به گزارش خبرگزاری ایمنا، گنبد طلایی قدس بر دیوار نقش میبندد و صدای خنده کودکان فلسطینی در سالن طنینانداز میشود و اینبار هم اصفهانیها هستند که فوج فوج به سمت قدس راه افتادهاند.
اینجا و در مصلای اصفهان بهپای روایت یک مادر نشستیم، مادری که از آزادی خرمشهر تا قدس را دیده و اینچنین برای فرزند خود روایت میکند: قدس را خدا آزاد کرد و حالا جمعی از هنرمندان راهی قدس شدند تا بازسازی آن را آغاز کنند.
روایت این شبهای نصفجهان، روایت مردم این شهر است که بهقدری عاشق خدا بوده و هستند کهتنها با معشوق خود بر سر میز معامله نشستند، مثل خیلیها، از حاج حسین خرازی و محمدرضا تورجیزاده گرفته تا مسلم و خیزاب و امید اکبری و حاج علی زاهدی و عباس نیلفروشان.
کتاب تاریخ اصفهان باز میشود و اولین صفحه آن، روایت آن روزی است که جی نام داشت و مردی از این دیار به سمت آخرین فرستاده خدا راه میافتاد؛ سلمان فارسی، همانی که پیامبر (ص) در وصف او و هموطنانش بیان کردند «اگر علم در ثریا باشد مردانی از سرزمین پارس به آن دست پیدا خواهند کرد....»
برخلاف تمام رسوم و برنامهها قرآن دقایقی پس از شروع رسمی برنامه پخش میشود و حالا نوبت به مفاخر اصفهان میرسد؛ از آقامحمد بیدآبادی، نخودکی و بابا رکنالدین تا فیض کاشانی، تاج اصفهانی و صائب تبریزی؛ همه و همه نام نامداران این دیار است.
در میان آرامش سالن ناگهان صدای تاختوتاز اسبها از گوشه و کنار میآید و نور مشعلهای در دست اسبسواران، سالن را روشن میکند و ماجرا به یک حمله میرسد؛ به آتش کشیدن اصفهان توسط مغولها، اما دریغ از اینکه اصفهان ققنوس است و وقتی به آتش کشیده شد، خاکسترش جانی تازه گرفت و در دوران صفویه، مدالی شد بر گردن تاریخ طلایی ایرانزمین.
صدای آژیر قرمز میآید و اینجای ماجرا به جنگ جهانی میرسد و پس از آن ماجرای ذلتی است که شاه میپذیرد و حالا ماجرا به کاپیتولاسیون میرسد، قانونی که دور از چشم مردم به تصویب میرسد و اینجاست که صدای سخنرانی غرا و شیوای امام امت پخش و اشک از چشمان بزرگترها جاری میشود و در این لحظات چه خوش است شنیدن روایتگری مردی که جوانی خود را در این مسیر گذاشته است؛ حجتالاسلام احمد سالک به جایگاه میآید و انگار که با دیدن ذوق و شوق مردم، تکتک لحظات روزهای حماسه را به یاد میآورد.
در ابتدا با اشاره به مکان جلسه اظهار میکند: در عاشورای سال ۱۳۵۷، در حالی که این اطراف بیابان بود، مردم به مصلی آمدند، جمع شدند و مدیریت تظاهرات را استاد پرورش به عهده داشت؛ سخنران این جلسه شاه را محاکمه کرد و قطعنامه آن سال به عزل شاه منجر شد.
وی ادامه میدهد: جمعیت بیشماری در سالگرد سید مصطفی خمینی اینجا جمع شدند و سخنران سخنرانی خود را آغاز کرد، سپس جمعیت پیشکسوت اصفهان به چهار محور تقسیم شدند؛ محور اول از بزرگمهر به سمتاحمدآباد، محور دوم از پل خواجو به سمت مسجد جامع، محور سوم از چهارباغ بالا تا چهارراه وفایی و محور چهارم پل فلزی.
پیشگام انقلاب اسلامی با بیان اینکه بنده در محور دوم حضور داشتم، بیان میکند: قرار بود از مصلی به سمت خواجو و چهارراه شکرشکن برویم؛ در ادامه به سمت سبزهمیدان حرکت کردیم و هدف اصلی، پایین کشیدن مجسمه شاه بود، پس از این اقدام، سر مجسمه زیر عبای من قرار گرفت و از اینجا آغاز نظام مقدس جمهوری اسلامی رقم خورد؛ یعنی طاغوت نه و نظامجمهوری اسلامی آری.
مردم حاضر در اجتماع شنیدند، اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟
جمعیت از دو سوی سالن پلاکارد بهدست و با شعارهای خاطرهانگیز وارد میشوند و به سمت مجسمه شاه حملهور میشوند اینجاست که پایان طاغوت با پایین کشیده شدن مجسمه شاه رقم میخورد و حالا و باز هم بهدور از تمام رسم و رسومات، سرود پرافتخار کشورمان در سالن طنینانداز میشود.
حالا نوبت به سخنرانی میرسد؛ سردار مجتبی فدا، فرمانده سپاه صاحبالزمان (عج) استان اصفهان که خود در طول تاریخ انقلاب اسلامی، از حماسهسازان بود، است با همان اقتدار همیشگی به جایگاه میآید و اظهار میکند: از اینکه با حضور پرشورتان ما را در بزرگداشت یاد شهدا مفتخر کردید، تشکر میکنم.
وی میافزاید: پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکای جهانخوار وقتی گمان کرد لقمه دهانگیری را گیر آورده است، گروههای مسلح را در کشور راهاندازی و صدام را تحریک کرد تا به کشور ما حمله کند تا با تصرف خوزستان جنگ سریعی را علیه کشور آغاز کند.
فرمانده سپاه صاحبالزمان (عج) استان اصفهان مطرح میکند: وقتی صدام به کشور ما آمد، تنها فردی که آرامش را به کشور بازگرداند، امام (ره) بود که بیان کرد مسئله اول کشور جنگ است.
فدا اظهار میکند: بنا به فرمایش امام (ره) جوانان این کشور به جبههها شتافتند و بسیج مردمی را در سراسر کشور فعال کردند و استان اصفهان بهواسطه افتخارآفرینی، مدال درخشانی را در کشور از آن خود کرد.
وی ادامه میدهد: در آن زمان اصفهان ۶.۵ درصد جمعیت کشور را داشت، اما ۱۰ درصد شهدا را تقدیم کرد و بر این اساس از ۲۳۰ هزار شهید کشور، ۲۴ هزار شهید برای اصفهان است؛ استان اصفهان ۱۰ شهر بالای هزار شهید دارد که یکسوم شهدا در گلزار شهدای اصفهان دفن هستند. یکششم شهدای دانشآموز کشور مختص اصفهان هستند و این استان هفت مدرسه بالای ۱۰۰ شهید دارد، از سویی شهر درچه بهعنوان شهر شاهد نمونه کشور مفتخر است.
فرمانده سپاه صاحبالزمان (عج) استان اصفهان خاطرنشان میکند: تنها روستایی که در زمان تشییع شهدا هیچ مردی در روستا نبود و زنان این مراسم تشییع را برگزار کردند، روستای درهبید بود.
فدا عنوان میکند: اصفهان در کردستان، سیستان و بلوچستان، جنوب و دفاع از حرم، سرداران بینظیری را تقدیم کرده و این مراسم به پاس گرامیداشت آنها برگزار شده است و فردا شب با پخش سخنرانی رهبر انقلاب ادامه پیدا میکند و تا هشتم آذر ادامه دارد.
وی اظهار میکند: مردم این استان در یک روز ۳۷۰ شهید تشییع کردند؛ روز ۲۵ آبان هیچکدام از مردم اصفهان نترسیدند و پا پس نکشیدند؛ امروز اینجا جمع شدهایم تا پیام شهدا را به گوش دیگران برسانیم و اعلام آمادگی کنیم.
سردار فدا از حماسه مردان و زنان این دیار میگوید و حالا نوبت به یکی از بانوانی میرسد که در این حماسه بوده است؛ فاطمه سادات سجادیه، همسر شهید میرفندرسکی در روایتی از بیستوپنجم آبان ۱۳۶۱ میگوید؛ همان روزی که مسئولان برای خالی کردن منازل مردم به خانههای اطراف گلستان شهدا رفتند و مردم نصفجهان سخاوتمندانه خانههای خود را برای تشییع شهدا اهدا کردند و حالا فرصتی برای بهرخ کشیدن حماسه عظیم نصفجهان است؛ تابوتهای شهدا یکی پس از دیگری در سالن صف میبندند و پشت آن اتوبوس اتوبوس اعزام صورت میگیرد.
صحبت از سربندهای یازهرا است و داغ مادر، دلها را آتش میزند؛ صحبت از درِ چوبی و مسمار و آتش است؛ صحبت از داغ شهادت مادر است، اشکها جاری است، اما این اشکها در پی خود، حماسه بهدنبال دارد؛ حماسهای از جنس علم و تلاش و ایمان، حماسهای از جنس فرزندان ایرانزمین.
حدود ۲ ساعت سخن از پیشکسوتان جهاد این دیار بود و حالا نوبت به نوجوانانی میرسد که قرار است پرچم این انقلاب را به اوج قلهها برسانند و حالا با پرچمهای در دستشان، دوان دوان به سمت جایگاه میآیند؛ آنها روایتگر شکوه هفته آخر آبان هستند و از کاظمی، زاهدی و نیلفروشان میگویند و به یاد آنها پرچم بهدست تا قلهها پیش میروند.
اینجا، سخن از نصفجهان است؛ شهری که حماسهها را در دل خود نهان دارد و قهرمانانی را در آغوش میکشد که هر کدام داستانی از شجاعت و پایمردی را روایت میکنند؛ این شهر، در دل آتشِ سختیها و چالشها سوخت، اما از خاکسترهایش ققنوسی با روحی تازه و ارادهای قویتر برخاست و دوباره زندگی را به تماشا نشاند. در این سرزمین، هر گوشه و کناری سرشار از یادگارهایی است که درختان آن، سرپناه سربازان شد و کوچههای آن، چکامههای حماسه را در دل دارد. در هر حرکتِ ناپیدایی، بویی از شجاعت و عشق به آزادی به مشام میرسد، گویا داستانی بیپایان در انتظار گفتن است.