ققنوس حزبالله
صاحبخبر - امیر عباس نوری: 1- اسرائیل نتوانست در دستیابی به اهداف اعلامی خود در حمله به لبنان موفق شود. مقامات تلآویو بارها اعلام کردند هدفشان از جنگ، تبدیل لبنان به غزه بود. نتانیاهو و گالانت مدعی بودند تا رودخانه لیتانی، یعنی تا 20 کیلومتری عمق خاک لبنان پیشروی خواهند کرد. باند تبهکار حاکم بر سرزمینهای اشغالی بارها مدعی شد ۸۰ درصد توان موشکی و پهپادی حزبالله را نابود کرده است. ۵۵ روز پس از آغاز حمله به لبنان اما آنها نتوانستند در جنگ زمینی توفیقی به دست بیاورند. رزمندگان حزبالله جنوب لبنان را به قتلگاه نظامیان صهیونیست تبدیل کردند. بر اساس گزارشهای رسمی رسانههای رژیم صهیونیستی ارتش این رژیم روزانه در جنوب لبنان متحمل خسارات فراوان از جمله هلاکت و زخمی شدن نیروهای خود شد. حملات حزبالله به تجمعات نظامیان اسرائیل تقریبا جزو اخبار روزانه جنگ بود. حزبالله روزانه چند فروند موشک روانه سرزمینهای اشغالی میکرد و اهداف مهمی را مورد اصابت قرار میداد. روند جنگ در ۲ هفته اخیر به سمتی رفت که راهبرد بیروت در مقابل تلآویو تبدیل به بخشی از عملیاتهای روتین حزبالله شد و رزمندگان مقاومت لبنان در چند مورد با موشکهای بالستیک خود تلآویو را مورد اصابت قرار دادند. بحران آوارگان صهیونیست از شهرکهای شمال سرزمینهای اشغالی به حیفا و عکا نیز گسترش یافت. نتیجه آن شد که طبق نظرسنجی کانال ۱۳ رژیم صهیونیستی، ۷۴ درصد غاصبان سرزمینهای اشغالی اعلام کردند اسرائیل در اهداف حمله به لبنان ناکام ماند. نتانیاهو نیز اعلام کرد آتشبس با لبنان انتخاب بین بد و بدتر بود. به عبارتی او نیز تلویحا پذیرفت نتوانست در رسیدن به اهداف جنگ علیه لبنان موفق شود. بله! اسرائیل ضربات سنگینی به حزبالله وارد ساخت. از ترور شهیدان سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفیالدین گرفته تا ترور فرماندهان مقاومت و نیز انفجار پیجرها، همه ضربات سنگین به حزبالله بود اما آنچه مسلم است اینکه رژیم صهیونیستی در رسیدن به اهداف اعلامی جنگ علیه لبنان ناکام ماند، بنابراین آتشبس با لبنان هرگز به عنوان یک پیروزی برای رژیم صهیونیستی به حساب نخواهد آمد. 2- شاید بتوان گفت معجزه جنگ ۵۵ روزه رژیم صهیونیستی علیه حزبالله، بازیابی و بازسازی توان رزمی حزبالله پس از ماجرای پیجرها و ترور رهبران و فرماندهان ارشد نظامی بود. هر کدام از این اتفاقات به تنهایی میتوانست ارتش یک کشور را از پا در بیاورد اما حزبالله لبنان به تدریج و در یک فاصله کم توانست خود را پیدا و روند بازسازیاش را تکمیل کند. در ماجرای پیجرها که یک ترور جمعی ناجوانمردانه و خلاف تمام قوانین جنگی و موازین بشری بود، چندهزار نیروی عملیاتی حزبالله آسیب دیدند. به غیر از بار روانی این ترور جمعی، حزبالله در صحنه میدانی نیز آسیب بسیار بزرگی دید اما همه دنیا دیدند این گروه ورزیده در مدت چند هفته توانست چنان خود را بازسازی کند که ارتش تا بن دندان مجهز رژیم صهیونیستی را در جنوب لبنان زمینگیر کند. تا ساعات پایانی منتهی به اعلام آتشبس، رژیم صهیونیستی به جز چند روستای مرزی، نتوانست یک شهر یا منطقه مهم را در جنوب لبنان تصرف و حضور خود را در این مناطق تثبیت کند. ارتش صهیونیستی به مرور متوجه شد در مناطقی که توانستند پیشروی کنند؛ در واقع در تله حزبالله گرفتار شدهاند و حزبالله با کمین به موقع، تجمعات نظامیان صهیونیست را هدف حمله موشکی و پهپادی قرار میداد. نتیجه آن شد که ارتش صهیونیستی پس از ۵۵ روز فقط توانست تنها در برخی مناطق تا عمق ۳ کیلومتری خاک لبنان نفوذ کند. غیر از کمینهای حسابشده، حملات مستمر حزبالله به تجمعات و مقرهای نظامی ارتش صهیونیستی در خاک فلسطین اشغالی نیز باعث شد عملا میدان اصلی جنگ، نه در جنوب لبنان بلکه به خاک سرزمینهای اشغالی کشیده شود. عملیات بزرگ حزبالله علیه مقر تیپ گولانی در جنوب حیفا که منجر به هلاکت بیش از ۱۰ نظامی صهیونیست و زخمی شدن دهها نفر از آنها شد؛ یک ضربه حیثیتی بزرگ به قویترین و زبدهترین کماندوهای ارتش رژیم بود. حزبالله به مرور زمین جنگ را تا حیفا و پس از آن تا تلآویو و پس از تلآویو کشاند. فقط در یک نوبت حزبالله بیش از ۲۰ پهپاد به سوی تجمعات نظامیان صهیونیست در این مناطق شلیک کرد. در هفتههای نخستین جنگ راهبرد «ضاحیه در مقابل حیفا» توسط حزبالله عملیاتی شد؛ بهگونهای که شهردار حیفا اعتراف کرد ساکنان غاصب این شهر در حال عزیمت به سمت تلآویو هستند. در ماه نخست جنگ؛ عملا حیفا نیز مانند شهرکهای شمال سرزمینهای اشغالی، درگیر بحران آوارگان شد. حزبالله به مرور غیر از هدف قرار دادن مراکز نظامی حیفا، برخی مراکز اقتصادی و انرژی این شهر بندری را نیز هدف پهپادها و موشکهای خود قرار داد. در این مدت شبکههای تلویزیونی اسرائیل بارها و بارها تصویر ساکنان غاصب حیفا را نشان میدادند که با گریه و زاری وحشت خود را از موشکها و پهپادهای حزبالله ابراز میکردند. ماجرای حمله پهپادی به محل سکونت نتانیاهو نیز از جمله اقدامات مهم راهبردی حزبالله در این جنگ بود. حزبالله با هدف قرار دادن محل سکونت نتانیاهو موقعیت مستحکم خود در معادلات جنگ را نشان داد. پس از این اقدام نتانیاهو، همان کسی که در ابتدای جنگ علیه لبنان از تبدیل لبنان به غزه دوم سخن میگفت؛ از ترس مجبور شد به زیر زمین برود و تمام جلسات خود با اعضای کابینه را در مقرهای زیرزمینی برگزار کند. پس از ۵۵ روز جنگ ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی علیه حزبالله که با حمایتهای نظامی، امنیتی و سیاسی آمریکا و اروپا انجام شد؛ کار به جایی رسید که نتانیاهو با عقبنشینی از شروط اولیه خود در آتشبس، از جمله حق حمله هوایی به لبنان، مصرانه دنبال آتشبس رود. آتشبس زمانی برقرار شد که برای نخستین بار در تاریخ جنگهای رژیم صهیونیستی و لبنان، حزبالله توانست معادله بیروت در مقابل تلآویو را عادیسازی کند. باند تبهکار احمق حاکم بر تلآویو کاری کرد که برای نخستین بار در تاریخ تشکیل رژیم نامشروع صهیونیستی، معادله وحشت دیگر یکطرفه نباشد. توافق آتشبس در حالی صورت گرفت که همه دنیا دیدند تلآویو در مقابل موشکهای حزبالله (دقت کنید! موشکهای بالستیک حزبالله و نه ایران) بیدفاع است و بیش از یک میلیون نفر از ساکنان غاصب این شهر روانه پناهگاهها شدند. یکی دیگر از توفیقات بزرگ حزبالله در این جنگ، حملات مکرر پهپادی و موشکی به مرکز ۸۲۰۰ بود. حزبالله اگرچه پس از ماجرای جنایت پیجرها، در یک نوبت با شلیک چند پهپاد این مرکز مهم اطلاعاتی رژیم صهیونیستی را هدف قرار داد اما در جریان جنگ در چند نوبت به این مرکز بسیار مهم اطلاعاتی صهیونیستها حمله کرد و گزارشهای موثق حاکی از موفقیتآمیز بودن این حملات است. در واقع حزبالله با این اقدام، توانایی اطلاعاتی خود را به رخ کشید؛ اقدامی که در حمله پهپادی به مقر کماندوهای گولانی در منطقه بنیامینا نیز صورت گرفت؛ مقری که به اذعان رسانههای رژیم، کاملا سری بود و حمله پهپادی به این مقر در واقع قدرتنمایی حزبالله بود. حزبالله در این جنگ توانست میدان جنگ را تا تلآویو و آن سوی تلآویو گسترش دهد. این شاهکار رزمی حزبالله بود که بر اساس یک استراتژی جنگی هنرمندانه، در جنوب با عملیاتهای کمین فوقحرفهای، ارتش مجهز رژیم صهیونی را زمینگیر کرد و مانع پیشروی آنها شود، به گونهای که تنها در چند موضع و با آتش سنگین هوایی توانستند تا ۳ کیلومتر در عمق خاک لبنان نفوذ کنند. حزبالله همزمان با عملیاتهای هوشمندانه موشکی و پهپادی، در عمق ۵۰ کیلومتری سرزمینهای اشغالی تنها در یک عملیات دهها کماندوی گولانی را به هلاکت رساند. در واقع حزبالله از یک سو با راهبرد فوقالعاده کمین، همه جنوب لبنان را برای ارتش صهیونیستی تبدیل به تله کرد و از سوی دیگر با اشراف اطلاعاتی خود و انجام عملیاتهای دقیق پهپادی و موشکی، مقرها و مراکز نظامی رژیم را در سرزمینهای اشغالی ناامن کرد. این وضعیت باعث شد از تلآویو تا جنوب لبنان تبدیل به منطقهای کاملا ناامن برای ارتش صهیونیستی شود. این وضعیت لجستیک و پشتیبانی ارتش صهیونیستی برای پیشروی در جنوب لبنان را مختل کرد. شاید به همین دلیل بود که یوآو گالانت، وزیر جنگ برکنارشده رژیم صهیونیستی از ابتدا مخالف جنگ علیه لبنان بود. همو بود که در همان ماه نخست جنگ علیه لبنان، خروج نظامیان صهیونیست از خاک لبنان را مطرح کرد. گالانت حتما میدانست این جنگ، معادله میدان را به سود اسرائیل تغییر نخواهد داد. آنها نه توانستند حزبالله را از بین ببرند و نه قادر شدند برای تامین امنیت بازگشت آوارگان به شهرکهای شمال، منطقهای حائل در جنوب لبنان ایجاد کنند. این همان چیزی است که نفتالی بنت دیروز درباره آتشبس گفت. بنت اذعان کرد این آتشبس یک شکست تمام عیار برای اسرائیل است. به نکته ابتدایی برگردیم. این آرایش میدانی و واقعیات جنگ اخیر است. چهرههای مطرح رژیم صهیونیستی در حالی از شکست تمامعیار در مقابل حزبالله میگویند که حزبالله ۲ ماه قبل، در کمتر از ۲ هفته، هم ۴ هزار نیروی فعال میدانی را در ماجرای انفجار پیجرها از میدان نبرد خارج دید، هم فرماندهان ارشدش به شهادت رسیدند و هم رهبر بینظیر و افسانهای خود سیدحسن نصرالله که ستون مقاومت لبنان بود را از دست داد. شهادت سیدهاشم صفیالدین نیز ضربه هولناک دیگری بود که حزبالله پس از شهادت سیدحسن متحمل شد. حزبی که در همان ابتدای جنگ همه از پایانش میگفتند، حالا اینگونه جنگ را به پایان برد. این معجزه مقاومت است. اگرچه نقش پررنگ مستشاران ایرانی و حضور فداکارانه آنان در میدان جنگ، در این پیروزی مشخص است اما واقعیت بزرگ این است که این خود حزبالله بود که نخست با تکیه بر نیروی ایمان و سپس با نیروی انسانی زبده و پرتعداد خود توانست به سرعت خود را بازیابی و بازسازی کرده و رژیم صهیونیستی را مجبور به توقف جنگ و آتشبس کند. میگویند آنچه تو را نکشد، قویترت میکند. ترور رهبران و فرماندهان حزبالله اگر چه یک موفقیت برای رژیم صهیونیستی بود اما آنچه این موفقیت را در کام آنها تلخ کرد توان بازسازی حزبالله بود. حالا آنها با تشکیلاتی مواجه هستند که اگر همه فرماندهان آنان را در یک فاصله زمانی ۲ هفتهای از میان بردارند، باز هم توان بازسازی سریع و پیگیری استراتژیهای جنگی خود را دارند. اسرائیل با اینها چه میتواند بکند؟ این معجزه شهید سیدحسن نصرالله است؛ سازمانی با ۱۰۰ هزار رزمنده، با ۱۰۰ هزار فرمانده! ۳- آتشبس یک شکست بزرگ برای رژیم صهیونیستی بود. آنها اگر چه به واسطه سالها کار اطلاعاتی و نفوذ در سازمان حزبالله، توانستند رهبران و فرماندهان درجه یک حزبالله را ترور کنند اما این مزیت اطلاعاتی آنها بود. آنها در میدان جنگ و در معادله نظامی میدان، آسیبهای جدیای دیدند که پیشتر به برخی موارد آن اشاره شد. در این میان اما شاید عدهای باشند که با توجه به ادامه جنگ در غزه، این آتشبس را به معنای عدم تحقق هدف حزبالله یعنی ادامه جنگ تا توقف جنگ در غزه تلقی کنند. در این باره باید چند نکته مهم را در نظر گرفت. نخست اینکه، حملات راکتی حزبالله به شمال سرزمینهای اشغالی و آواره کردن ساکنان شهرکهای شمال، یک راهبرد درست برای اثرگذاری بر جنگ غزه بود. حزبالله با آواره کردن قریب به ۱۰۰ هزار نفر از ساکنان شهرکهای شمال و برداشتن تمرکز ارتش رژیم از غزه، اثر خود را بر جنگ غزه گذاشت. نباید این واقعیت را از نظر دور داشت که رژیم صهیونیستی در غزه، بیسابقه ترین جنایات پس از جنگ دوم جهانی را مرتکب شد. قتلعام، کشتار جمعی و نسلکشی در غزه از رژیم صهیونیستی، یک حیوان درنده به تصویر کشید. غرب برای نخستین بار پس از شکلگیری نظم جدید جهانی، چشم بر همه ارزشهای ادعایی خود بست و پا روی همه هنجارهای حقوق بشری گذاشت و با پشتیبانی همهجانبه از رژیم صهیونیستی، تکیهگاه بزرگترین جنایت بشری در چند دهه اخیر شد. نتانیاهو و باند تبهکار حاکم بر تلآویو در غزه و سپس لبنان آنقدر جنایت کردند که در نهایت دادگاه بینالمللی کیفری حکم بازداشت او و گالانت را صادر کرد، بنابراین وضعیت میدانی در غزه حاصل یک جرم و جنایت جمعی از سوی غرب بود. با این حال آنچه ارتش صهیونیستی با حمایت غرب و از طریق زیر پا گذاشتن همه قوانین جنگی و موازین انسانی درصدد بود طی چند هفته در غزه به آن برسد؛ به واسطه ورود حزبالله به جنگ، یک سال به درازا کشید، آن هم با تحمل هزینههای بسیار توسط رژیم. باید این واقعیت مهم را در نظر داشت که اکنون وضعیت در غزه متفاوت است. ارتش رژیم صهیونی در غزه مستقر شده و در مناطق مهم و گذرگاهها حضور دارد. مقاومت اینک به این نتیجه رسیده که باید آرایش جنگی را در مقابل رژیم صهیونیستی تغییر داد. برخی معتقدند در وضعیت فعلی، جنگ در لبنان اثر خود را گذاشته و اکنون باید مهمترین اولویت مقاومت، تمرکز بر توانمندسازی مقاومت فلسطین در غزه باشد تا ارتش صهیونیستی را در غزه زمینگیر کرده و مانع تحقق اهداف شوم رژیم صهیونیستی در این باریکه شود. رژیم صهیونی به دنبال حذف غزه یکپارچه و تقسیم آن به چند منطقه است به گونهای که با کوچاندن فلسطینیان از مناطق شمال به دیگر مناطق، اقدام به غصب شمال غزه و شهرکسازی و اسکان صهیونیستها در این منطقه کند. از سوی دیگر نتانیاهو به دنبال آن است تا دیوارهای حائل در سایر نقاط غزه ایجاد کرده و همچنین محور فیلادلفی و مرز با مصر را نیز برخلاف توافقات پیشین، در اختیار بگیرد. رژیم صهیونیستی همزمان با جنگ لبنان در حال پیشبرد این اهداف بوده و برای تحقق آن همچنان دست به کشتار زنان و کودکان مظلوم غزه میزند. از همین رو به نظر میرسد اکنون برای جلوگیری از تحقق این اهداف شوم، مقاومت باید آرایش جدیدی اتخاذ کند و استراتژی جنگ فرسایشی را از طریق فعالسازی سایر ظرفیتها دنبال کرده و رژیم را در جبهههای جدید درگیر کند. ظرفیتهای غیر فعال شده جبهه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی مشخص است و طی روزها و هفتههای آینده حتما شاهد فعال شدن این ظرفیتها خواهیم بود. رهبر انقلاب نیز در دیدار اخیر بسیجیان با ایشان، بر گستردهتر شدن جبهه مقاومت تاکید کردند. تغییر آرایش جزو بدیهیات جنگ است و مقاومت اکنون به این نتیجه رسیده است که دست به این مهم بزند. از سوی دیگر این تصور که آتشبس ۶۰ روزه میان رژیم صهیونی و لبنان به منزله ترک جنگ است یک ذهنیت اشتباه است. جنگ همچنان ادامه دارد و این هنرمندی مقاومت است که در راستای اهداف استراتژیک خود، انسجام و هماهنگی همه جبههها را با راهبردهای جدید نمودار کند. جنگ لبنان ضربات بزرگی بر پیکره رژیم صهیونیستی وارد کرد. به اذعان سیاستمداران صهیونیست، آنها در این جنگ شکست خوردند. مهمترین نمود شکست آنان، ناتوانی در محقق کردن اهداف جنگ علیه لبنان بود. این در حالی است که حزبالله در مقایسه با جنگ ۲۰۰۶، سطح آسیب رساندن به دشمن صهیونیست را افزایش داد. حمله موشکی به قلب تلآویو و حملات منظم پهپادی به نقاط مختلف سرزمینهای اشغالی، یکی از نمودهای ارتقای سطح زیر ضربه بردن رژیم صهیونیستی بود. این در حالی بود که در مقایسه با جنگ ۳۳ روزه، رژیم نتوانست موفقیتی در جنگ زمینی به دست بیاورد. در واقع حزبالله بخوبی از پس کاری که باید انجام میداد برآمد، هرچند هزینههای بزرگی مانند شهادت سیدحسن نصرالله و تعدادی از فرماندهان خود را متحمل شد. در واقع برخلاف رژیم صهیونیستی که در رسیدن به اهداف خود ناکام ماند، حزبالله تقریبا به همه اهداف خود در این جنگ رسید؛ هم در روند جنگ رژیم صهیونیستی در غزه خلل ایجاد کرد، هم مناطق شمال سرزمینهای اشغالی را تبدیل به مناطق پرخطر برای زندگی شهرکنشینان کرد، هم راهبرد بیروت در مقابل تلآویو را محقق کرد و هم برخلاف همه جنگهای گذشته، حملات هوایی رژیم به پایتخت لبنان را پرهزینه و محدود کرد. مهمتر از همه این موارد، حزبالله وظیفه خود در پیشبرد استراتژی جنگ فرسایشی را بهدرستی انجام داد. در تحلیل وضعیت میدانی جنگ باید این واقعیت را همیشه در نظر داشت و در محاسبات اعمال کرد که این ۵۵ روز، ثابت کرد رژیم صهیونیستی در شمال سرزمینهای اشغالی با حزباللهی بهمراتب قدرتمندتر از گذشته مواجه است؛ حزباللهی که تنها از بخشی از قدرت خود در این جنگ رونمایی کرد و نشان داد هر وقت اراده کند، میتواند تا چه سطحی از آسیب را به رژیم صهیونی وارد کند. نباید فراموش کنیم ۷ اکتبر سال گذشته و توفانالاقصی شروع یک فرآیند و روند جدید برای به فروپاشی کشاندن رژیم صهیونیستی بود. اسطوره بزرگ و تکرارنشدنی حماس و نابغه مقاومت فلسطین شهید یحیی سنوار با عملیات ۷ اکتبر توان مقاومت و میزان آسیبپذیری رژیم نامشروع صهیونیستی را نشان داد. رژیم صهیونی در پاسخ، بزرگترین جنایات دهههای اخیر را مرتکب و در دنیا بیآبرو شد. رژیم با کشتار زنان و کودکان غزه ماهیت پلید خود را به همه دنیا نشان داد؛ این در حالی است که هنوز به اهداف خود در جنگ غزه نرسیده است. به تعبیر رهبر انقلاب، کشتار زنان و کودکان و مردم بیگناه پیروزی نیست. حماس هنوز زنده است و همچنان اسرای صهیونیست را در اختیار دارد. پس از آن در جنگ لبنان، حزبالله نیز وجهی دیگر از خوی حیوانی رژیم نامشروع صهیونی و ناتوانی و آسیبپذیر بودن آن را نشان داد و در حالی جنگ پس از ۵۵ روز به آتشبس انجامید که درست مانند غزه، رژیم صهیونیستی به هیچ کدام از اهداف اعلامی خود نرسید. تنها ساعتی پس از اعلام آتشبس، شهرداران شهرکهای شمال سرزمینهای اشغالی اعلام کردند ساکنان این شهرکها هرگز باز نخواهند گشت، چراکه ارتش صهیونیستی در ایجاد منطقه حائل در خاک لبنان ناموفق بوده است. این یعنی برخلاف مردم جنوب لبنان که عازم خانههای خود هستند، ساکنان شهرکهای شمال سرزمینهای اشغالی همچنان نسبت به بازگشت به این شهرکهای غصبی در تردید به سر میبرند. در جبهه عراق، مقاومت همچنان شلیک موشک و پهپاد به اهداف مهم در سرزمینهای اشغالی را ادامه میدهد و شاید در روزها و هفتههای آینده روند این حملات متفاوتتر از قبل شود. در جبهه جنوب، یمن قهرمان وظایف تعیین شده خود را تا این مرحله بهدرستی انجام داده و قدرت مقاومت در قطع منافع رژیم صهیونیستی در دریای سرخ را محقق کرده است. در جبهه سوریه، با وجود حملات گاه و بیگاه رژیم صهیونیستی، مقاومت همچنان آرایش پشتیبانی و لجستیک خود را دنبال میکند و جبهه جولان به عنوان یک ظرفیت تعیینکننده همچنان روی میز است. در کرانه باختری با وجود عملیاتهای پرشمار جوخههای ترور شاباک، هنوز دروازههای جهنم به روی رژیم صهیونیستی باز نشده است و این برگ بزرگ مقاومت به کابوس همیشگی صهیونیستها تبدیل شده است. تصور کنید روزی را که حماس در غزه و جهاد در کرانه باختری همزمان وارد عمل شوند و از همه مهمتر ایران. ایران بهدرستی حماقت رژیم صهیونی در تجاوز اخیر به خاک خود را بهمثابه فرصتی بزرگ مینگرد؛ صاعقههای آتشین ایران نقطه عطف معادلات میدانی این جنگ است. تجربه وعدههای صادق ۱ و ۲ و سطح واکنش رژیم صهیونیستی به این ۲ عملیات، موازنه واقعی قدرت را به مردم و حکومتهای منطقه نشان داد. یک پیام مهم عدم شتابزدگی ایران در پاسخ به رژیم صهیونی، اثبات دست بالاتر و پرتر ایران در این تقابل است. ایران ثابت کرده است پاسخ خود به رژیم را نه در موازنه جنگی میان ۲ طرف، بلکه در قاعده و مختصات الزامات و واقعیات میدانی تقابل همه جبهه مقاومت با رژیم صهیونیستی محاسبه میکند. قطعا یکی از محاسبات ایران برای تعیین سطح و کیفیت وعده صادق ۳، انتقال پیام دنبالهدار ناتوانی و ضعف رژیم صهیونیستی به مردم منطقه است. درست مانند همان حماسهای که سنوار و ضیف در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ خلق کردند. بله! جنگ همچنان ادامه دارد. ایران هرگز اجازه نخواهد داد نتانیاهو و رژیم صهیونیستی از این مخمصه بزرگ قسر در بروند.∎