عطنا - سعید طاووسی مسرور؛ عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۲ آذرماه در نشست علمی «حقیقت در سکوت؛ از سقیفه تـا شهادت؛ بررسی تاریخی وقایع زندگی حضرت زهرا (س) بعد از پیامبر (ص)» که از سوی انجمن علوم قرآن و حدیث این دانشگاه برگزار شد با بیان اینکه منابع شیعه متقدم به جهت تقیه، مطالبی را در مورد حضرت زهرا (س) نیاوردهاند، گفت: بنده در یک سخنرانی به مناسبت ایام فاطمیه به کتاب کلینی اشاره کردم و گفتم کلینی در این کتاب هیچ اشاره صریحی به وقایع بعد از وفات پیامبر (ص) ندارد و بلاهایی که بر سر حضرت آمد، تشریح نشده است و به صورت کلی گفته است که امت قدر فاطمه (س) را ندانستند؛ این سکوت سبب شده است تا مطالب به حاشیه برود و دستخوش جعل و تحریف شود.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
در منابع اهل سنت هم به تهدید در آتشزدن خانه حضرت زهرا (س) و بعد هم اینکه مدتی بعد آن حضرت وفات کردند اشاره شده است؛ منابع شیعه هم به صورت سربسته گفتهاند و برخی منابع هم اصلا نگفتهاند، ولی واقعیت این است که رحلت پیامبر (ص) در روز ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری به صورت قطعی بود و ۲ و ۱۲ ربیع درست نیست، زیرا این دو روز دوشنبه نبوده است، ولی ۲۸ صفر دوشنبه است؛ حضرت دوشنبه از دنیا رفتند و سهشنبه دفن شدند؛ در این روز، خلیفه اول در یکی از روستاهای اطراف مدینه بود؛ خلیفه دوم مردم را معطل کرد و گفت پیامبر (ص) نمرده است و هر کسی بگوید او مرده با شمشیر من طرف است، ولی وقتی خلیفه اول رسید به او گفت عمر چه میگویی مگر نشنیدی که قرآن فرموده است: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ؛ او گفت عجب یادم رفته بود. در این اثنا به او خبر دادند که انصار در سقیفه جمع شدهاند تا خلیفه تعیین کنند؛ سقیفه هم به جای سقفدار گفته میشود. این سقیفه از خزرجیان بود و در اینجا جمع شدند، چون پیامبر (ص) در این مکان وضو گرفته و نماز خوانده بودند؛ بنابراین انصار سقیفه را تشکیل دادند نه ابوبکر و عمر.
انصار نه با پیامبر (ص) و نه با حضرت علی (ع) مشکل نداشتند، زیرا آنقدر پیامبر (ص) را یاری کردند که خداوند آیاتی را در شان آنان نازل کرد: وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ۚ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ با علی (ع) مشکلی نداشتند، زیرا انصار بیشترین شهدا را در جنگهای امیرمؤمنان (ع) داده بودند؛ انصار به این جمعبندی رسیدند که مهاجرین اجازه نخواهند داد که علی (ع) خلیفه شود لذا گفتند در این صورت چرا ما خلیفه نشویم و همین مسئله سبب ایجاد گسست در جبهه حق شد. در سقیفه جز سه نفر همگی از انصار بودند وبنابر شواهد، سقیفه بیش از ۳۰۰ نفر جا نداشت. وقتی این سه نفر به سقیفه رسیدند، سعد بن عباده سخنرانی داشت، ولی وقتی سخنرانی او تمام شد عمر گفت شما خیلی خوب هستید و خیلی زحمت کشیدید، ولی پیامبر (ص) سفارش شما را به ما کرد بنابراین انصار نمیتوانند خلیفه شوند.
وقتی به علی (ع) هم این ماجرا را خبر دادند، حضرت فرمودند انصار نمیتوانند خلیفه شوند، چون پیامبر (ص) آنها را به قریش سپرد. البته انصار از قضیه کنار نرفتند و گفتند امیری از ما و امیری از شما. ابوبکر مخالفت کرد و گفت پیامبر (ص) گفته است: «الائمه کلهم من قریش»؛ این روایت را فقط اهل سنت نقل کرده است و شیعیان هم از اهل سنت نقل کردهاند. البته ابوبکر دروغ نگفت، ولی کاری که کرد این بود که در روایت پیامبر (ص) کلمه «اثنی عشر» را حذف کرد؛ زیرا پیامبرص) فرموده بودند: «الائمه اثنی عشر کلهم من قریش».
سؤال این است که اگر قریشیبودن دلیل است باز هم چرا اولویت با علی نباشد؟ خلیفه اول در خطبهای که خواند گفت اگر خلیفه از خزرج باشد اوس تحمل نخواهد کرد و برعکس. در این بین بشیر بن سعد پیش خود حساب کرد که سعد بن عباده پیر است و عمر زیادی ندارد لذا گفت ما در بیعت با ابوبکر پیشقدم شویم تا از منافع قدرت بهره ببریم و اوسیها هم وقتی دیدند عقب افتادند سراغ بیعت رفتند، ولی باز برخی گفتند پس حق علی چه میشود؟
واکنش امیرمؤمنان (ع) و وابستگان ایشان به سقیفه
بیعت در سقیفه حتی بدون حضور همه انصار صورت گرفت؛ لذا قبیله بنی اسلم که در حاشیه مدینه زندگی میکردند و برای کاری به مدینه آمده بودند به زور از مردم بیعت میگرفتند و حتی دست مردم را به زور گرفته به دست خلیفه میمالیدند؛ نقل است که ۱۲ صحابه کبار پیامبر (ص) مانند سلمان با خلیفه بیعت نکردند و در منزل علی (ع) متحصن شدند؛ برخلاف مشهور که میگویند هجوم در همین چند روز اول بوده و یا چند هجوم بوده است تحقیقات تاریخی نشان میدهد هجوم با فاصله از رحلت پیامبر (ص) بوده است که البته زمان آن مشخص نیست. آیتالله یوسفی غروی با استناد به گزارشاتی در مورد قبیله بنی اسلم معتقد است که هجوم ۵۰ روز بعد از وفات پیامبر (ص) صورت گرفته بوده است.
برخی میپرسند که حضرت زهرا (س) چرا از بیعت غدیر سخن نگفتند؛ جواب این است که، چون براساس سنت عرب اگر بیعتی قبل از وفات خلیفه انجام میشد دوباره بعد از وفات باید این بیعت تجدید شود؛ مانند بیعتی که معاویه برای یزید گرفت، ولی یزید دوباره وقتی خلیفه شد بیعت گرفت؛ در عربستان هم الان این رسم وجود دارد؛ به همین دلیل برخی از مردم گفتند ما با علی بیعت کرده بودیم.
واکنش دیگر، گریههای حضرت زهرا (س) بود که خود این گریه، مبارزه است؛ گریهها در حدی بود که گفتند یا روز و یا شب گریه کن. حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه به احد میرفتند و میفرمودند نامردان کسانی هستند که در جامعه راه میروند و مردان در احد خوابیدهاند.
خطبه فدکیه
غصب فدک هم حدود ده روز بعد از سقیفه انجام شد و به فاصله چند روز بعد، خطبه فدکیه را داریم؛ یکی از استادان ما معتقد است که خطبه ولاییه است، ولی ضمن احترام به نظر ایشان، منابع تاریخی خطبه را فدکیه نامیدهاند گرچه مضامین آن عمدتا ولایی است، ولی تاکید بر غصب فدک دارد.
در مورد اینکه آیا خلیفه محق بوده است که فدک را بگیرد؛ حرف ما این است که اگر کار خلیفه اول درست بوده است چرا برخی خلفای بعدی مانند عمر بن عبدالعزیز و مامون آن را پس دادند؛ فدک اولا ارث نبوده است و پیامبر (ص) خودشان فدک را به حضرت زهرا (س) بخشیدند و ایشان بر آن مالکیت داشتند و رسیدگی میکردند.
البته عربستان الان حتی نام فدک را حذف کرده است؛ وقتی آیتالله هاشمی رفسنجانی از این منطقه بازدید کرد از فردی که متولی آنجا بود پرسشهایی کرد و آن فرد اعتراف کرد که این منطقه برای حضرت زهرا (س) بوده و حتی نام چاه آنجا به نام چاه فاطمه است.
ماجرای شاهد برای فدک
حضرت زهرا (س) فرمود فدک برای من است و چرا گرفتی؟ ابوبکر گفت دو شاهد بیاور؛ اولا او نباید از حضرت زهرا (س) درخواست شاهد میکرد، زیرا در روایات خود اهل سنت هم آمده است که او صدیقه است. حضرت باز ام ایمن را به شهادت گرفت، ولی ابوبکر گفت که او زن است و یک شاهد دیگر لازم است، ولی حضرت زهرا (س) گفت پیامبر (ص) فرمودند که شهادت زن در مال قبول است و در زنا دو زن در جایگاه یک شاهد هستند. حضرت زهرا (س) علی (ع) را هم به عنوان شاهد مطرح کرد؛ که ابوبکر بی ادبانه پاسخ داد و نپذیرفت.
پس ابتدا در بحث فدک، ارث مطرح نبود و اگر بحث ارث مطرح شد این بود که حضرت فرمودند فرض کنید که فدک برای من نیست، ولی ارث که میبرم، ولی خلیفه گفت از پیامبر شنیدم که انبیاء ارث نمیگذارند و هر چه باقی بماند، صدقه است؛ ولی وقایع تاریخی بعدی نشان میدهد که عایشه ارثش از ماترک پیامبر (ص) را از یکی از خلفا طلب کرده بود؛ لذا فدک چه ارث و چه مال حضرت، مسلم است که برای ایشان بوده است و هیچ توجیهی ندارد؛ حضرت به آیه قرآن استناد کردند که چطور سلیمان از داود ارث میبرد، ولی من از پدرم ارث نمیبرم؟
از روایت خطبه فدکیه هم مشخص است که حضرت هنوز سالم بودند و ضربت نخورده بودند؛ حتی در نقل آمده است که لباس حضرت به زمین کشیده میشد. من خودم هجوم را ۳۰ روز بعد میدانم، زیرا اقدامات مخالفان خلیفه و تحصن آنها در بیت حضرت علی (ع) شدت گرفت. علی (ع) دو خانه داشت؛ یکی خانه دیوار به دیوار خانه پیامبر (ص) که حتی یک پنجره به آنجا داشت و منزل دیگر نزدیک به بقیع بود که خانه بزرگتری هم بود و یکی از صحابه به علی (ع) بخشیده بود و مسئله هجوم هم در این خانه انجام شد، ولی بستری شدن حضرت زهرا (س) در خانه مجاور قبر مطهر پیامبر (ص) بود.
مضروب کردن حضرت زهرا (س) مسئله تاریخی است
دستگاه خلافت قصد داشت هر طور که هست از متحصنین بیعت بگیرد؛ بنابراین ضرب و شتم حضرت زهرا (س)، یک مسئله کلامی نیست که فقط شیعه به آن قائل باشد بلکه کاملا تاریخی است و خود اهل سنت نقل کردهاند؛ اینکه خلیفه دوم آتش در دست داشت و به در خانه رفت مسلم است و به او گفتند که فاطمه در این خانه است و او گفت حتی اگر فاطمه باشد.
حتی نقل است که وارد خانه شدند؛ در کتاب مروج الذهب مسعودی آمده است که عبدالله بن زبیر، محمدبن حنفیه را در مسجدالحرام دستگیر کرده بود و گفت اگر بخواهم دستور میدهم آنان را بسوزانند و مردم معترض شدند که تو با چه مجوزی دستور میدهی مسلمان را بسوزانند و عمر بن زیبر جواب داد با همان مجوزی که عمر، خانه فاطمه را آتش زد من این کار را میکنم. مسعودی که شافعی است این خبر را نقل کرده است.
قاضی ابوعبید قاسم بن سلام از علمای کبار اهل سنت که فقیه و قاضی شهر ترسوس در ترکیه بود و قاری مهمی هم بوده و ۲۵ قرائت را معتبر شمرده است، در کتاب الاموال میگوید خلیفه اول قبل از احتضار و اینکه جان بدهد گفتای کاش سه کار را نکرده بودم؛ اول اینکه نگفته بودم من از شما بهترم و خلیفه شدم؛ کاش آن مجرم را نسوزانده بودم؛ سوم کشف بیت فاطمه؛ یعنی به زور وارد شدن به بیت فاطمه (س). این روایت را غیر از این فرد دهها نفر دیگر هم نقل کردهاند.
براساس منابع شیعه، این ورود، خشن بوده است و حضرت زهرا (س) عمدا یا غیرعمد مضروب شدند و بر اثر لطمات ۴۵ روز بستری شدند و بعد از دنیا رفتند البته بنده معتقدم ۷۵ روز بعد شهید شدند. ما باید در هر دو ایام یعنی ۷۵ روز و ۹۵ روز اقامه عزا کنیم. این خشونت فقط هم نسبت به حضرت زهرا (س) نبود، شمشیر از دست زبیر گرفتند و عمار را کتک زدند و سلمان اینقدر پیر بوده است که فقط به او فحش دادند و او را نزدند. قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید؛ گفتهاند سقیفه اجماع بود چه اجماعی که برخی مخالفت کرده و برخی هم به ناچار سکوت کرده و برخی هم مانند عمار مضروب شدند و برخی مانند سلمان دشنام شنیدند.
بنده در جایی گفتم ابوبکر بر اساس اقرار علمای اهل سنت خلیفه پیامبر نبود؛ زیرا خودشان میگویند مردم او را انتخاب کردند و البته مردم هم به زور این کار را کردند. به هر حال حضرت زهرا (س) را مضروب کردند و سقط جنین در اینجا صورت گرفت که شیخ طوسی هم آن را جزء مسلمات میداند و همه شیعیان در قرون اولیه آن را قبول داشتند.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
در منابع اهل سنت هم به تهدید در آتشزدن خانه حضرت زهرا (س) و بعد هم اینکه مدتی بعد آن حضرت وفات کردند اشاره شده است؛ منابع شیعه هم به صورت سربسته گفتهاند و برخی منابع هم اصلا نگفتهاند، ولی واقعیت این است که رحلت پیامبر (ص) در روز ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری به صورت قطعی بود و ۲ و ۱۲ ربیع درست نیست، زیرا این دو روز دوشنبه نبوده است، ولی ۲۸ صفر دوشنبه است؛ حضرت دوشنبه از دنیا رفتند و سهشنبه دفن شدند؛ در این روز، خلیفه اول در یکی از روستاهای اطراف مدینه بود؛ خلیفه دوم مردم را معطل کرد و گفت پیامبر (ص) نمرده است و هر کسی بگوید او مرده با شمشیر من طرف است، ولی وقتی خلیفه اول رسید به او گفت عمر چه میگویی مگر نشنیدی که قرآن فرموده است: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ؛ او گفت عجب یادم رفته بود. در این اثنا به او خبر دادند که انصار در سقیفه جمع شدهاند تا خلیفه تعیین کنند؛ سقیفه هم به جای سقفدار گفته میشود. این سقیفه از خزرجیان بود و در اینجا جمع شدند، چون پیامبر (ص) در این مکان وضو گرفته و نماز خوانده بودند؛ بنابراین انصار سقیفه را تشکیل دادند نه ابوبکر و عمر.
انصار نه با پیامبر (ص) و نه با حضرت علی (ع) مشکل نداشتند، زیرا آنقدر پیامبر (ص) را یاری کردند که خداوند آیاتی را در شان آنان نازل کرد: وَالَّذِینَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَیُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ۚ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ با علی (ع) مشکلی نداشتند، زیرا انصار بیشترین شهدا را در جنگهای امیرمؤمنان (ع) داده بودند؛ انصار به این جمعبندی رسیدند که مهاجرین اجازه نخواهند داد که علی (ع) خلیفه شود لذا گفتند در این صورت چرا ما خلیفه نشویم و همین مسئله سبب ایجاد گسست در جبهه حق شد. در سقیفه جز سه نفر همگی از انصار بودند وبنابر شواهد، سقیفه بیش از ۳۰۰ نفر جا نداشت. وقتی این سه نفر به سقیفه رسیدند، سعد بن عباده سخنرانی داشت، ولی وقتی سخنرانی او تمام شد عمر گفت شما خیلی خوب هستید و خیلی زحمت کشیدید، ولی پیامبر (ص) سفارش شما را به ما کرد بنابراین انصار نمیتوانند خلیفه شوند.
وقتی به علی (ع) هم این ماجرا را خبر دادند، حضرت فرمودند انصار نمیتوانند خلیفه شوند، چون پیامبر (ص) آنها را به قریش سپرد. البته انصار از قضیه کنار نرفتند و گفتند امیری از ما و امیری از شما. ابوبکر مخالفت کرد و گفت پیامبر (ص) گفته است: «الائمه کلهم من قریش»؛ این روایت را فقط اهل سنت نقل کرده است و شیعیان هم از اهل سنت نقل کردهاند. البته ابوبکر دروغ نگفت، ولی کاری که کرد این بود که در روایت پیامبر (ص) کلمه «اثنی عشر» را حذف کرد؛ زیرا پیامبرص) فرموده بودند: «الائمه اثنی عشر کلهم من قریش».
سؤال این است که اگر قریشیبودن دلیل است باز هم چرا اولویت با علی نباشد؟ خلیفه اول در خطبهای که خواند گفت اگر خلیفه از خزرج باشد اوس تحمل نخواهد کرد و برعکس. در این بین بشیر بن سعد پیش خود حساب کرد که سعد بن عباده پیر است و عمر زیادی ندارد لذا گفت ما در بیعت با ابوبکر پیشقدم شویم تا از منافع قدرت بهره ببریم و اوسیها هم وقتی دیدند عقب افتادند سراغ بیعت رفتند، ولی باز برخی گفتند پس حق علی چه میشود؟
واکنش امیرمؤمنان (ع) و وابستگان ایشان به سقیفه
بیعت در سقیفه حتی بدون حضور همه انصار صورت گرفت؛ لذا قبیله بنی اسلم که در حاشیه مدینه زندگی میکردند و برای کاری به مدینه آمده بودند به زور از مردم بیعت میگرفتند و حتی دست مردم را به زور گرفته به دست خلیفه میمالیدند؛ نقل است که ۱۲ صحابه کبار پیامبر (ص) مانند سلمان با خلیفه بیعت نکردند و در منزل علی (ع) متحصن شدند؛ برخلاف مشهور که میگویند هجوم در همین چند روز اول بوده و یا چند هجوم بوده است تحقیقات تاریخی نشان میدهد هجوم با فاصله از رحلت پیامبر (ص) بوده است که البته زمان آن مشخص نیست. آیتالله یوسفی غروی با استناد به گزارشاتی در مورد قبیله بنی اسلم معتقد است که هجوم ۵۰ روز بعد از وفات پیامبر (ص) صورت گرفته بوده است.
برخی میپرسند که حضرت زهرا (س) چرا از بیعت غدیر سخن نگفتند؛ جواب این است که، چون براساس سنت عرب اگر بیعتی قبل از وفات خلیفه انجام میشد دوباره بعد از وفات باید این بیعت تجدید شود؛ مانند بیعتی که معاویه برای یزید گرفت، ولی یزید دوباره وقتی خلیفه شد بیعت گرفت؛ در عربستان هم الان این رسم وجود دارد؛ به همین دلیل برخی از مردم گفتند ما با علی بیعت کرده بودیم.
واکنش دیگر، گریههای حضرت زهرا (س) بود که خود این گریه، مبارزه است؛ گریهها در حدی بود که گفتند یا روز و یا شب گریه کن. حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه به احد میرفتند و میفرمودند نامردان کسانی هستند که در جامعه راه میروند و مردان در احد خوابیدهاند.
خطبه فدکیه
غصب فدک هم حدود ده روز بعد از سقیفه انجام شد و به فاصله چند روز بعد، خطبه فدکیه را داریم؛ یکی از استادان ما معتقد است که خطبه ولاییه است، ولی ضمن احترام به نظر ایشان، منابع تاریخی خطبه را فدکیه نامیدهاند گرچه مضامین آن عمدتا ولایی است، ولی تاکید بر غصب فدک دارد.
در مورد اینکه آیا خلیفه محق بوده است که فدک را بگیرد؛ حرف ما این است که اگر کار خلیفه اول درست بوده است چرا برخی خلفای بعدی مانند عمر بن عبدالعزیز و مامون آن را پس دادند؛ فدک اولا ارث نبوده است و پیامبر (ص) خودشان فدک را به حضرت زهرا (س) بخشیدند و ایشان بر آن مالکیت داشتند و رسیدگی میکردند.
البته عربستان الان حتی نام فدک را حذف کرده است؛ وقتی آیتالله هاشمی رفسنجانی از این منطقه بازدید کرد از فردی که متولی آنجا بود پرسشهایی کرد و آن فرد اعتراف کرد که این منطقه برای حضرت زهرا (س) بوده و حتی نام چاه آنجا به نام چاه فاطمه است.
ماجرای شاهد برای فدک
حضرت زهرا (س) فرمود فدک برای من است و چرا گرفتی؟ ابوبکر گفت دو شاهد بیاور؛ اولا او نباید از حضرت زهرا (س) درخواست شاهد میکرد، زیرا در روایات خود اهل سنت هم آمده است که او صدیقه است. حضرت باز ام ایمن را به شهادت گرفت، ولی ابوبکر گفت که او زن است و یک شاهد دیگر لازم است، ولی حضرت زهرا (س) گفت پیامبر (ص) فرمودند که شهادت زن در مال قبول است و در زنا دو زن در جایگاه یک شاهد هستند. حضرت زهرا (س) علی (ع) را هم به عنوان شاهد مطرح کرد؛ که ابوبکر بی ادبانه پاسخ داد و نپذیرفت.
پس ابتدا در بحث فدک، ارث مطرح نبود و اگر بحث ارث مطرح شد این بود که حضرت فرمودند فرض کنید که فدک برای من نیست، ولی ارث که میبرم، ولی خلیفه گفت از پیامبر شنیدم که انبیاء ارث نمیگذارند و هر چه باقی بماند، صدقه است؛ ولی وقایع تاریخی بعدی نشان میدهد که عایشه ارثش از ماترک پیامبر (ص) را از یکی از خلفا طلب کرده بود؛ لذا فدک چه ارث و چه مال حضرت، مسلم است که برای ایشان بوده است و هیچ توجیهی ندارد؛ حضرت به آیه قرآن استناد کردند که چطور سلیمان از داود ارث میبرد، ولی من از پدرم ارث نمیبرم؟
از روایت خطبه فدکیه هم مشخص است که حضرت هنوز سالم بودند و ضربت نخورده بودند؛ حتی در نقل آمده است که لباس حضرت به زمین کشیده میشد. من خودم هجوم را ۳۰ روز بعد میدانم، زیرا اقدامات مخالفان خلیفه و تحصن آنها در بیت حضرت علی (ع) شدت گرفت. علی (ع) دو خانه داشت؛ یکی خانه دیوار به دیوار خانه پیامبر (ص) که حتی یک پنجره به آنجا داشت و منزل دیگر نزدیک به بقیع بود که خانه بزرگتری هم بود و یکی از صحابه به علی (ع) بخشیده بود و مسئله هجوم هم در این خانه انجام شد، ولی بستری شدن حضرت زهرا (س) در خانه مجاور قبر مطهر پیامبر (ص) بود.
مضروب کردن حضرت زهرا (س) مسئله تاریخی است
دستگاه خلافت قصد داشت هر طور که هست از متحصنین بیعت بگیرد؛ بنابراین ضرب و شتم حضرت زهرا (س)، یک مسئله کلامی نیست که فقط شیعه به آن قائل باشد بلکه کاملا تاریخی است و خود اهل سنت نقل کردهاند؛ اینکه خلیفه دوم آتش در دست داشت و به در خانه رفت مسلم است و به او گفتند که فاطمه در این خانه است و او گفت حتی اگر فاطمه باشد.
حتی نقل است که وارد خانه شدند؛ در کتاب مروج الذهب مسعودی آمده است که عبدالله بن زبیر، محمدبن حنفیه را در مسجدالحرام دستگیر کرده بود و گفت اگر بخواهم دستور میدهم آنان را بسوزانند و مردم معترض شدند که تو با چه مجوزی دستور میدهی مسلمان را بسوزانند و عمر بن زیبر جواب داد با همان مجوزی که عمر، خانه فاطمه را آتش زد من این کار را میکنم. مسعودی که شافعی است این خبر را نقل کرده است.
قاضی ابوعبید قاسم بن سلام از علمای کبار اهل سنت که فقیه و قاضی شهر ترسوس در ترکیه بود و قاری مهمی هم بوده و ۲۵ قرائت را معتبر شمرده است، در کتاب الاموال میگوید خلیفه اول قبل از احتضار و اینکه جان بدهد گفتای کاش سه کار را نکرده بودم؛ اول اینکه نگفته بودم من از شما بهترم و خلیفه شدم؛ کاش آن مجرم را نسوزانده بودم؛ سوم کشف بیت فاطمه؛ یعنی به زور وارد شدن به بیت فاطمه (س). این روایت را غیر از این فرد دهها نفر دیگر هم نقل کردهاند.
براساس منابع شیعه، این ورود، خشن بوده است و حضرت زهرا (س) عمدا یا غیرعمد مضروب شدند و بر اثر لطمات ۴۵ روز بستری شدند و بعد از دنیا رفتند البته بنده معتقدم ۷۵ روز بعد شهید شدند. ما باید در هر دو ایام یعنی ۷۵ روز و ۹۵ روز اقامه عزا کنیم. این خشونت فقط هم نسبت به حضرت زهرا (س) نبود، شمشیر از دست زبیر گرفتند و عمار را کتک زدند و سلمان اینقدر پیر بوده است که فقط به او فحش دادند و او را نزدند. قاضی عبدالجبار معتزلی میگوید؛ گفتهاند سقیفه اجماع بود چه اجماعی که برخی مخالفت کرده و برخی هم به ناچار سکوت کرده و برخی هم مانند عمار مضروب شدند و برخی مانند سلمان دشنام شنیدند.
بنده در جایی گفتم ابوبکر بر اساس اقرار علمای اهل سنت خلیفه پیامبر نبود؛ زیرا خودشان میگویند مردم او را انتخاب کردند و البته مردم هم به زور این کار را کردند. به هر حال حضرت زهرا (س) را مضروب کردند و سقط جنین در اینجا صورت گرفت که شیخ طوسی هم آن را جزء مسلمات میداند و همه شیعیان در قرون اولیه آن را قبول داشتند.