حسین قدیانی از بسیجیان و اصولگرایانی است که نامش با تندروی و توهین به مقامات سیاسی اصلاحطلب پیوند خورده بود. او فرزند شهید اکبر قدیانی است و در بین محافل حزب اللهی هواداران زیادی دارد. قدیانی اخیرا به منتقد حکومت تبدیل شده و فساد و رانتخواری و استبداد مقامات نظام را مورد حمله قرار می دهد
حسین قدیانی - متولد بیست و یک فروردین بیست و یک همین اندازه موزون بود صدایش. اهل بهار بود و خانه در پاییز داشت و بیشتر هم دوست داشت راوی برگهای نارنجی باشد. غم غربت نازکنارنجیش کرده بود.
ترانهی تن نمیخواند؛ روضهی وطن میخواند و حسابی از چشمها اشک میگرفت. قریب بیست سال خواند و دویست آهنگ غریبهوار داد بیرون که یکی از یکی بهتر دلبری میکرد از دلها. او که خود با شنیدن صدای دلکش از رادیو دلدلی شدی بود، اینک داشت با صدا بر قلبهای بیصدا حکومت میکرد. شده بود ملکهی آواز ایران؛ نمیشد نشنیدش. احکام شرعی جلودار لطافت حنجرهش نبود و زور فتواها به قدرت صدایش نمیرسید. کسی میتواند ادعا کند هایده گوش نکرده؟ کدام مستی حلالتر از شنیدن صدای خواهر بزرگتر مهستی؟ حرام هم اگر باشد؛ تا باشد از این حرامها!
یک اذان خوانده؛ هنوز هم هیچ مؤذنی به گرد اللهاکبر هایده نرسیده. با آن اذان خدا حتی نماز شیطان را هم قبول میکند. گیر سهپیچ داده بودند بهش که بیا و از علی بخوان. میدانستند بانو چقدر عاشق امیرالمؤمنین است. از مسجدهای تهران تا دیسکوهای سانفرانسیسکو همه میدانستند که این زن دلباختهی ابوتراب است. گفت امشب نمیخوانم، مشروب خوردهام! گذاشت برای فرداشب تا با شکستهترین دل ممکن از همای رحمت بپرسد تو چه آیتی خدا را؟ هایده بود دیگر! کاری نداشت بهش میخورد یا نمیخورد؛ به علی به چشم بهشت نگاه میکرد.
نه آخوند بود و نه خانومجلسهای و نه فاطیکماندو و نه مجاهد تبیین و نه آمر به معروف و نه ناهی از منکر اما وقتی از اهل بیت میخواند، آدم را درست همان جور اهلی میکرد که اگزوپری در شازدهکوچولو آرزو داشت. اپرای دوستی بود زیر و بم صدایش. فروغ اگر میخواست خواننده شود یا پروین اگر میخواست صدایش را به سماوات سنجاق کند یا مریم میرزاخانی اگر میخواست ریاضی را به نفع عشق بپیچاند یا اصلاً حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی اگر میخواستند جنسیت خود را تغییر دهند، همه هایده میشدند و در شب عشق حکم میدادند که بزن تار! آخ که چه ناز سلام میداد به یار قدیمی: منم همون هوادار قدیمی، هنوز همون خراباتی و مستم، ولی بیتو سبوی می شکستم...
️
داغ بود و مالک مطلق تب. تشنهلب بود و گرفتار روشنترین ستارههای شب. نه اشتباه نکنید. هایده دنبال لب نمیگشت؛ دنبال ساقی میگشت. لابد یک چیزی بود که حتی شهدای مظلوم مدافع وطن هم آنجور ناجور عاشق صدایش بودند. بچهمثبتهایشان یواشکی و امثال پدرم هم رک و روراست: همه به جرم مستی، سر دار ملامت، میمیریم و میخونیم، سر ساقی سلامت...