به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، ایام فاطمیه فقط یادآور روزهای شهادت بیبی دوعالم نیست که خاطرات رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس هم در این روزها زنده میشود؛ خاطراتی با بوی باروت و عملیاتهایی که با رمز «یا فاطمة الزهرا (س)» آغاز میشد یا ترکشهایی که به پهلوی رزمندگان اصابت میکرد. البته این خاطرات فراتر از هشت سال دفاع مقدس بوده و مدافعان حرم نیز که در قالب لشکرهای فاطمیون و زینبیون با دشمنان بشریت به نام گروههای سلفی و تکفیری مبارزه میکردند، چنین خاطراتی دارند.
اگر حافظ گفت «کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز؛ باشد که بازبینم دیدار آشنا را» حال میتوان از زبان شهیدان فاطمی گفت که «پهلوشکستهگانیم ای فاطمه نگاهی؛ باشد که روزی آید آن منجی نهایی».
در دوران دفاع مقدس ۱۲ عملیات به نام مبارک حضرت زهرا (س) انجام شد و بخشی از سرنوشت جنگ به نام آن حضرت پیوند خورد؛ عملیاتهایی چون فتحالمبین، والفجر ۵، والفجر۶، عملیات بدر و والفجر ۸ و رزمندگان با نوشتن خاطرات آن ایام از ارادت و محبت شهیدان به ساحت فاطمه زهرا(س) یاد کردند. در کتاب هنر اهل بیت(ع) که با موضوع سیری در باور رزمندگان اسلام به قلم سیدحسن منتظرین منتشر شده، برخی از این خاطرات از زبان رزمندگان دفاع مقدس بیان شده است که هم یادآور مصیبت های حضرت زهرا(س) است و هم به کرامات دختر رسول خدا(ص) اشاره می کنند.
نام زهرا(س) به من آرامش داد
علی مسجدیان از سرداران دوران دفاع مقدس گفت: رمز عملیات، یا زهرا (س) بود. قبل از عملیات در سخنرانی برای گردان گفته بودم که اگر بچه شیعهها از پهلو تیر یا ترکش بخورند، کمی درد پهلوی حضرت فاطمه(س) را میفهمند. قبل از صبح، تیربارچی دشمن، به صورت مرتب به سمت ما رگبار میگرفت که هدف تیربار او قرار گرفتم و پهلو و بازویم چپم سوخت؛ مثل این که با کارد قصابی، گوشت را شکافته باشند، پهلو و بازوی قاچ شده بود و خون از زیر بازو به سرعت به سمت انگشتان دستم سرازیر شد. ظرف چند دقیقه تمام لباسهایم در سمت چپ از بازو تا پا خونی شده بود. نشستم و زیر لب «یا زهرا» گفتم؛ در حالی که همین شکافتن پهلو با همه درد و با تکرار نام یا زهرا به من آرامش داد. (صفحه۲۰۰)
مزدی زهراگونه برای شهید تورجی زاده
حجتالاسلام علی ردانیپور از رزمندگان دفاع مقدس نقل کرد: شهید محمدرضا تورجیزاده فرمانده گردان یا زهرا(س) از لشکر امام حسین (ع) در روضه ها و ذکر مصیبتهایی که می خواند، حتما گریزی هم به مصائب حضرت فاطمه میزد و یا حداقل نامی از آن حضرت میبُرد. بعد از شهادتش وقتی میخواستند بدن او را غسل بدهند، من حضور داشتم.
وی افزود: وقتی چشمم به بدن محمد افتاد، خیلی منقلب شدم. دیدم بدن محمد فقط سه ضربه دیده است؛ بازو، پهلو و صورت. غیر از این سه موضع، بقیه بدنش سالم بود. پهلویش، عمده جراحت او بود که با ترکش سوراخ شده بود. بازویش هم کبود شده و صورتش هم همین طور. او علاوه بر شهادت، مزد دیگری هم گرفته بود و زهراگونه به شهادت رسیده بود. (صفحه ۲۱۰)
پیکری که برنگشت
ردانیپور افزود: این مساله برای شهید حجت الاسلام مصطفی ردانیپور هم اتفاق افتاد. یک روز قبل از شهادت با او تنها بودم. مصطفی گفت «دلم نمی خواهد پیکرم پیدا شود. دلم می خواهد گمنام باشم». شب عملیات والفجر ۲ فرماندهان راضی نمی شدند که آقا مصطفی به عملیات برود تا این که بالاخره آن ها را راضی کرد و به همراه گردان یا زهرا به عملیات رفت و در آغوش یکی از بچه ها به شهادت رسید اما جنازه اش برنگشت.
وی ادامه داد: پس از عملیات و عقبنشینی، آقا (یحیی) رحیم (صفوی) لشکر را موظف کرد تا گروه های شناسایی را به منطقه اعزام کند و آن قدر جست و جو کنند تا پیکر مصطفی پیدا شود. من هم با گروههای تفحص دو سه شب پشت سر هم به گشت و جست و جو رفتم ولی هرچه بیشتر می گشتیم، کمتر یافتیم. شب دوم ما ۷۰ شهید و ۱۵ جنازه عراقی را به عقب بردیم ولی از پیکر شهید ردانی پور خبری نبود. من همان شب به دوستان گفتم محال است بدنش را پیدا کنند. پرسیدند چرا و من گفتم چون خودش از خدا خواسته بود مثل حضرت زهرا هیچ اثری از او نباشد و مفقود شد. (صفحه۲۱۱)
دعوا سر سربند یا فاطمه بود
علاوه بر کتاب هنر اهل بیت(ع) خاطرات دیگری از رزمندگان نقل شده که شاید در کتابها نیامده باشد. در جبهههای هشت سال دفاع مقدس هر نماد و نشانه ای که رزمندگان را به یاد حضرت زهرا(س) میانداخت، مقدس و مبارک بود؛ مثل سربندهایی که بر روی آن ها نام فاطمه زهرا(س) نقش بسته بود و این شعر خاطره انگیز سعید حدادیان شاعر آیینی و مداح اهل بیت (ع) را زنده می کند که «دعوا سر سربند یا فاطمه بود».
حسین یکتا با بیان خاطراتی در این زمینه گفت: بعضی از شهدا می گشتند تا در میان پیشانیبندها، سربند حضرت زهرا(س) را پیدا کنند. یادم هست یکی از آنها گفت «من مادر ندارم. میخواهم حضرت زهرا موقع شهادتم بالای سرم باشد.»
معجزه روضه حضرت زهرا(س)
شهید محمود اسدی از فرماندهان گردان یازهرا(س) لشکر امام حسین(ع) میگفت: توی خط مقدم کارها گره خورده بود و خیلی از بچهها پرپر شده بودند و خیلیها هم مجروح شده بودند. حاج حسین خرازی بیقرار بود اما به رویش نمیآورد. خیلیها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه، یه وضعی شده بود عجیب. توی این گیرودار حاجی اومد بیسیمچی را صدا زد و بهش گفت «هر جور شده با بیسیم محمدرضا تورجیزاده را پیدا کن» که فرمانده گردان یازهرا(س) و مداح بااخلاص لشکر بود. او را پیدا کردند. حاجی بیسیم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت «تورجیزاده چند خط روضه حضرت زهرا(س) را برامون بخون.» او هم فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی بیتاب شد. خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچهها دارند تکبیر میگویند. اللهاکبر، اللهاکبر. خط راگرفته بودند، عراقیها را تار و مار کرده بودند.
گمنامی شهیدان همچون بانوی بی نشان
سید ناصر حسینیپور راوی کتاب «پایی که جا ماند» گفت: هر وقت که رمز عملیات به نام بیبی دو عالم فاطمه زهرا(س) بود، یک فرمانده به نام ابوحسن شیرازی یک سخنرانی حماسی میکرد و می گفت «بچهها مگر آبرومندترین شخص عالم بشریت حضرت زهرا(س) با این عزت در بقیع نشان دارد؟ چه کسی میداند که قبر حضرت کجاست. من هم میخواهم در این عملیات نشان نداشته باشم» و پلاکش را در می آورد و دور می انداخت.
وی افزود: وقتی این فرمانده گردان رجز می خواند، بیش از ۱۵۰ رزمنده گردان نیز پلاکهای خود را در میآوردند و دور میانداختند و بدون پلاک شهید میشدند و بعد از سالها در نقاط مختلف این استخوانها پیدا میشوند و به نام فرزندان روحالله در شهرها به خاک سپرده میشوند. البته برخی از این شهیدان پس از ده ها سال شناسایی شدند ولی نشانی از فاطمه را به یادگار گذاشتند. مثلا احمد شمسی پور که سال ۶۱ از شهریار به منطقه رفته و در سومار به شهادت رسیده بود، در ۲۷ اردیبهشت سال ۸۹ مصادف با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) به عنوان شهید گمنام در شهر محمدیه استان قزوین دفن شد.
بینشان همچون فاطمه(س)
برخی شهیدان نیز از غم بینشانی فاطمه زهرا(س) در شهر مدینه، وصیت می کردند که اگر پیکری از آنان پیدا شد، سنگ مزاری نگذارند. شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی یکی از این شهیدان است که در آبان ۱۳۹۶ در آزادسازی بوکمال به شهادت رسید. او در وصیتنامهاش نوشته بود «سخت است که من سنگ مزار داشته باشم در صورتی که حضرت فاطمه(س) بینشان باشد» و طبق وصیتنامه این شهید، هماکنون مزار خاکیاش در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) بدون سنگ مزار است.
میثم مدواری نیز که در ۱۶ آبان سال ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید، اینگونه وصیت کرده بود که «برای من سنگ مزار نگذارید؛ مدیون هستید. سیمان میکنید و با یک تکه چوب کلنا عباسک یا زینب (س) را مینویسید»