جوان آنلاین: عملیات والفجر ۴ یک عملیات طولانی در دفاعمقدس بود که از مهر سال ۶۲ شروع شد و تا اواخر آبانماه ادامه یافت. در این عملیات لشکر ۲۷ به فرماندهی شهید حاجمحمد ابراهیم همت یکی از یگانهای اصلی شرکتکننده بود. متنی که پیش رو دارید، خاطراتی از این عملیات برگرفته از کتاب کوهستان آتش، نوشته گلعلی بابایی است.
اردوگاه شیلر
حمید غفاری، فرمانده گروهان سوم گردان حبیب بن مظاهر روایت میکند: مرحله سوم عملیات والفجر ۴ که تمام شد، بچهها را به کمپ گردان حبیب در اردوگاه «شیلر» برگرداندیم. خب حوادث آن چند روز سخت از عملیات، شهادت ۲۷ نفر و مجروحیت بیش از ۵۰ نفر از همرزمانمان، تأثیر زیادی روی روحیه بسیجیهای گردان گذاشته بود؛ ضمن آنکه هر کدام از آن بسیجیها، به فراخور سن و سال پیشینه و روابط خانوادگی، مشکلات خاص خودشان را هم داشتند، اما برای اینکه از توفیق حضور در مرحله بعدی عملیات محروم نمانند، عموماً آن مشکلات را کتمان میکردند.
کارمند و کارگر
بعضی از این برادران ما کارمند ادارات دولتی یا شرکتهای خصوصی یا کارگر کارخانه بودند و به خاطر حضور چندماهه در جبهه، ادارهها و کارخانهها، دستور قطع پرداخت حقوق ماهانهشان را داده بودند. برای تعدادی دیگر از آنها هم غیبت غیرموجه، حکم اخراج از محل کارشان صادرشده و آن احکام را به خانوادههایشان تحویل داده بودند که همین ابلاغ حکم در روحیه خانوادههای آنان، کلی تأثیر منفی بجا گذاشته بود. یکی نامه همسرش را به من نشان میداد که در آن نوشتهشده بود: صاحبخانه حکم تخلیه را از دادگاه گرفته و اسباب و اثاثیهمان را در کوچه ریخته. لااقل بیا و تکلیف بچههایت را روشن کن. آن یکی که تازه ازدواج کرده بود و نوعروسش انتظار او را میکشید، معالوصف میگفت تا وقتیکه فرماندهان بگویند به نیرو نیاز داریم، همینجا میمانم. یک روز پیرمردی پیش من آمد و گفت: چهار تا دختر دم بخت و چند تا بچه قد و نیم قد دارم. هیچ مردی هم بالای سر آنها نیست. همه آنها را به امان خدا رها کردم و به جبهه آمدم تا دینم را به انقلاب و امام ادا کنم. اینها را که گفتم، بخشی از واقعیتهای جنگ ما هستند که باید در تاریخ این کشور برای نسل آینده ثبت شوند.
صحبتهای حاجهمت
علیایحال، صبح روز بعد از مراجعت ما از خط به کمپ گردانهای لشکر در اردوگاه شیلر برادر حاج همت، فرمانده لشکر به محل چادرهای گردان ما آمد و در محوطه کمپ، برای نیروهای گردان حبیببنمظاهر و گردان مسلمبنعقیل (ع) صحبت کرد. در واقع حضور پیدرپی در جمع گردانهای بسیجی لشکر محمدرسولالله (ص) و ایراد سخنرانیهای مفصل برای بسیجیان با هدف توجیه و اقناع تکتک آنان برای ادامه نبرد، اکنون به کار هر روزه محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ مبدل شده بود. همت بهتر از هر کسی میدانست که اهداف تعیینشده برای لشکرش طی مرحله سوم عملیات والفجر ۴ (تثبیت تصرف قله ۱۹۰۴ برای تسلط کامل بر ارتفاعات سوقالجیشی کانی مانگا)، بهطور کامل تحقق پیدا نکرده است. ایشان اول گزارش جالبی درباره مرحله سوم عملیات والفجر ۴ ارائه داد و بعد هم خطاب به بسیجیهای حبیب و مسلم گفت: «شما عزیزان، عملیات سخت و طاقتفرسایی را انجام دادید. درود به شرف همگی شما که اینقدر پایمردی کردید و از خودتان استقامت و صلابت به خرج دادید. برادرها از قراری که به من گفتهاند، گویا عدهای از شما قصد دارند تسویه بگیرند و به تهران برگردند.»
حاجی ادامه داد: «شما بیش از پنج ماه است که انتظار رسیدن چنین روزهایی را میکشید. حالا این انصاف است که به همین زودی میدان را خالی کنید؟ برادرهای رزمنده از قدیم گفتهاند کار را که کرد، آنکه تمام کرد. شما مردان مرد لشکرمحمد رسولالله (ص) باید کار ناتمام خودتان را در این عملیات تمام کنید و به این دشمن زخمخورده، امان ندهید....» صحبتهای حاج همت که تمام شد، دوباره آن روح پرشور شادابی و نشاط به جسم فرسوده گردانهای حبیب و مسلم (ع) برگشت و همگی آماده شدیم برای ادامه عملیات و پای کار حاج همت و دیگر فرماندهان ماندیم.