شهر چطور در آیینه هنر، خاصه هنرهای تجسمی منعکس میشود؟ شاید بتوان گفت نمایش صحنههای شهری در هنر، یعنی انعکاس مستقیم آن؛ از این نظر تمام آثاری که فضای زندگی را در ساختمانهای شهری، کوچهها و خیابانها، کافهها و رستورانها، جادهها و اتومبیلها نشان میدهند، به ترسیم گوشهای از فضای شهر در هنر پرداختهاند و در مقوله هنر شهری روزمره میگنجند. در این آثار معماری و فضای شهری معمولاً نه به عنوان پس زمینه، بلکه به قصد نمایش خود این آثار باشکوه و مجلل مورد تأکید قرار گرفته است. تا همین امروز نیز این روش یکی از روشهای سنتی خلق آثار هنری از فضای شهری است که مخصوصاً در نقاشی و آثار آبرنگی هنرمندان رئالیست و ناتورالیست دیده میشود. در این شیوه از نقاشی به علت پرداخت دقیق و عکسگونه از جزئیات فضای معماری، آثاری ماهرانه و عامهپسند، اما اغلب فاقد روح و بینش شخصی و امروزی پدید میآید. در ایران البته پس از انقلاب اسلامی و بلافاصله با وقوع جنگ تحمیلی، این آثار در قالبهای متنوع، رنگ و بوی دیگری گرفت و حضور بزرگانی از حوزههای مختلف هنری، توانست هنر شهری را صاحب موضع و در مقام یک سبک هنری معرفی کند. در اینباره گفتنیها بسیار است، اما موضوع این یادداشت نیست.
بازنمایی تولیدات هنری انقلاب در فضاهای شهری چگونه است؟ در واقع این بار مسئله شهر را نه به عنوان سوژه که به مثابه ظرفی که میتواند تجلیگاه هنر انقلاب باشد، مدنظر قرار دادیم. هنر انقلاب نه یک سبک و گونه هنری در معنای فرمی است و نه مجموعهای از شعارها و ایدههای علوم انسانی بهعنوان سوژه و موضوع؛ هنر انقلاب منظری است که هنرمند انقلاب از دریچه آن به پدیدهها مینگرد و وقایع را رصد میکند؛ آنگاه ملهم از فضای ذهنی خود و در ارتباط با محیط پیرامونش، قلم به دست میگیرد (قلم مجاز ابزار هنری که میتواند قلم، قلمو، دوربین یا هر چیز دیگری باشد) و یک «آن» هنری را ثبت میکند. این «آن»، یک جسم بیجان یا تصویر راکد نیست و عمدتاً راوی است؛ پویاست و مخاطبش را دعوت به گفتگو میکند. در همین نقطه است که مسئله بازنمایی آثار هنری در بستری که امکان به گفتگو نشستن را فراهم میکند، ضروری مینماید. در واقع ظرفیتی که هنر انقلاب برای مفاهمه با مخاطب ایجاد کرده، ظرفی میطلبد تا به تمامه منقح شود؛ بنابراین مسئله بازنمایی آثار هنری، نه به عنوان اضافهای تزئینی، بلکه به منزله تلاشی برای تکمیل چرخه هنرگردانی، نیازمند توجه ویژه است که پیشتر نگارنده در یادداشتی با اشاره به شئنیت هنرگردان، مواردی را برای نیل به این مقصود احصا کرده بود.
به سؤال ابتدایی بند پیش بازگردیم و کمی آن را بسط دهیم؛ ویترین محصولات هنری انقلاب، هم اینک کدام بستر است؟ ما جز گالریها و نمایشگاههایی که عمدتاً به همت ارگانهایی مثل حوزه هنری برگزار میشود، کجا با مخاطب قرار داریم؟ آیا این رویدادها کفایت عرضه و تبلیغ همه آثار و تولیدات هنری و معرفی هنرمندانشان را دارد؟
به نظر میرسد، مراکز یاد شده نه ظرفیت میزبانی و احیاناً پشتیبانی آثار هنری انقلاب و هنرمندان انقلابی را دارند و نه بسنده به این مجموعهها تکاپوی برپاکردن صحنه گفتگو با مخاطب را میکند؛ مخاطبی که از قضا دیگر قشر خاصی از طبقه متوسط شهری نیست که با عینک روشنفکری در محافل مختلف، «هنر برای هنر» را دنبال کند؛ مخاطب هنر انقلاب بنا به هویت این هنر، اتفاقاً مردمی هستند که در اکثر اوقات از سوی مسئولان و سیاستگذاران و تصمیمسازان و حتی بخش عظیمی از جامعه هنری هم نادیده گرفته میشوند. اساساً یکی از کار ویژههایی که ذیل مفهوم هنرگردانی از سوی وی باید دنبال شود، همین رؤیتپذیرکردن ایدههای محجور و آدمهای محجوبی است که تحت سیطره برساختهای رسانهای حاکم، مغفول واقع شدهاند.
در این میان و در بین هنرهای تجسمی، شاید هنر مجسمهسازی از دیرباز، حداقل از پس انقلاب ۵۷، جانمایی خود را در میادین شهر به خوبی پیدا کرد. هنرمندان برجستهای مثل نادر قشقایی، طاهر شیخالحکمایی، علیاصغر یوزباشی، ملک گروسیان و قدرتالله معماریان، جزو پیشتازان این عرصه با نگاه عمیق به مفاهیم دینی و انقلابی میباشند که آثارشان در میدانها و مراکز فرهنگی هنری شهر خودنمایی میکنند.
در سالهای اخیر، نگارهها هم دیوارهای شهر را به میزبانی فراخواندهاند. دیوارنگاره میدانولیعصر در تهران احتمالاً اولین تصویری بود که رهگذران پیاده و سواره را میهمان ایده و طراحی خودش میکرد، اوایل که تصویرسازیهای گرافیکی خانه طراحان روی این پرده میرفت، شاید ابعاد قابل توجه و انحنای کمی که سازه پشت آن داشت (تقعر ساختمان به واسطه قرارگرفتن در محیط میدان)، توجه و پرسش مخاطب را توأمان به همراه داشت و احتمالاً به همین دلیل، مجموعه متولی آن، ویدئوهایی از مراحل ایدهپردازی، طراحی، تولید و حتی چاپ و نصب دیوارنگاره را منتشر میکرد. بعدتر همان رهگذران به هر مناسبتی در تقویم و در پس هر واقعهای، پیاده و سواره نگاهشان به پردهای بود که انتظار داشتند به زبان هنر واکنشی نشان داده، حرفی زده و موضعی گرفته باشد. این همان محمل گفتوگویی است که به درستی در محل خودش در شهر و در متن مردم که مخاطبان اصلی هنر انقلابند شکل گرفته است. این تجربه موفق بعدتر در میدان انقلاب و میدان فلسطین تهران و در برخی میادین دیگر شهرها هم تکرار شد و محل ملاقات اثر هنری با مردم گردید.
مصادیق دیگری هم برای حضور هنر انقلاب در بطن زندگی مردم قابل احصاست. مثل لایتباکسهایی که در ایستگاههای قطار شهری تحت عنوان «نگاه گذر» میزبان تولیدات و آثار هنری است، اما در این بخش قصد داریم به سراغ یکی از مصادیق کمی مینیمالتر و البته نوستالژیک برویم؛ اسکناس!
مستطیل کاغذی چرک!
اسکناس برای نخستین بار در قرن هفتم میلادی از سوی مسلمانان در چین به کار گرفته شد. در ایران قبل و بعد از آن بیجک و برات بهعنوان برگههای اعتباری برای مبادلات بهکار میرفتند. اسکناسها چیزی بیشتر از تکه کاغذهایی برای انجام معاملات هستند. آنها بومهای نقاشی برای بیان هنر یک کشور، بازتابی از تاریخ آن و نمادی از ثبات اقتصادی هستند. طراحی اسکناس تلفیقی ظریف از هنر و ویژگیهای امنیتی است. به این معنا که تصاویر زیبا با فناوری پیشرفته تلفیق شدهاند تا بازنمایی ملموسی از هویت و قدرت یک کشور باشند. رابطه هنر و اسکناس تلفیقی جذاب از زیباییشناسی، تاریخ، فرهنگ و امنیت محسوب میشود. اسکناسها از معدود آثار هنری هستند که همه مردم آنها را از نزدیک میبینند و به آنها دسترسی دارند، پس بهترین ابزار برای انتقال پیام و نمادسازی محسوب میشوند. طرح اسکناس میتواند ابزار قدرتمندی برای تعریف یک داستان تاریخی یا انعکاس فرهنگ و ارزشهای یک ملت باشد. از طرحهای رایج روی اسکناسها باید به تصاویر شخصیتهای تاریخی، نشانههای نمادین دینی و فرقهای، گیاهان و جانوران بومی و ... اشاره کرد. طرح اسکناس بلافاصله جهانی میشود و در معرض دید همگان قرار میگیرد. بنابراین میتوان گفت اسکناسها سفرای فرهنگی هر کشور خواهند بود که ارزش و میراثفرهنگی آن کشور را به مردم جهان نشان میدهند. هنر نماد میراث معنوی و ویژگیهای امنیتی اسکناس نماد قدرت یک کشور هستند. بنابراین این دو باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا بین زیبایی ظاهری و عملکرد مناسب تعادل ایجاد کنند. ویژگیهای ظاهری اغلب بهطور یکپارچه در طراحی هنری ادغام میشوند. طرح اسکناس معمولاً نمادین محسوب میشود و انتخاب تصاویر آن داستانهای منحصر به فردی دارد.
از همین زاویه و با مطلع مفصلی که در ابتدای این متن آمد، میتوان گفت اسکناسها هم به واسطه ویژگیهای ذاتی و هویتی خود میتوانند محل گفتگو واقع شوند. بروز و ظهور آثار هنری انقلاب در ابعادی مینیاتوری، ایدهای مقارن و همراستا با ایده همان دیوارنگارههای بلند است، اما اینکه این تکه کاغذ مستطیلی چرک تاکنون توانسته محمل خوبی باشد که به واسطه آن، گره بخوریم به آثار هنری انقلاب اسلامی یا خیر، موضوعی است که در این وجیزه نمیگنجد و مجال دیگری میطلبد که بعونالله در ادامه این سلسله یادداشتها بدان خواهیم پرداخت.