خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: علیرضا قزوه، زاده ۱ بهمن ۱۳۴۲، شاعر و پژوهشگر، چندان نیازی به معرفی ندارد. دامنه فعالیتها و مسئولیتها، و تعداد آثار او در شعر، داستان، سفرنامه و چاپ نسخههای خطی زیاد است و اشاره مختصری به آنها، نیاز به پروندهای مجزا دارد.
قزوه از ۱۸ سالگی سرودن شعر را آغاز میکند. او سال ۱۳۶۴ وارد دانشگاه حقوق قم میشود و در سال ۱۳۶۹، مدرک کارشناسی خود را از آن دانشگاه دریافت میکند. او تحصیلات دانشگاهیاش را در رشته زبان و ادبیات فارسی ادامه میدهد و سال ۱۳۷۶ با رساله خود در زمینه ادبیات و شعر معاصر تاجیکستان، موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه آزاد تهران میشود. قزوه در سال ۱۳۷۷ به عنوان رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان انتخاب میشود و به مدت چند سال در تاجیکستان به فعالیتهای ادبی و فرهنگی میپردازد. سال ۱۳۹۱ در تاجیکستان است که موفق به دریافت دکتری در رشته لغتشناسی میشود.
مقطع مهم بعدی فعالیتهای قزوه، حضور او به عنوان مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی در دهلی نو از سال ۱۳۸۶ به مدت هشت سال است. شاید بتوان حضور قزوه در هند را مهمترین مقطع کاری، شعری و ادبی او دانست؛ چرا که هم فعالیتهای بسیاری در هند درباره زبان فارسی، نسخهشناسی و ترویج شعر و ادبیات فارسی دارد و هم اینکه بخشی از ماندگارترین شعرهای خود را در آن دوران مینویسد که در کتابهای «صبح بنارس» و «شام اَوَد» منتشر شدهاند.
علیرضا قزوه، بدون هیچ شک و تردیدی، و جدا از اینکه موافقان یا مخالفان او و اندیشههای اجتماعی و سیاسیاش چه نظری درباره اش دارند، یکی از شاعران شاخص انقلاب محسوب میشود. شعرهای اعتراض، آیینی، ملی میهنی، دفاع مقدسی، مقاومت، عاشقانه و آزاد او در زبان و بیان و حال و هوا، راه خود را میروند و او را از دیگر شاعران همعصرش متمایز میکنند. تنوع قالبها در آثار قزوه، رنگارنگی، گونهگونی، تکثر و تنوع فراوانی به شعر او داده و از هر نظر شعر او را قابل توجه و تأمل کرده است.
قزوه با مجموعه «مولا ویلا نداشت» به عنوان شاعری معترض به جامعه ادبی معرفی شد، اما پس از آن در کنار شعر اعتراض، آثار فراوانی در شعر آیینی منتشر کرد که یکی از مهمترین آثار او در شعر آیینی، ترکیببند عاشورایی «با کاروان نیزه» است. قزوه به خاطر با کاروان نیزه در بیست و چهارمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، مورد تقدیر قرار گرفت.
از قزوه آثار زیادی به چاپ رسیده که نزدیک به ۲۰ کتاب شعر، یک رمان، دو سفرنامه و چندین پژوهش و چاپ کتب نسخ خطی و… از آن جمله است. کتابهای شعر «از نخلستان تا خیابان»، «عشق علیهالسلام»، «صبح بنارس»، «چمدانهای قدیمی»، «قطار اندیمشک و ترانههای جنگ»، رمان «برادر انگلستان»، سفرنامه حج «پرستو در قاف»، «پشت هر سنگ خداست» برگزیدهای از بهترین شعرهای شاعران معاصر درباره فلسطین و کتاب «من میگویم، شما بگریید» گزیدهای از بهترین شعرهای عاشورایی بخشی از مهمترین آثار اوست.
مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، مسئولیت صفحه ادبی «بشنو از نی» در روزنامه اطلاعات، پایهگذار و دبیر نخستین جشنواره شعر فجر، دبیر کنگره سراسری شعر دفاع مقدس، مسئول کانونهای ادبی فرهنگسراهای تهران از ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۲ و مسئول دفتر شعر و موسیقی وزارت ارشاد از دیگر سوابق و مسئولیتهای قزوه است. قزوه هماکنون رئیس دفتر شعر، موسیقی و سرود صداوسیما است.
بهانه گفتگوی ما با قزوه آغاز پرونده «شاعر ماه» است که از این پس در خبرگزاری مهر خواهیم داشت. هر ماه با محوریت یک شاعر و آثار او، گفتگوها و نشستها و یادداشتهایی را منتشر و سعی میکنیم به کارنامه ادبی این شاعران معاصر بپردازیم.
متن مشروح بخش اول گفتگو با این شاعر را در ادامه میخوانید؛
* خوشحالیم که چراغ سلسله جلسات «شاعر ماه» را با شما روشن میکنیم. لطف و همراهی و همدلی شما همیشه با شاعران جوان و فضای رسانه همراه بوده و من از شما ممنونم که به عنوان اولین شاعر، قبول زحمت کردید تا جلسات ماه شاعر را با شما شروع کنیم. برای اینکه آغاز گفتگو دوست داریم بدانیم اصلاً چه شد که علیرضا قزوه وارد فضای ادبیات شد؟ چگونه وارد جلسات حوزه هنری و شعر انقلاب شدید؟
یکی از خوشبختیهای من این بود که در دوران مدرسه معلمان خوبی داشتم. بعضی از این معلمها من را در کلاس انشا تشویق میکردند و آن سالها یادم است که تا آخر دبیرستان، همیشه در درس انشا بالاترین نمره یعنی نمره ۲۰ را میگرفتم. مطالعاتم هم در کتابخانه عمومی شهرمان گرمسار زیاد بود و وقت زیادی برای مطالعه میگذاشتم. کتابهای شعر به ویژه شعر جهان را مطالعه میکردم و علاوه بر شعر ایران و شاعران معاصر، شاعران گذشته را هم میخواندم. در شعر جهان، شاعران اروپا، شاعران آفریقا، شاعران آمریکا و شاعران جهان عرب را میخواندم و ترجمه دیوان اشعارشان را مطالعه میکردم. بعداً یکی از دوستان من را با جناب آقای امیری فیروزکویی که از استادان بنام آن روزگار بود، آشنا کرد. دفتری از شعرهایم را به واسطه آن عزیز خدمت استاد امیری فیروزکوهی فرستادم و ایشان مرا بسیار تشویق کرد و به حوزه هنری تهران راهنمایی کرد. گرمسار هم به تهران نزدیک بود و یک ساعت فاصله داشتند. من بین هفته چندروز به تهران میآمدم و میرفتم؛ حتی درسها را تعطیل میکردم و میآمدم تا در جلسات شعر حوزه هنری شرکت کنم.
* این رفت و آمدها به جلسات حوزه متعلق به چه سالی بود؟
فکر میکنم سال ۵۹ یا ۶۰ بود که گهگاه، نه به طور خیلی جدی، رفت و آمد داشتم. ولی از سال ۶۲ بود که جدیتر شدم و به همین خاطر در سال ۶۲ در تهران ساکن شدم. من آن موقع در مجلات سپاه مشغول بودم و در کنار کار، در جلساتی که مرحوم سیدحسن حسینی و قیصر امینپور میانداری میکردند شرکت میکردم. شاعرانی مثل یوسفعلی میرشکاک، احمد عزیزی، سهیل محمودی، حسین اسرافیلی، پرویز بیگی، وحید امیری و اینها هم حضور داشتند. در آن جلسات مخصوصاً مرحوم سیدحسن حسینی لطف خاصی به من داشتند. شعرهایم را برای ایشان میخواندم و ایشان نظرهای خوبی میدادند. بعدها که به تهران آمدم و در مجلات سپاه مشغول شدم، این دوستیها و ارتباطات بیشتر شد. به خصوص در کنگرههای شعر جنگ که شاعران به جنوب رفتند و در جبهه شعرخوانی کردند. همین کنگرهها بهانه دوستیهای بیشتر شد و ارتباط ما با سیدحسن و قیصر هم صمیمیتر شد. طوری که از یک جایی به بعد من بودم که واسطه حضور این عزیزان در جنوب شدم؛ مخصوصاً مرحوم حسینی و سهیل و بعدتر هم کسانی مثل مرحوم شهید احمد زارعی و آقای عبدالجبار کاکایی و غیره. بعضی از این شاعران را ما به جلسات حوزه دعوت کردیم و سبب حضورشان در جلسات حوزه هنری شدیم.
* از جلسات اول انقلاب درک و تجربه شخصی نداریم، ولی وقتی به جلسهای فکر میکنم که سیدحسن و قیصر و سلمان هراتی و… در آن هستند، میبینم واقعاً وزن جلسه زیاد بوده است. از آن جلسات بیشتر تعریف میکنید؟
عمده جلسات خوب حوزه از سال ۶۰ تا ۶۵ بود. چون سال ۶۵ سالی بود که سلمان فوت شد و من یادم است چندین جلسه بزرگداشت برای سلمان برگزار کردیم. به اتفاق مرحوم حسینی و مرحوم قیصر و بزرگان دیگر به تنکابن رفتیم و در بزرگداشت سلمان شرکت کردیم. سلمان در ۲۷ سالگی فوت شد. دو هفته قبل از فوتش کنار من و وحید امیری نشسته بود، یعنی وسط ما نشسته بود و شعر «من هم میمیرم / نه مثل غلامعلی که از کوه پرت شد» را خواند. بعد هم در سال ۶۵ اتفاقاتی در حوزه هنری افتاد که مرحوم حسینی و قیصر و بعضی دوستان از حوزه رفتند. آن اتفاق به شعر انقلاب ضربه زد و یک مقدار باعث پراکندگیهایی در شاعران انقلاب شد.
عمده جلسات خوب حوزه از سال ۶۰ تا ۶۵ بود. چون سال ۶۵ سالی بود که سلمان در ۲۷ سالگی فوت شد. دو هفته قبل از فوتش کنار من و وحید امیری نشسته بود، یعنی وسط ما نشسته بود و شعر «من هم میمیرم / نه مثل غلامعلی که از کوه پرت شد» را خواند. بعد هم در سال ۶۵ اتفاقاتی در حوزه هنری افتاد که مرحوم حسینی و قیصر و بعضی دوستان از حوزه رفتند. آن اتفاق به شعر انقلاب ضربه زد و یک مقدار باعث پراکندگیهایی در شاعران انقلاب شد.
* میخواهید شما هم ماجرای قهر سیدحسن و قیصر از حوزه هنری را روایت کنید؟ چرا این دو از حوزه قهر کردند؟
آقای زم به گمان اینکه بتواند حوزه را بهتر و خوبتر اداره کند، یک مقداری هم کار اقتصادی میکرد. مثلاً چند تا کارخانه و شرکت و… را زیر نظر حوزه آورده بود و نگاهش به فرهنگ هم اقتصادی شده بود.
* در برههای این شایعه هم بود که آقای زم برای حوزه هنری چاه نفت خریده یا اجاره کرده است. فارغ از اینکه این شایعه درست یا غلط است، نشان میدهد این نگاه اقتصادی و مالی در حوزه هنری وجود داشته و نقل محافل هم بوده است.
بله. البته درباره چاه نفت من اطلاعی ندارم، ولی حوزه یک جوری وصل شده بود به بازار. از جمله کسانی که خیلی از این قضیه بدش آمده بود و خیلی آقای زم را هجو میکرد، مرحوم سیدحسن حسینی بود. از آن طرف مخملباف و بعضی از چهرهها هم یک گروه شده بودند و با آقای زم همراه بودند. من بعد از قیصر و سیدحسن گاهی وقتها در جلسات شرکت میکردم، ولی دوست نداشتم جلسات شعر حوزه به این شکل برگزار شود. به هر حال بعد از رفتن اینها، یک عدهای که شاعران خیلی قوی نبودند، به حوزه هنری آمدند و جلسات شعر را اداره کردند. تقریباً به مدت ۴ سال جلسات شعر حوزه به دست کسانی اداره میشد که اینکاره نبودند. من درباره بخش داستان چیزی نمیگویم؛ چون اطلاعی ندارم. ولی در بخش شعر کسانی بر سر کار بودند که این کاره نبودند. سال ۶۹ بود که من، هادی سعیدی کیاسری، سیدعبدالله حسینی و بعضی دوستان دیگر به حوزه هنری برگشتیم و اتفاقاً مرحوم سیدحسن میگفت من خوشحالم از اینکه شماها آمدید و به حوزه سر و سامانی دادید. در آن برهه «مجله شعر» راه افتاد، جلسات «در جرگه عشاق» راه افتاد و خلاصه اوضاع شعر در حوزه هنری یک مقدار سر و سامان گرفت. بعدها هم جلسات دیدار شاعران با حضرت آقا شروع شد و این مسیر ادامه پیدا کرد.
* شروع جلسات شاعران با رهبری چگونه بود؟
آن اوایل آقای براتی جلسه را اداره میکرد. بعد از ایشان یک مدت آقای ساعد باقری اداره کرد و بعد از ساعد باقری هم این کار را بر عهده من افتاد.
* فکر میکنم جلسات دیدار با حضرت آقا از زمان ریاست جمهوری ایشان و در مشهد شروع شد. درست است؟
بله. ابتدا گعدهای بود که در حاشیه سفر مشهد حضرت آقا در زمان ریاست جمهوری ایشان برگزار میشد. آقای سیدعبدالله حسینی اینطور میگفت که حضرت آقا گفتند چرا این جلسات را در تهران برگزار نکنیم؟ من منتظرم که چنین جلسهای در تهران هم باشد. و این مصادف شده بود با جریان رهبری ایشان. آن زمان جلسات شاعران با رهبری، در یک اتاق حدوداً ۳۰ متری برگزار میشد. خیلی بزرگ نبود. شاعران روی زمین مینشستند؛ دور تا دور اتاق تشکچههای سفیدی پهن میشد و شاعران تعدادشان کم بود. مرحوم مشفق، مرحوم حمید سبزواری، مرحوم شاهرخی، آقای اسرافیلی، مرحوم اوستا، مرحوم عزیزی و گاهی هم مرحوم قیصر و مرحوم حسینی بودند. سیدحسن و قیصر کمتر، ولی حضور داشتند و شعر میخواندند. از شاعران جوان هم من بودم و آقای کاکایی بود و آقای محمدحسین جعفریان و سیدضیاءالدین شفیعی و زکریا اخلاقی و دیگران.
* به جلسه دیدار میرسیم. شما بین شاعران نسل اول انقلاب مثل قیصر و سیدحسن و دیگرانی که بودند، به کدامشان علاقه بیشتری داشتید و دارید؟ از کدام بیشتر تأثیر گرفتید؟
کارهای قیصر را خیلی میپسندیدم. کارهای سیدحسن را خیلی دوست داشتم. کارهای سلمان را هم خیلی میپسندیدم.
* فکر کنم از همه آنها هم ارثی برده اید. درست است؟
به هر حال نزدیک بودیم. البته کارهای خانم صفارزاده را هم خیلی دوست داشتم و برای شخصیت بزرگ ایشان خیلی احترام قائل بودم.
* یکی از نقاط پر رنگ شعر شما که همیشه مورد توجه بوده، وجه اعتراضی است. آن سالها اعتراض در شعرتان خیلی پررنگتر بود که نتیجهاش کتاب «از نخلستان تا خیابان» و شعر «مولا ویلا نداشت» بود. چه شد شعر اعتراض در کارهای شما اینقدر جدی شد؟
آن سالها سلمان شعرهایی در فضای اعتراض میگفت. وقتی سلمان در سال ۶۵ فوت شد، من جای او را در شعر اعتراض خالی دیدم. البته سعی نکردم دقیقاً مثل سلمان بگویم؛ چون اعتراض من یک مقدار تندتر از زبان سلمان و گزندهتر از شعر او بود. عرصه خالی بود و کسی به آن شکل در این عرصه جولان نمیداد و حرکتی نمیکرد. تنها کسی که شعر اعتراض میگفت، مرحوم سیدحسن بود که او هم بیشتر از این آدمهایی میگفت که حق مردم را میخورند و به بازار چسبیدهاند و دعوایش با آقای زم بود. یعنی خیلی گسترده به این موضوع نگاه نمیکرد؛ تنها از یک زاویه نگاه میکرد. ولی خب کارهای سیدحسن هم برای من جنبه آموزشی داشت. به عنوان یکی از معلمان من، به عنوان کسی که در این زمینه پیشکسوت بود، من از او الگو میگرفتم ولی حرفم و اعتراضم چیز دیگری بود. بیشتر به عواقب جنگ و کسانی که چهره حزباللهی دارند ولی حق مردم را میخورند، به آقازادهها و کسانی که برای انقلاب دردسر ایجاد کردند میپرداختم.
وقتی سلمان در سال ۶۵ فوت شد، من جای او را در شعر اعتراض خالی دیدم. البته سعی نکردم دقیقاً مثل سلمان بگویم؛ چون اعتراض من یک مقدار تندتر از زبان سلمان و گزندهتر از شعر او بود. بعد از سلمان تنها کسی که شعر اعتراض میگفت، مرحوم سیدحسن بود که او هم بیشتر از این آدمهایی میگفت که حق مردم را میخورند و به بازار چسبیدهاند و دعوایش با آقای زم بود. یعنی خیلی گسترده به این موضوع نگاه نمیکرد؛ تنها از یک زاویه نگاه میکرد. من از سیدحسن الگو میگرفتم ولی حرفم و اعتراضم چیز دیگری بود. بیشتر به عواقب جنگ و کسانی که چهره حزباللهی دارند ولی حق مردم را میخورند، به آقازادهها و کسانی که برای انقلاب دردسر ایجاد کردند میپرداختم.
* شعرهای شما حاشیهساز هم شدند. یعنی در مجلس هم خوانده شدند. به خصوص شعر مولا ویلا نداشت.
بله. از یک نفر بیشتر بودند. آقای دعایی بود، آقای موحدی ساوجی بود، خیلیها بودند که به من گفتند ما از این شعر شما در مجلس صحبت کردیم و آن را خواندیم. حتی این شعرها را تا پیش حضرت امام هم بردند. آقای موسوی که آن موقع نخست وزیر بود، شعرهای اعتراضی من را پیش حضرت امام برده بود که من ماجرایش را از زبان خود ایشان شنیدم.
* چه جالب. چرا موسوی؟
آقای موسوی گزارشهایی را به عنوان نخست وزیر پیش امام میبرد و یکبار هم شعر من را داخل پرونده گذاشته بود و پیش امام برده بود. امام هم شعرها را گرفته بودند و گذاشته بودند زیر تشک تا بعد بخوانند. من هم در همین حد خبر دارم. یعنی پیگیر نشدم آیا امام شعرها را خواندهاند و نظری داشتهاند یا نه.
* کدام شعرها بود؟ اطلاع دارید؟
شعر «مولا ویلا نداشت» و شعرهای «از نخلستان تا خیابان» و «در روزگار قحطی وجدان» و این شعرها بود.
* جالب میشد اگر از نظر امام درباره آن شعرها مطلع میشدیم. به هر حال بگذریم. با توجه به اینکه شما شاعران نسل اول انقلاب را دیدهاید، و ما هم میدانیم که چه شاعران خوبی از آن نسل سر برآوردند، چه نظری درباره شاعران جوان دارید و آینده شعر انقلاب را چطور پیشبینی میکنید؟ شعر انقلاب رو به پیشرفت است یا اینکه در همان دهه ۶۰ متوقف شدهایم؟
نه نماندهایم. ما حرکتمان خوب است. البته دهه ۶۰ حرکت کاملی بود؛ یعنی دهه ۶۰ درخشانترین دوره شعر انقلاب است و جریانی است که به سبک کشیده شد. چرا این حرف را میزنم؟ چون ما فرمالیستهای شعر انقلاب را در دهه ۶۰ داریم. احمد عزیزی و علی معلم در دهه ۶۰ بودند. بعد از آنها دیگر شاعر فرمالیستی نیامد که حرکت خیلی بزرگی انجام بدهد. سلمان حرکتهای خوبی داشت، قیصر حرکتهای خوبی داشت، حتی در جریان آنطرف بیژن نجدی حرکتهای خوبی داشت، ولی علی معلم بزرگترین فرمالیست شعر عصر انقلاب بود. نمیخواهم بگویم شاعر انقلاب یا متعلق به انقلاب؛ چون وقتی میگوییم «شاعر انقلاب» به آنها ظلم میشود. «شاعر انقلاب» یعنی انگار این شاعران فقط شعر انقلابی میگویند، در صورتی که اینطور نیست. من علی معلم را بزرگترین فرمالیست دوران انقلاب میدانم.
* بزرگترین شاعر فرمالیست در طول این چهار دههای که از انقلاب گذشته است.
بله. جز علی معلم یا احمد عزیزی در کتاب «کفشهای مکاشفه» و در نوشتههای نثرش، من دیگر حرکت سبکی و فرمالیستی جدی و تثبیتشده ندیدم. بله، ۴ یا ۵ قرن قبل از علی معلم، میرنجات قمی در کتاب «گُل کُشتی» که کتابی راجع به فنون کشتی است، او کارهایی در وزن بلند انجام داده است، ولی کار علی معلم چیز دیگری است.
* اگر اشتباه نکنم سال ۹۷ بزرگداشتی برای شما در گرمسار گرفته بودند که در آن برنامه گفته بودید شعر انقلاب فربهتر و قویتر خواهد شد. هنوز بر همان باور هستید؟
بله. جریان قویتر میشود. همینطور هم شد. شما میبینید که در تاریخ ادبی ما، شعر دوره خراسانی با رسیدن به سنایی، به سبک عراقی رسید و پیشرفت کرد و عرفان به شعر ما تزریق شد. در شعر انقلاب هم دهه ۷۰ دههای بود که عرفان وارد شعر انقلاب شد. نمونههای خوب شعر عرفانی انقلاب را میتوانید در شعر زکریا اخلاقی بخوانید. در شعرهای مرحوم قیصر که هنوز زنده است و در شعر مرحوم حسینی، میتوانی ببینی. شعر رشد بهتری کرد و پیش رفت. در شاخههایی مثل ترانه حرکتهای خوبی داشتیم. در رباعی اتفاقات بسیار خوبی را تجربه کردیم. در غزل شعر ما بسیار شکوفا شد. در زمینه ادبیات دینی و آیینی بسیار رشد کردیم. در زمینه ادبیات مقاومت و پایداری حرکتهای بسیار تازهای رقم خورد.
* در شعر زنان هم اتفاقات نویی رقم خورد که پیش از آن سابقه نداشت.
بله. قبل از انقلاب در شعر زنان فقط تکچهرههایی را داشتیم ولی الان هزار شاعر خوب داریم که شعرهای خوبی مینویسند.
* پس شما شعر جوان کشور را رو به پیشرفت میدانید و به آن امیدوار هستید. درست است؟
بله، ولی به هر حال بچههای جوان باید خودشان را با احمد عزیزی که در ۲۲ سالگی آن شعرها را میگفت یا با سلمان هراتی که در ۲۳ سالگی «آسمان سبز» را مینویسد و در ۲۵ سالگی آن شعرها را چاپ میکند، قیاس کنند. نه اینکه الان معیارشان را در حد بعضی شاعران معمولی پایین بیاورند. حضور بعضی چهرهها در سالهای اخیر، شعر انقلاب را رنج داد. بعضیها آمدند و خیالاتی داشتند ولی بزرگان شعر انقلاب هنوز تا هنوز همان قیصر است، همان سلمان است، همان احمد عزیزی است، همان زکریا اخلاقی است، همان علی معلم است. اینها بزرگان شعر انقلاب هستند و شاعران جوان باید خودشان را با آنها قیاس کنند.
بچههای جوان باید خودشان را با احمد عزیزی که در ۲۲ سالگی آن شعرها را میگفت یا با سلمان هراتی که در ۲۳ سالگی «آسمان سبز» را مینویسد و در ۲۵ سالگی آن شعرها را چاپ میکند، قیاس کنند. بزرگان شعر انقلاب هنوز تا هنوز همان قیصر است، سلمان است، احمد عزیزی است، زکریا اخلاقی است، علی معلم است. اینها بزرگان شعر انقلاب هستند و شاعران جوان باید خودشان را با آنها قیاس کنند.
* یکی از دورههای شعری شما که خیلی دوستش دارم، دورهای است که شما در هند حضور داشتید و شعرهای زیادی در آن دوره نوشتید. شعرهایی که عموماً در کتاب «صبح بنارس» چاپ شدند. با اینکه شما به لحاظ فیزیکی از ایران دور بودید، ولی در اتفاقات سال ۸۸ بیشترین شعرها را درباره و برای ایران نوشتید. دوست دارم کمی درباره کتاب صبح بنارس، حال و هوای هندوستان و آن شعرها صحبت کنیم.
سفر من به هند شباهت دارد به دو سفر صائب به هند. صائب هم ۸ سال در هند بود و من هم ۸ سال در هند بودم. البته خیلی از چهرههای بزرگ شعر فارسی مثل صائب، مثل حزین، مثل قدسی مشهدی، کلیم کاشانی، نظری نیشابوری، غزالی مشهدی و… در هند بودند. چهرههای شعری زیادی در هند داریم. دورهای که من در هند بودم، مطالعاتم بیشتر در حوزه نسخهشناسی بود. یکی از کارهایم مجلاتی به نام قند پارسی بود که هر کدام در هشتصد یا هزار صفحه منتشر میشدند. بیش از ۱۰ نسخه از این مجله را چاپ کردم. ویژهنامههای مثل کشمیرنامه بیدل، ویژهنامه مولانا، ویژهنامه نسخ خطی، ویژهنامه حزین و… را چاپ کردم.
* برای کجا چاپ میشدند؟ مخاطب عمومی داشتند؟
نه. این کارها کارهای پژوهشی برای استادهای زبان فارسی بود. در کنار این، انجمنهای ادبی بیدل را راهاندازی کردم و روی شعر فارسی در هند کار کردم. در هند حال خاصی به آدم دست میدهد. هند کشور عجیبی است؛ کشور عرفان مردمی است. میبینی مردمش، حتی آن کسی که گوشه خیابان روی یه تختی خوابیده و آن تخت نه تشک دارد، نه پتو دارد، نه غذایی برای خوردن، روی همان تخت خودش را جمع کرده که یک سگ هم جا بشود. یعنی جای خودش را با یک سگ تقسیم میکند. انسان هندی، انسان تمامیتخواهی نیست. انسانها با غذای کم و با حداقل امکانات زندگی میکنند و کار میکنند. همین نگاه به زندگی است که راز پیشرفت اقتصادی هند در سالهای اخیر است. هند الآن کشوری است که اقتصادش شکوفا شده و به دو سه تا اقتصاد اول دنیا رسیده است.
* و حال و هوای هند روی شعر شما تأثیر گذاشت. درست است؟
بله. بعضی از کشورها تأثیر مثبتی روی تو نمیگذارند، اما بعضی از کشورها تأثیر مثبت دارند. دیدن درختانی که در هند وجود دارد یا حضور در آن رنگارنگی که شهرها و خیابانها دارد، و طبیعت رنگارنگی که هندوستان دارد، روی شعر آدم اثر میگذارد. آنجا شما میبینی یک پرنده، یک طوطی، از تو فرار نمیکند. مثل ایران نیست که تا میخواهی به یک پرندهای نزدیک شوی، از ۴ متری تو فرار میکنند. آنجا تا لحظه آخر سمور کنار تو میماند و از تو نمیترسد. چون اصلاً فرهنگشان این نیست که این پرنده یا حیوان را بزنند و این گربه را دنبال کنند. اگر گاو میآید، میوه خودش را با آن گاو قسمت میکند. فرهنگ مردم هند اینطوری است که با حیوانات و طبیعت زندگی میکنند.
* پس چرا تصویری که از هند به فضای رسانه ایران میرسد، عکس این توصیف شماست؟
آنها جنبه دیگرش را دیدهاند. هند از خیلی کشورها خیلی زیباتر است. طبیعتش بسیار خوب است. بارانهای زیادی میآید که همیشه کثیفیهای شهرها را میشوید و با خودش میبرد. حالا گوشه خیابان هم یک تعدادی از مردم دچار فقر هستند. همین فقرا را از کنار خیابان بیرون نمیکنند و مثل بعضی کشورها نیستند که این افراد را بزنند. با آنها مدارا میکنند.
* پس تجربه شما از هند خیلی مثبت است.
بله. کشور خوبی بود. خیلی انسان را به تفکر وامیدارد. من به تاجیکستان هم رفتهام ولی این فضا در تاجیکستان نیست. این حس به نوع زندگی مردمشم هم برمیگردد.
* زبان فارسی را در تاجیکستان زندهتر دیدید یا در هند؟
مشخص است که در تاجیکستان. در تاجیکستان به زبان فارسی حرف میزنند ولی مردم هند به زبان اردو.
* ولی شما در هند بیشتر برای فارسی کار کردید.
بله. بچههایی که من در هند با آنها کار کردم و شعر فارسی نوشتند، امروز شعر فارسی مینویسند. شعر فارسی در هند داشت منسوخ میشد.
* درباره شعرهای کتاب صبح بنارس توضیح ندادید. چرا بخشی از بهترین شعرهایتان را در هند سرودید؟
این حرف را خیلیها به من گفتهاند.
الان چند تا کتاب زیر چاپ دارم که یکی از آنها مجموعه رباعی است؛ ۳۱۳ رباعی که ۳۰۰ تا از آنها را همین امسال نوشتهام. کتاب «باغ دوبیتی» است که ۳۱۳ دوبیتی دارد و حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ تا از آنها جدید هستند. کتاب «انگیزه ترامپکشی» و «جشن انقلاب فلسطین» را هم نوشتهام که یک منظومه در ۱۲۰ صفحه است. یک شعر سپید بلند دارم که در آن روی صحبتم با ترامپ و نتانیاهو است؛ درباره این کشتاری که راه انداختهاند و ماجراهای غزه و سکوت جهان. یک شعر خطابه بلند سیاسی است، از جنس شعر «مولا ویلا نداشت».
* کتاب صبح بنارس شما از کارهای دیگرتان متفاوتتر است.
فکر میکنم که آن کتاب دو سه تا جایزه هم گرفت. هم برنده کتاب فصل شد، هم جایزه قلم زرین را گرفت. ادامه آن کتاب هم همین کتاب جدید من است که با نام «شام اَوَد» چاپ شده است. البته هنوز به بازار نیامده است ولی شعرهای کتاب «شام اود» ادامه شعرهای صبح بنارس است. اود ناحیهای از منطقه لکنو در شمال دهلی است. آنجا شبهای زیبایی دارد و بنارس هم صبحهای زیبایی دارد. از قدیم شام اود و صبح بنارس در هند معروف است.
* شعرهای شام اود رو در هند نوشتید یا ایران؟
اینها را هم در هند نوشتم.
* شعرهای ایران را قرار نیست چاپ کنید؟
شعرهای ایران را زیاد چاپ کردم. الان چند تا کتاب زیر چاپ دارم که یکی از آنها مجموعه رباعی است؛ ۳۱۳ رباعی که ۳۰۰ تا از آنها را همین امسال نوشتهام. کتاب «باغ دوبیتی» است که ۳۱۳ دوبیتی دارد و حدود ۲۰۰ تا ۲۵۰ تا از آنها جدید هستند. کتاب «انگیزه ترامپکشی» و «جشن انقلاب فلسطین» را هم نوشتهام که یک منظومه در ۱۲۰ صفحه است. یک شعر سپید بلند دارم که در آن روی صحبتم با ترامپ و نتانیاهو است؛ درباره این کشتاری که راه انداختهاند و ماجراهای غزه و سکوت جهان. یک شعر خطابه بلند سیاسی است، از جنس شعر «مولا ویلا نداشت».
ادامه دارد...