شناسهٔ خبر: 69877289 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: بسیج نیوز | لینک خبر

ماه بانو9/روایتی کوتاه از زندگی بانوی بسیجی و مادر دو شهید؛

« از پخش اعلامیه تا حسینیه شهدا»

تبریز- مرضیه کریمخانی مادر شهیدان برزگر و از بانوان بسیجی میانه ای است که پس از پایان جنگ در حسنیه حضرت قاسم(ع) کلاس قرآن برای نوجوانان دایر و از سال 1377 پایگاه بسیج را در این حسینیه راه اندازی و در آن کلاس های آموزش نظامی، قرآن، احکام، گلدوزی، عروسک‌سازی، گل خمیری و خیاطی و ... را برگزار می کند.

صاحب‌خبر -
خبرگزاری بسیج، رقیه غلامی؛ ماه بانو روایت بانوان شاخص آذربایجان شرقی و کاری از دفتر خبرگزاری بسیج استان است که تلاش می شود هر ماه در قالب این روایت به معرفی زنان شاخص بپردازیم.  
در فصل نهم ماه بانو به زندگی پمرضیه کریمخانی مادر شهیدان برزگر و از بانوان بسیجی میانه ای به مناست هفته بسیج پرداختیم، آنچه می خوانید روایتی کوتاه از این بانو در گفت و گو با خبرگزاری بسیج است؛

سال 1325 زمانی‌که به دنیا آمدم پدرم فوت کرده بود و سه خواهر و یک برادر داشتم و دوران کودکی ام را مانند همه کودکان با عروسک و بازی های کودکانه سپری کردم.

با توجه به شرایط تحصیل دختران در آن زمان، فقط قرآن را فرا گرفتم و پس از پیروزی انقلاب در نهضت سواد آموزی باسواد شدم.

17 ساله بودم که امام تبعید شد تا آمدن امام به کشور که 15 سال طول کشید  اعلامیه های امام خمینی(ره) را که از طریق رانندگان به دست مان می رسید پخش و در تظاهرات شرکت می کردیم.

زمان تظاهرات که نیروهای نظامی رژیم پهلوی از گاز اشک‌آور استفاده می‌کرد مردم و همسایه‌های انقلابی در خانه‌هایشان را باز می‌گذاشتند تا مردم برای پناه گرفتن جایی داشته باشند.

چند روز قبل از آمدن امام خمینی(ره) به کشور در میانه شایعه شد امام به همدان آمده است. همه خوشحال بودند، یکی از آشنایان به نام آقای ارشد کریمی شیرینی خریدند و گوساله‌ای قربانی کردند، ولی بعد معلوم شد شایعه بوده است.

خبر ورود امام راحل به کشور را در 12 بهمن، از رادیو شنیدیم، به خیابان و مسجد رفتیم، جشن گرفتیم و بسیار خوشحال بودیم.

پس از پیروزی انقلاب منافقان اعلامیه تبلیغاتی خودشان را پخش می‌کردند و روز رأی گیری برای جمهوری اسلامی (12 فروردین 1358) هم خودشان را تبلیغ می‌کردند و بعضی مردم ساده لوح هم فریب حرف‌های آن‌ها را خورده و به آن‌ها رأی داده بودند.

با حمله عراق به کشورمان و تحمیل جنگ، به دوختن لباس بیمارستانی پرداختیم ، حلوا و مربا می پختیم، خشکبار و آجیل بسته‌بندی و از خانه‌ها شیشه برای مرباها جمع‌ آوری می‌کردیم.

سال 1364 در کلاس بافتنی که در بهزیستی دایر بود شرکت کرده و پس از آن شروع به بافتن لباس و دستکش و کلاه برای رزمندگان کردیم.

 با وجودی که دو پسرم علی و محمد(*) طی این سال ها در جنگ به شهادت رسیده بودند ولی من همچنان همراه دخترم لباس های اهدایی مردم را برای بیمارستان و برای مجروحان جنگی به همراه نامه‌ای از سخنان شهید بهشتی و ... از طریق سپاه به مناطق جنگی می‌فرستادیم.

 آن زمان اصلاً آرام و قرار نداشتیم و همه به هم کمک می‌کردیم تا شرایط سخت آن دوران را سپری کنیم.

اشرف ستوده، عزیزه نادرنیا، عزیزه قره داغی، ایران پزشکی، شهناز پزشکی، ثریا ایمانی، محبوبه قره داغی، شهناز شاه‌مرادی، بهناز قره داغی، سیما بلوری، سیما نیازداران، سکینه مددی، رعنا مقدسی، مریم سرانجام، حمیده کوهی، حمیده هاشمی از جمله دوستانم بودند که با هم به تظاهرات می‌رفتیم و به جبهه‌ها کمک می‌کردیم.

پس از اینکه جنگ تمام شد از سال 1369 در حسنیه حضرت قاسم(ع) کلاس قرآن برای نوجوانان برگزار می کردیم و از سال 1377 پایگاه بسیج را در این حسینیه راه اندازی و در آنجا کلاس های آموزش نظامی، قرآن، احکام، گلدوزی، عروسک‌سازی، گل خمیری و خیاطی و ... را برگزار کردیم.

از سال 1381 نیز در حسینیه مزار شهدای میانه فعالیت خود را آغاز کردم. از بیمارستان و هلال احمر مربیانی را دعوت و کلاس‌های امدادرسانی و کمک‌های اولیه برگزار ‌کردیم.

برپایی نمایشگاه‌های دفاع مقدس و بزرگداشت شهدا، کلاس برای کودکان، آموزش طرح معرفت (1) و (2)، آشنایی با بسیج، پدافند غیرعامل از دیگر فعالیت های ما در حسینیه مزار شهدا بود، مدتی هم در روستای گوندوغدی آموزش داشتیم، علاوه بر آن خودم نیز در مسابقات قرآنی حفظ 7 جزء و تیراندازی بارها شرکت و عناوینی هم کسب کردم.

کلاس‌ها همچنان در پایگاه ادامه دارد و در کنار آن خانه سالمندان ائمه اطهار علیه السلام شهرستان میانه هم را با کمک دوستان تشکیل دادیم.

 

 

*شهید علی برزگر سال ۶۱ در عملیات رمضان در شلمچه و برادرش محمد سال ۶۲ در عملیات والفجر مفدماتی به شهادت رسیدند.