فهیمه نظری: روز چهارشنبه پنجم آذر ۱۳۳۱ در صفحهی نخست روزنامهی کیهان جملهی حیرتانگیزی به چشم خورد: «متن سند تاجگذاری نادرشاه که از طرف دولت خریداری و تحویل موزه ایران باستان شده است». کیهان در ادامه این متن را (البته با قسمتهایی جا افتاده که در توضیح آن آمده بود از بین رفته است) منتشر کرد.
ماجرا از این قرار بود که روز یکشنبه دوم آذر ۱۳۳۱ یعنی سه روز پیش از انتشار این خبر در کیهان، شورای وزیران به ریاست دکتر مصدق طی مصوبهای دولت را مکلف کرد که به هر بهایی شده، نسخهی اصل صورتجلسهی انتخاب نادرشاه افشار به پادشاهی ایران (در سال ۱۱۴۸ هجری قمری از سوی نمایندگان ولایات و بزرگان کشور) در اجتماع دشت مغان را خریداری کند و به موزهی ایران باستان بسپارد.
در پی این مصوبه، اصل صورتجلسهی انتخاب نادرشاه که در اختیار «محمد دانش بزرگنیا» [۱] قرار داشت خریداری شد. او این سند را از یکی از خوانین کلات به نام علیخان درگزی در همان برهه (۱۳۳۱ خورشیدی) به قیمت پنجاه هزار ریال (پنج هزار تومان) خریده بود.
ظاهرا اجداد علیخان شمشیرزن نادر بودهاند و او هنگام تعمیر سقف خانهاش مقداری اسناد پیدا میکند که این سند یکی از آنها بود. دانش بزرگنیا آن را به قیمت پنجاه هزار ریال از او خریداری میکند. (کیهان، ۵ آذر ۳۱)
این سند به خط میرزا مهدی خان استرآبادی منشی نادر به رشتهی تحریر درآمده (کیهان، ۵ آذر ۱۳۲۱) و پای آن را نمایندگان ۳۵گانهی ولایات و برجستگان کشور مهر و امضا کرده بودند.
متن صورتجلسه دشت مغان
در حدود دو قرن است که خاندان صفویه، تاج و تخت سلطنت را از تصرف سلاطین ترکمانیه که اهل سنت بودهاند گرفته، و خود بر اریکهی سلطنت نشستهاند. برای اینکه سلطنت خود را استحکامی بخشند به فکرشان رسید فیمابین اهم بنای سب و رفض گذاشته و به دستیابی این تدابیر آتش افروزند، و مردم را به جان یکدیگر اندازند. این تفرقهاندازی آنقدر پیش رفت تا اینکه مسلمین دست از مقاتلهی کفره برداشته مشغول اسر و قتل نفوس و غارت و نهب اموال و برادران دینی خود شدند. وضع مملکت به آنجا رسید که طایفه لزکیه (لکزیه) به شروان، و افاغبه بر عراق و فارس و اصفهان، و ملکمحمود سیستانی بر خراسان، و عثمانی بر آذربایجان و کرمانشاهان و همدان ، و روسیه بر مازندران و گیلان دست یافتند و متصرف شدند. اهالی این دیار و بلدان جمیعاً پامال جنود حوادث فتنه اسیر سرپنجهی فتور و محسن گشتند.
بعد از اینکه دست امید ما بیکسان از هر سو گسیخته گردید، دست به دامان پروردگار یکتا دراز کردیم، و از درگاهش خواستیم بعد از عسر یسری، به عنایت یزدانی و مرحمت صمدانی، کوکب وجود مسعود همایون و نیر تابناک ذات فرخندهصفات میمنتاثر طالع و بار کاب [!] برگزیدهی حضرت خالق، زحمتکش راه خلایق، آفتاب اوج سلطنت جهانبانی، و ستاره برج معدلت و گیتی ستاد، مظهر قدرت الهی، دست افشار معدن پادشاهی را از افق خراسان تابان، مشعل دولتفروزش را برای ظلمتزایی شب تیرهروزی سیهبختان، روشن و فروزان ساخت، اولاً به نیروی تأیید الهی دارالملک خراسان را از وجود متغلبه پرداخت، بعد از آن رایت فراز عزیمت به جانب اصفهان گشته و اصفهان و ممالکی را که در تصرف افاغنه بود مسخر ساخت، و همچنین ولایت مازندران و گیلان را از تصرف روس، ممالک آذربایجان و کرمانشاهان و همدان و گرجستان را از تصرف عثمانی انتزاع و مسخر کرده، آثار جور و عدوان را برانداخت. در این اوان سعادت لسان، که بعون غلتباری، و چیرهدستی بخت فیروز بر همگی دشمنان و سرکشان ایران و اطراف ممالک محروسه غالب و مظفر، و رعایا و ضعفای این بلاد که چندین سال بود اسیر انواع مصائب و گرفتار محسن نوائب بودند، هریک از مکان و مسقر خود آسودهحال و رفاهیتپرور شدند و کار عدل… تمام و امور ممالک نظام یافت. تمام اهالی ممالک ایران را از سید و فاضل و عالم و جاهل و خرد و بزرگ و تاجیک و ترک و صغیر و کبیر و برنا و پیر را در صحرای مغان در اردوی ظفرنمون احضار فرمود و خواهشمند اذن کلات و ابیورد (درگز) گشته مقرر فرمودند که از برای خود از سلسلهی صفویه یا سایر طبقات امم هرکس را که خواهیم به سلطنت و ریاست قبول کنیم. چون اهالی ایران آنچه در این مدت به روزگار خود دیده، از گل خیر بوستان دولت صفویه بود، که در عهد ایشان آتش فتنه و نقاضت افروخته گشت همگی اطراف را به دشمنی و ما را به دست انواع بلایا و محن داده، و در این اواخر از عهدهی ضبط و محافظت ما برنیامدند و در معنی همگی آزاد کرده بندگان اقدس بودیم، از چنگ اعدا نجات، و قالب افسردهی ما را دوباره حیات دادند. لهذا همگی در مقام تمنا آمده، و دست به دامن مرحمتش زده مستدعی فسخ این عزیمت گشتیم، بندگان اقدس از راه مرحمت استدعای کمترینان را پذیرفته ترک عزیمت مذکور فرمودند، و کمترینان قلباً و لساناً و متفقاللفظ والکلمه بندگان اقدس را به سلطنت و ریاست اختیار، و ترک تولای سلسلهی صفویه کرده عهد و شرط و قرار و اعتراف کردیم که نسلاً بعد نسل شیوهی سب و رفض مبدعهی دولت صفویه را که گناهی عظیم بود با لکیه ترک و مذهب و سنت حنیف جعفری که همیشه راهنما و مطبوع امت احمدی بوده قبول و مسلوک نماییم، و از سلسله صفویه ذکوراً و اناثاً احدی را تابع و مطیع نشویم، و در هر ملک و شهر که باشد ایشان را اعانت و متابعت نکنیم، و از هریک از کمترینان که نسلاً بعد نسل خلاف عهد و قول ظاهر شد، مردود درگاه الهی و مستحق سخط غضب حضرت رسالتپناهی بوده، خون ما هدر و عرض و نفس ما مستوجب عقوبت و خطر باشد.
تحریراً فی چهارم شهر شوالالمکرم – ۱۱۴۸ هجری قمری [۲]
تعدادی از نام و مهر حاضران در مجلس
خراسان: امامقلی بیگ، قرقلوافشار، اماموردیخان قرقلو افشار، لطفعلی بیگ، کوسه احمدلو افشار، حاج محمد بیک، مینباشی، طهماسبخان، جلایر وکیلالدوله، محمدعلی بیک، قرقلو، نایب ایشیک آقاسی، علیقلی بیک، قرقلو، باباخان، چایشلر، اراس (اراض)، سلطان، قراباشلو، ابراهیم بیک، استاجلو، شکر سلطان، باچوانلو، محمدامین بیک، کلانتر درجز شیخ عبدالله در جزی، شیخ محمد درجزی، علیرضا بیگ افشار، میرزا جعفر، کلانتر درون عاشورخان درجزی، میرزا غندم، کلانتر آشخانه رضا قلی قرقلو، رستم بیک قرقلو، اماموردی بیک افشار، محمد بیک قرقلو، حسن بیک وکیل قراچورلو، محمد کریم بیک قرقلو، شیرمحمد درجزی، میرزا رضاقلی در جزی، محمدخان عاصل میانکوه، مصطفی بیک کیوانلو، احمد بیک گرایلی، شعادت خان قوقلو کشیک چی باشی، قوچهخان شیخوانلو، سلطان علی بیک ابیوردی، محمدرضا خان پساکوهی، محمدولی درجزی، علیقلی بیک وکیل قوشخانه، عباسقلی بیک قرهقوینلو، مرشد علی بیک وکیل گرایلی، بهبود خان برودنلو.
استراباد: محمدقلی خان قاجار بیگلربیگی استراباد، جان محمدخان قاجار میرآخورباشی صحرا، علیرضا بیک، محمدرضا بیک سرکشیکباشی، محمدعلی بیک شامبیاتی، ابراهیم بیک ایروانلو.
فارس: امیر خان زند، محمدرضا بیک زنگنه.
نام نمایندگان سایر ایالات ایران متأسفانه محو شده و از بین رفته است. [۳]
پینوشت:
۱- شاعر و روزنامهنگار خراسانی و نمایندهی نیشابور در دورهی چهارم مجلس شورای ملی
۲- برای نگارش درست این متن، متن سند از روزنامه کیهان (۵ آذر ۱۳۳۱) با جا افتادگیهای بسیار، نیز نشریه اینترنتی درگز و کتاب «از چوپانی تا سلطانی» که این دو دیگر هم واژگانی را غلط نوشته بودند. برخی اشتباهات با مقایسهی سه متن اصلاح شد. برخی بدخوانیهای دیگر یا واژگان اشتباه هنوز در متن وجود دارند که به علت پیدا نکردن نسخهای بهتر قادر به اصلاح آنها نبودم - فهیمه نظری
۳- از چوپانی تا سلطانی، سید علی میرنیا، نشر اردشیر، مشهد ۱۳۷۴ صفحه ۴۲
۲۵۹