شناسهٔ خبر: 69961032 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

در دورهمی ادبی اراک، حافظ روایت کرد؛

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را/ در خرقۀ از این بیش منافق نتوان بود

مرکزی– دگر سه‌شنبه فرا رسید و دورهمی حافظ خوانی و حافظ پژوهی با کاظم دارابی، حافظ پژو در خانه فرهنگ اراک تفأل غزل شماره ۳۷۱ رقم خورد و از قول حافظ برآمد که: در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را، در خرقۀ از این بیش منافق نتوان بود.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، سه‌شنبه دیگر حافظ پژوهان و حافظ دوستان اراک گرد آمدند و فارغ از فضای روزمرگی به خوانش و تفسیر و تعبیر غزل شماره ۳۷۱ حافظ با حضور کاظم دارابی مسئول انجمن حافظ پژوهی اراک، پرداختند و حافظ دوستان با پرسش و پاسخ از ابهامات برخی از اشعار «رند شیراز» گذشتند.

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را/ در خرقۀ از این بیش منافق نتوان بود

ابیات غزل شماره ۳۷۱ به شرح زیر خوانش و تفسیر و تعبیر شد، تا در فضای عطرآگین حافظ، ره جویان و طریقت طلبان راه یابند و روایت حافظ را در باره مدعیان به گوش جان بشنوند:

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد

تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

در دل ندهم ره پس از این مهربتان را

مهر لب او بر در این خانه نهادیم

در خرقه از این بیش منافق نتوان بود

بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

چون می‌رود این کشتی سرگشته که آخر

جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم

المنة للَّه که چو ما بی‌دل و دین بود

آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم

قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ

یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را/ در خرقۀ از این بیش منافق نتوان بودشرح ابیات غزل شماره ۳۷۱ در کتاب شرح کامل ابیات دیوان حافظ بر اساس نسخه قاسم غنی و محمد قزوینی چنین آمده است:

۱– ما درس سحرگاهی قرآن و وِرد نیمه شبی را فدای میکده و کوی میِ فروشان کردیم و آنچه را که از دعا و راز و نیاز نیمه شب به دست آورده بودیم برای رسیدن به معشوق از دست دادیم.

۲– این داغ عشقی که بر دل عاشق و مجنون خود قرار دادیم، در خرمن زهد و عبادت صد زاهد عاقل آتش می‌اندازد و آن را نابود می‌کند، چنانچه داغ دل عاشقان را زاهدان مدّعیِ عقل درک کنند حاصل یک عمر زهد و پرهیز خود را ناچیز می بینند.

۳–از زمانی که پا به عرصه وجود نهادیم و به این دنیای فانی آمدیم، پروردگار جهان گنجینه غم عشق را که شادی می‌آورد به ما عطا کرد،( اشاره به آیۀه ۷۲ سوره احزاب )

در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را/ در خرقۀ از این بیش منافق نتوان بود

۴– بعد از این هرگز عشق و محبّت معشوقان دیگر را به دل راه نخواهیم داد، زیرا درِ خانه دل را با نقش لب یار مهر کردیم، از وقتی که از لبان شیرین او بوسه‌ای گرفتیم، دل عاشق او شد و همیشه به او توجه دارد و کس دیگر را در آن راه نمی‌دهد.

۵– حال که نمی‌خواهم خرقۀ ریایی را تحمل کنم و به نفاق ادامه بدهم، بنیاد شیوۀ رندی را می‌گذارم.

۶– معلوم نیست که در این کشتیِ طوفان زده بی‌لنگر، چگونه پیش می‌رود و چه سرانجامی خواهد داشت، ولی آنچه مسلم است، این است که در راه آن گوهر یکدانه جان خواهیم باخت.

۷– خدا را سپاس که کسی که ما او را عاقل وزیرک و اهل زهد و پرهیز تصوّر می‌کردیم، مانند ما عاشق شده و دل و دین از دست داده است.

۸– همانند حافظ می‌پنداشتیم که تو را می‌شناسیم و به این پندار و خیال قانع بودیم، خدایا! چه کم همّت و کوتاه نظر بودیم چه بیگانه بودیم و چه سرشت و باطن ناآشنایی داشتیم.