طبقه دهم یک ساختمان در محلهای قدیمی در منطقه یک تهران. جایی درست لابهلای درختان قدکشیده و صدای خشخش برگها و آفتاب مایل پاییزی وارد لوکیشن جدید برنامه «اکنون» میشویم. با همان چهرههای آشنا از برنامه «کتاب باز» که حالا بار دیگر دور هم جمع شدهاند و قرار است گپوگفت خود را درباره زندگی و اکنون و حالوروز انسان معاصر با بزرگان عرصه هنر و فرهنگ در میان بگذارند. برنامه ای که البته روز گذشته به لطف ساترا و نامه ناگهانیاش به بهانه اسم بردن از کتاب باز در «اکنون» با توقف در پخش روبرو شد!
از اینها بگذریم و به حال و هوای اولین قسمت ضبط برنامه برگردیم. قرارمان ساعت 10 صبح است. میگویند اولین میهمانشان علیرضا قربانی است؛ خواننده خوشالحانی که در چند سال اخیر محبوبیت و صدای دلنشینش باعث شده یک صندلی خالی در کنسرتهایش باقی نماند. صدای خاطرهانگیزش دل میلیونها ایرانی را ربوده و حالا از میان انبوه خاطراتی که ساخته، بهعنوان نخستین میهمان اکنون قرار است روبهروی سروش صحت بنشیند. وارد لوکیشن که میشویم، همه گروه در حال جنبوجوش هستند. علیرضا قربانی تکوتنها و بدون هیچ همراهی وارد آپارتمان شد و با همه عوامل خوشوبش کرد. به اتاق کوچک تهیهکننده و کارگردان رفت و کمی با سروش صحت و محمدرضا رضاییان خلوت کرد و گپی کوتاه انجام داد و چایی نوشید و خودش را برای گریم آماده کرد. با صبوری پشت میز گریم نشست و همانطور که زیرلب برای خودش نجوا میکرد، منتظر ماند تا کارهای چهرهپرداز تمام شود. در تمام مدت زمان کارهای گریم در اتاق تحریریه «اکنون» با دوستان قدیمی که همگی از همکاران سابق و روزنامهنگاران قدیمی بودند، گپ میزدیم. افشین صادقیزاده بهعنوان سردبیر هم حضور داشت و سؤالات برنامه را تنظیم میکرد. به قول معروف زیر و بم زندگی علیرضا قربانی را بیرون کشیده بود. تمامی برنامهها و کنسرتها و فستیوالها را؛ حتی همکاریهای مشترک با هنرمندان بزرگ موسیقی دنیا که برخیهایش از ذهن قربانی هم فراموش شده بود. افتخاراتی که هرکدامش واقعا مایه مباهات بودند و این همه کارنامه درخشان برای خواننده بزرگ کشورمان واقعا درخشان بود. روی تخته سفید داخل اتاق نوشتههایی بود که برنامهریزی کارها را نشان میداد و ترتیب میهمانهای برنامهها را. حتی هماهنگی برای ورود و خروج میهمانها و اینکه دقیقهای معطلی در برنامههای گفتوگو نباشد. گریم و لباس که تمام شد، نوبت عکاسی شد. در فضای استودیو موسیقی ارکسترالی با صدای آرام پخش میشد که توجه قربانی را به خودش جلب کرده بود. در زمان عکاسی ناگهان توجه علیرضا قربانی به سمت صدا رفت. گفت چه موسیقی بینظیری. بچههای کارگردانی گفتند انتخاب عکاس است. لبخند رضایتی روی لب عکاس نشست و صدای موسیقی را کمی زیاد کرد. حالا علیرضا قربانی با انرژی بهتری ژست میگرفت. عکسها که گرفته میشد، طراح پوستر و عکاس نظر میدادند تا در نهایت بهترین مدلها گرفته شد و حالا نوبت ضبط بود. لوکیشن اصلی و استودیوی اصلی یک سالن بزرگ با طراحی متفاوت بود. یک پنجره بزرگ با یک طراحی ساعت در میانه آن که دو مبل در مرکز پنجره طراحی شده بود. یک پیانو در گوشه سمت چپ و در گوشه دیگر سالن هم میز و صندلی دیگری بود. اشیا تزیینی و قدیمی زیادی در جایجای سالن بود که حس دلپذیری به صحنه میداد. محمدرضا رضاییان نکاتی را به سروش صحت گفت و قرار شد از بیرون درِ اصلی استودیو همراه با میهمان وارد استودیو شوند. گفتوگو میان سروش صحت که حالا پس از سه سال و اندی دوری از برنامه کتاب باز دوباره یک برنامه گفتوگومحور را اداره میکرد با علیرضا قربانی به خوبی شکل گرفت. یک گفتوگوی داغ و پرتیتر و دیدنی. قربانی از خاطرات ورودش به عرصه خوانندگی گفت. از دیدارش با بزرگان موسیقی و از دغدغههایش. از اینکه چقدر دلش میخواهد ایران سربلند باشد. با اینکه خواننده موسیقی سنتی و کلاسیک ما در میانسالی است، هنوز هم شور جوانی در او زنده است. عاشق ورزشکردن است و شوخطبع و وقتی در زمان استراحت بین گفتوگو فرصت پیدا کرد و میکرفون خاموش بود، جکهایی را برای اطرافیان تعریف کرد که همه از خنده نقش زمین شدند. صحبتها که گل انداخت، تمام گروه پشت صحنه محو گفتوگو شده بودند. قربانی از شعر و اهمیت و جایگاه آن در موسیقی گفت. اینکه لحظهای در زندگیاش نیست که از شعرخواندن غافل شود و زیر لب دکلمه نکند. از جایگاه اجتماعی شعر گفت؛ «شعر جایگاه اجتماعی دارد و یک فریاد جمعی است». در بخشی دیگر از حرفهای قربانی، او از لطف مردم به خودش گفت و اینکه وقتی در بخشی از یکی از کنسرتهایش صدایش گرفت و نتوانست ادامه دهد، چون دید مردم ادامه میدهند، به احترام مردم به کناری ایستاد و معتقد بود چون صدای مردم است، حالا مردم هم کنار او ایستاده بودند. گفتوگو که تمام شد، سروش صحت که همیشه آرامش در صورتش موج میزند، با هیجان زیاد به سراغ تکتک بچههای گروه رفت و از آنها پرسید که از برنامه راضی بودید؟ وقتی نظر مثبت اطرافیان را شنید، حالا نفس راحتی کشید. گویی بعد از این مدت دوری از برنامههای گفتوگومحور، استرس دوری از این فضا او را نگران کرده بود. اکنون فرصت دوبارهای بود برای آنکه بتوان در فضای تازه از کتاب و زندگی و شعر و عشق و زمانه حرف زد؛ و چه خوب که این آغاز دوباره با نجوای دلپذیر علیرضا قربانی باشد.