جنگ جهانی دوم در نهم شهریور سال ۱۳۱۸ آغاز شد. ایران در ظاهر اعلام بیطرفی کرد، ولی در واقع بیطرف نبود و شوونیسم حکومت پهلوی کار دستش داد. رضاشاه در پی حمایتش از آلمانیها در جنگ جهانی دوم سوءظن متفقین علیه خود را برانگیخت. جدای از بیسیاستی رضاشاه در حمایت اولیه از آلمانها؛ مساله حضور آنها در ایران به راستی پیچیده بود. رضاشاه به علت عقاید خرافیاش مبنی بر برتری نژاد آریایی به آلمانها بسیار نزدیک بود و حزب نازی در ایران حضور فرهنگی و نظامی داشت.
زمانی که هیتلر به شوروی حمله کرد، رضاشاه متوجه حساسیت موضوع شده بود، اما نمیتوانست آلمانها را از کشور اخراج کند چرا که این نوعی اقدام خصمانه به حساب میآمد، آنهم در زمانی که ارتش آلمان به سرعت در حال پیشروی در شوروی بود. رضاشاه خیال نمیکرد ارتش آریایی آلمان شکست بخورد. همین مساله باعث دشمنی متفقین [فرانسه، روسیه، بریتانیا، آمریکا و بلژیک]با رضاشاه شد.
پیش از شهریور بیست، متفقین از ایران خواسته بودند که خیلی مسالمتآمیز اجازه دهد نیروهای آنها از خاک ایران عبور کند، اما هر بار رضاشاه با این درخواست مخالفت میکرد و معتقد بود ایران نباید در این جنگ شرکت داشته باشد، با این حال این موضوع طبق خواسته ایران پیش رفت.
آلمانها در جنگ با شوروی بودند و ایران نیز مرزهای گستردهای با اتحاد جماهیر شوروی داشت، از این رو طبیعی بود که جنگ ناگزیر به ایران کشیده خواهد شد. شوروی به بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران و حمایت از «متحدین» [آلمان، ایتالیا و ژاپن]به ایران حمله کرد.
سپیدهدم سوم شهریور قوای انگلستان از جنوب و قوای شوروی از شمال، ایران را مورد حمله هوایی، زمینی و دریایی قرار دادند. در اثر حمله قوای متفقین، ارتش ایران به سرعت منحل شد و چند ساعت بیشتر دوام نیاورد. در جریان این حمله دریادار بایندر فرمانده نیروی دریایی ارتش و ناخدا نقدی رییس ستاد نیرو و ناوسروان فرجالله رسانی، جعفر فزونی و تعدادی از صاحبمنصبان نیز شهید شدند.
در آن سال رجبعلی منصور نخست وزیر ایران بود که در همان ساعت اولیه اسمنیروف سفیر کبیر شوروی به منزل او رفت و اعلام کرد شوروی و بریتانیا ایران را اشغال کردهاند. عصر همان روز رجبعلی منصور به مجلس رفت و توضیح داد که دلیل اشغال ایران چه بوده است. رضا شاه لشکرهای یک و دو پادگان مرکز را به خارج تهران انتقال داد و قرارگاه بزرگ ارتشتاران به فرماندهی سرلشکر عزیزالله ضرغامی تشکیل شد. سربازان احتیاط به سرعت به خدمت فراخوانده شدند.
رجبعلی منصور که نخست وزیر زمان اشغال ایران بود، دو روز بعد برکنار شد و محمدعلی فروغی ذکاءالملک که تا چند سال پیش مغضوب دربار بود، به جای او نخست وزیر ایران شد.
پس از اشغال ایران توسط متفقین در سال ۱۳۲۰، ایران تبدیل به یکی از پایگاههای مهم آنها شده بود. رهبران متفقین که در سالهای بعد جبهه برتر را در جنگ با دشمنان خود داشتند تصمیم به دیدار با یکدیگر گرفتند تا درباره جهان پس از جنگ صحبت و مذاکره کنند.
مکان این دیدار به پیشنهاد استالین، تهران بود چرا که اولا نزدیک به مسکو بود و دوم اینکه به علت اشغال متفقین از امنیت کافی برای دیدار رهبرانشان برخوردار بود. ژوزف استالین، وینستون چرچیل و فرانکلین روزولت در تاریخ ششم آذرماه سال ۱۳۲۲ بدون اطلاع دولت ایران وارد تهران شدند و جلساتشان در تهران تا نهم آذرماه به طول انجامید.
دیدار رهبران بزرگ و مقتدر جهان آن هم در بحبوحه جنگی بزرگ اتفاق نادری بود و بنابرین ملاحظات امنیتی شدیدی در تهران به اجرا گذاشته شد و ماموران امنیتی هر سه کشور تمام وقت مشغول بازرسی و اجرای پروتکلهای امنیتی بودند.
وینستون چرچیل در خاطراتش مینویسد: «هیچ وقت خاطرۀ آن شب را فراموش نمیکنم، زیرا در سر میز رئیسجمهور بزرگ آمریکا در طرف راست و رئیس مقتدر روسیه در طرف چپ من بودند. ما سه نفر روی هم صاحب بزرگترین نیروی دریایی دنیا و سه ربع نیروی هوایی دنیا و ارتش زمینی مرکب از ۲۰ میلیون نفر بودیم که در گیر و دار بزرگترین و مخوفترین جنگ تاریخ بشر بودند.»
مهمترین نتیجه مذاکرات عبارت بود از عملیات آمریکا و بریتانیا در جبهه جدیدی که باعث آزادسازی فرانسه میشد و بعدا عملیات «دی دِی» نام گرفت و همچنین حمله نیروهای ارتش سرخ روسیه از جبهه ایتالیا و بالکان به مواضع متحدین. ایالات متحده مکلف شد تجهیزات براوان نظامی و کمکی به شوروی برساند و شوروی نیز در جبهه شرقی پیشروی کند.
در نتیجه این برنامه نیروهای ایالات متحده و بریتانیا در سواحل نرماندی پیاده شدند و ارتش نازیها مجبور شد تمرکزش را به جبهه غرب بازگرداند و همین امر نیز باعث پیشروی هرچه بیشتر ارتش سرخ روسیه و نهایتا شکست آلمان نازی از متفقین شد. به همین دلیل بعدها ایران را «پل پیروزی متفقین» نامیدند.
چرچیل در این کنفرانس یک شمشیر جواهرنشان گرانقیمت به استالین هدیه داد و روابط بین این سه رهبر مهم بسیار خوب و سازنده پیش رفت. اما هیچ یک از آنها، بجز استالین احترام ویژهای به شاه ایران نگذاشتند. روزولت دیدار کوتاهی در محل اقامتش با شاه داشت و چرچیل به شاه جوان کاملا بیاعتنا بود. شاه در این دوران ۲۴ ساله بود تازه دو سال بود که حکومت را در دست گرفته بود و هنوز نتوانسته بود خود را به عنوان رهبری قوی به دیگر کشورها معرفی کند.
تنها استالین حاضر شد برای دیدار کوتاهی با شاه به کاخ سعدآباد برود که آن هم جنبه تشریفاتی داشت. دیدار کوتاهی میان محمدرضا شاه پهلوی و روزولت نیز انجام شد. در روز آخر کنفرانس تمامیت ارضی ایران را به رسمیت شناختند و قول کمک مالی و نظامی به دولت ایران را دادند.
دیدار محمدرضا شاه و روزولت نیز نه در کاخ پادشاهی ایران، بلکه در سفارت روسیه انجام شد و این موضوع نیز برای ایرانیان بسیار تلخ بود که پادشاه حتی در اندازه یک میزبان هم حرمت نداشته است.
این اتفاق در نخستین سالهای پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی بود و او هنوز توان و اراده لازم برای نشان دادن خودش را نداشت، اما به مرور او توانست قدرت خود را تثبیت کند.
∎