاحات اقتصادی و اجتماعی که بن سلمان در عربستان در پیش گرفته است، الزاماتی به همراه دارد که مهمترین آنها «تنش صفر» با همسایگان و در منطقه است. از سویی، پادشاهی سعودی دیگر نمیخواهد تمام تخم مرغهای خود را در سبد امریکا قرار دهد. دست کم جنگ غزه به دستگاه حاکمه عربستان اثبات کرد اولویت اول و آخر ایالات متحده برای اتحاد راهبردی در منطقه اسرائیل است؛ چه اینکه اول هفته دو مقام سعودی و چهار مقام غربی به رویترز گفتند که عربستان سعودی از پیگیری یک معاهده دفاعی بلندپروازانه با واشنگتن در ازای عادیسازی روابط با اسرائیل دست کشیده است و اکنون برای یک توافقنامه همکاری نظامی معتدلتر فشار میآورد. احتمالاً به همین دلیل است که ریاض از سیاستهای سنتی خود در منطقه دست کشیده است و به سمت تنشزدایی با ایران چرخیده است. استیون کوک عضو ارشد مطالعات خاورمیانه و آفریقا در شورای روابط خارجی امریکا، در «فارن پالیسی» دلایل واقعی این جهتگیری عربستان را برشمرده است.
«ماجرای محمد بن سلمان چیست؟» در تاریخ ۱۱ نوامبر، ولیعهد عربستان سعودی در یک نشست کشورهای اسلامی در ریاض حمله اسرائیل به ایران را محکوم کرد و از جامعه بینالمللی (بهویژه ایالات متحده) خواست تا اسرائیل را وادار کند به «حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، که کشور برادر است، احترام بگذارد و تمامیت ارضی آن را نقض نکند.» وی همچنین اقدامات اسرائیل در نوار غزه را بهعنوان «نسلکشی جمعی» توصیف کرد.
این اظهارات با تمام آنچه بسیاری در واشنگتن درباره محمد بن سلمان باور داشتند، در تضاد است و به همین دلیل است که پرسشهایی مانند «چه اتفاقی برای او افتاده؟» مطرح میشود و این بار دستکم، جامعه سیاست خارجی واشنگتن تصور نادرستی ندارد.
به نظر میرسد سخنان محمد بن سلمان در این نشست تغییر کیفی و معناداری داشته باشد. به هر حال، ولیعهد عربستان پیشتر گفته بود: «چطور میتوانید با رژیمی که بر ایدئولوژی افراطی بنا شده و معتقد است باید سرزمینهای مسلمانان را تحت کنترل بگیرد و مذهب جعفری اثناعشری را در جهان اسلام گسترش دهد، گفتوگو کنید؟» این اظهارات بهوضوح اشارهای به ایران داشت. البته این صحبتها در سال ۲۰۱۷ بیان شده بود؛ یک سال پس از آنکه روابط دو کشور قطع شده بود.
چرا سعودی ها تغییر مسیر دادند؟
با وجود این، حتی پس از آنکه دولت چین در مارس ۲۰۲۳ میانجیگر احیای روابط دیپلماتیک میان عربستان و ایران شد، مقامات ریاض همچنان نسبت به نیتهای تهران تردید داشته و به رهبری ایران بیاعتماد ماندهاند.
در مورد اسرائیل، مقامات سعودی تا پیش از این نشان داده بودند که عادیسازی روابط نه یک سؤال درباره امکان آن، بلکه فقط مسأله زمان است. آنها آنقدر این مسأله را تکرار کردند که به مرور زمان، دیگر کسی به آن توجهی نکرد؛ این موضوع به بخشی از پیامرسانی دیپلماتیک عربستان تبدیل شده بود. با این حال، در پی جنگ بیرحمانه در غزه، بهایی که سعودیها برای عادیسازی روابط از اسرائیل طلب میکنند، بهتدریج افزایش یافته است. با وجود این، طی سال گذشته، مقامات ریاض همچنان به حل و فصل روابط با اسرائیل متعهد به نظر میرسیدند. اگرچه از اولین روزهای جنگ، اسرائیلیها به نسلکشی متهم شدهاند، اما محمد بن سلمان تا پیش از نشست ۱۱ نوامبر هرگز از این واژه (نسل کشی) درباره اسرائیل استفاده نکرده بود.
پس، ماجرا چیست؟ آیا سعودیها تغییر مسیر دادهاند؟ برای تغییر در لحن سعودیها سه نظریه مطرح دارم:
نظریه اول این است که این تغییر، بخشی از یک تاکتیک مذاکرهای برای توافق امنیتی بلندمدت میان ایالات متحده و عربستان سعودی باشد، بویژه با رئیسجمهور منتخب، دونالد ترامپ. محمد بن سلمان ممکن است در مورد ایران تغییر موضع داده باشد، اما بهصورت تاکتیکی و فرصتطلبانه. بهبود روابط عربستان و ایران، حتی اگر فقط در سطح بیانیه باشد، همزمان با تعهد مقامات دولت انتقالی ترامپ به بازگرداندن سیاست «فشار حداکثری» بر ایران، میتواند بخشی از استراتژی ریاض برای کسب امتیازاتی از دولت ترامپ باشد. بهنوعی، انگار ولیعهد میگوید: «خیلی خب، آقای رئیسجمهور منتخب! شما خود را استاد مذاکره میدانید. بیا ببینیم چه چیزیداری که به ما بدهی.»
من برای چند روز به این نظریه معتقد بودم، اما در نهایت، به نظرم قانعکننده نرسید. تلاش برای تحت تأثیر قرار دادن مقامات ارشد امریکایی از طریق نزدیکی به ایران بیشتر به سبک رجب طیب اردوغان در دهه ۲۰۱۰ شباهت دارد، نه به سیاست سعودیها. شاید محمد بن سلمان از روش اردوغان الگوبرداری کرده باشد، اما این رفتار چندان با سبک او همخوانی ندارد.
دور و نزدیک عادی سازی
نظریه دوم جذابتر به نظر میرسد: نزدیکی محمد بن سلمان به ایران به معنای دور شدن از اسرائیل و احتمال عادیسازی روابط است. خشونت شدید ارتش اسرائیل در غزه بسیاری از مردم عربستان را خشمگین کرده است. در بازدید اخیر از این کشور، من و همکارانم با انتقادهای تند از سوی سعودیها علیه دولت بایدن به دلیل تداوم خشونتها در غزه مواجه شدیم. واژه «شرمآور» در یکی از این گفتوگوهای پرتنش استفاده شد. این احساسات عمومی قطعاً بخشی از تفکر محمد بن سلمان است. ولیعهد عربستان، با وجود قدرتش، از تأثیر افکار عمومی مصون نیست. در کوتاهمدت، عادیسازی روابط با اسرائیل، با توجه بشدت خشم عمومی نسبت به تخریب غزه، برای او ارزشی ندارد.
استفاده محمد بن سلمان از واژه «نسلکشی» همچنین هشداری آشکار به دولت جدید ترامپ است که بر عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان بهعنوان دنبالهای بر پیمان ابراهیم تأکید دارد. در شرایط فعلی، سعودیها نمیخواهند عادیسازی روابط با اسرائیل به سیاستی تبدیل شود که با ضمیمه کردن کرانه باختری توسط اسرائیل، آنهم با تأیید ترامپ، ارتباط پیدا کند. انتصاب مایک هاکبی، یکی از حامیان حاکمیت اسرائیل بر کرانه باختری، بهعنوان سفیر امریکا در اسرائیل، نشان میدهد که این نگرانیها ممکن است واقعی باشند. چنین رویدادی برای محمد بن سلمان بسیار شرمآور خواهد بود.
نظریه سوم و شاید قانعکنندهترین توضیح این است که محمد بن سلمان، پس از ورود به جنگ داخلی یمن، محاصره قطر، مجبور کردن نخستوزیر لبنان به استعفا، حمایت از مخالفان دولت قانونی لیبی و عدم دستیابی به هیچیک از اهدافش، به این نتیجه رسیده است که کنترل منطقه طبق اراده او، خارج از توانش است. بنابراین او اکنون بر مسائل داخلی متمرکز شده و به دنبال تضمین ثبات در داخل عربستان است. نزدیکی به ایران میتواند راهی برای جلوگیری از گسترش هرجومرج به داخل مرزهای عربستان باشد.
بن سلمان از ایران چه می خواهد؟
این تغییر موضع برای محمد بن سلمان اهمیت بسیار زیادی دارد، چرا که او صدها میلیارد دلار برای شکل دادن به آینده عربستان سعودی سرمایهگذاری کرده است. شاید بتوان در مورد خردمندانه بودن پروژههای عظیم او مانند شهر جدید نئوم و پروژه گردشگری گیگا در جده پرسشهایی مطرح کرد، اما اکنون که او اینچنین در این پروژهها سرمایهگذاری کرده، منطقی نیست که رهبری سعودی به دنبال ایجاد حداقل ثبات اقتصادی و سیاسی برای موفقیت این پروژهها نباشد، حتی اگر مجبور به سازشهای ناخوشایند شوند. هیچ نشانهای وجود ندارد که سعودیها بهطور ناگهانی به ایرانیان اعتماد کرده باشند، اما آنها نمیخواهند به ایران بهانهای بدهند تا برنامههای داخلی عربستان را مختل کند.
در گذشته نه چندان دور، سعودیها با سیاست «رئالپلیتیک» عمل میکردند، یعنی هزینه میکردند تا اطمینان حاصل کنند مشکلات منطقهای دامنگیر پادشاهیشان نمیشود. بازتابی از این رویکرد در اقدامات اخیر محمد بن سلمان دیده میشود؛ زمانی که از جهان خواست اسرائیل را مهار کند و بهطور ضمنی ایران را عضوی از خانواده معرفی کرد. از دیدگاه ولیعهد، این تغییر نه یک چرخش به سمت ایران، بلکه یک چرخش به سمت عربستان سعودی است.
روزنامه ایران