به گزارش جهان نیوز، زندگی سنجری مشتی است نمونه از خرواری که اپوزیسیون آن را آتش زد. چهرههای مختلف اپوزیسیون که روزی برای شلوغ کردن خیابانهای ایران و رونق کاسبی خودشان توهم براندازی را به ذهن برخی افراد تلقین میکردند خود نیز به این افیون دچار شدند.
حاصل این توهم نیز برخورد با واقعیت بود. این برخورد اگرچه برای افرادی همچون کیانوش که فریب خوردهاند به سختی موزائیکهای روبهروی پاساژ چارسو است، اما برای کاسبان پشتپرده نیز بیهزینه نیست.
کاسبانی که مهدی آزاد، مجری ضد ایرانی شبکه اینترنشنال اینگونه وضعیتشان را توصیف میکند: «ای اپوزیسیون! دست از سر یکدیگر بردارید! همدیگر را رها کنید! ما بدبخت هستیم! این چه کابوسی است که به جان همه ما افتاده!؟ باید بزنیم توی سرمان! اینها همه ناشی از نفوذ دستگاه اطلاعاتی ایران به داخل اپوزیسیون است! جمهوری اسلامی فقط یک گوشه نشسته و نابودی اپوزیسیون را تماشا میکند!»
آنچه مجری این شبکه عامل موساد آن را تشریح میکند، وضعیتی است که در یک سال اخیر چهرههای مختلف برانداز از علی کریمی گرفته تا جمشید شارمهد به آن معترف شده بودند.
نئشه براندازی تمام شد
مفهوم «توهم براندازی» زمانی بهتر درک میشود که به خاطر بیاوریم در ایام سال ۱۴۰۱ اپوزیسیون با انتشار اخباری همچون اشنویه سقوط کرد و مسئولان درحال فرارند سعی در ایجاد این باور داشتند که کار جمهوری اسلامی تمام شد.
روایتهای جعلی از ایران به قدری توسط اپوزیسیون ترویج شده که خودشان نیز باورشان شد، به همین دلیل نیز امروز از هم گسیختگی گروههای اپوزیسیون از یکدیگر را نمیتوانند درک کنند. از هم گسیختگی که به راحتی میتوانستند با مشاهده ترکیب نامتجانس امضاکنندگان منشور همبستگی آن را درک کنند.
عدم همبستگی در بین مدعیان همبستگی به حدی زیاد بود که در همان جلسات ابتدایی اعضای آن به جان هم افتاده و نهایتاً نیز یک به یک استعفا دادند. چهرههایی که هرچند سال یکباره در مورد براندازی جمهوری اسلامی توهم میفروشند، امروز از بارانداز شدن خودشان در استیصال فرو رفته و به زبانهای مختلف اعلام بدبختی میکنند.
مسیح علینژاد در یک گفتوگو با فرداد فرحزاد، منفور بودن خود در بین بدنه اپوزیسیون را میپذیرد و فرداد فرحزاد نیز در این گفتوگو از اینکه حتی اپوزیسیون نیز روایت ترور مسیح علینژاد را باور نمیکنند ابراز شگفتی میکند.
اگرچه مسیح علینژاد سعی کرده با ارائه روایتی هالیوودی از ماجرای ترور ساختگی، از خود وجهه یک قهرمان را بسازد اما در بین اپوزیسیون چهرههای متوهمتری هم وجود دارند. امیرعباس فخرآور که خود را نخبه براندازی میداند با اعتماد به نفس خطاب به اپوزیسیون میگوید: «لامصبا از هوش و ذکاوت من استفاده کنید، تاریخ دیگر مرا تکرار نخواهد کرد؛ افتخار کنید با من نشست و برخاست دارید! همه از من وحشت دارند؛ حتی خودمم وقتی جلوی آینه میروم، از خودم وحشت میکنم! هیچکس نمیداند آن کسی که برجام را نابود کرد من بودم!»
ایران تجزیه شدنی نیست
اپوزیسیون که برای پیشبرد پروژه مالی خود روی ظرفیت گروههای تجزیهطلب حساب باز کرده بودند، امید داشتند که با حمایتهای چهرههای واجد مقبولیت اجتماعی همچون مولوی عبدالحمید بتوانند برای خود در شرق کشور هوادار جمع کنند.
این رویا اما با حضور مولوی عبدالحمید در مراسم معارفه استاندار سیستان و بلوچستان بر باد رفت و یکی از همین تجزیهطلبان اینگونه به شکست پروژه براندازی اقرار کرد: «بعد از ۴۵ سال تلاش برای براندازی اقرار میکنم که این نظام، رفتنی نیست که نیست! اپوزیسیون را مُشتی ابلهِ فاندبگیر پر کردهاند که به دروغ از دغدغه مردم حرف میزنند...!» پیش از این هم عبدالله مهتدی، سرکرده گروهک تروریستی کومله در آستانه انتخابات ایران به شکست اعتراف کرده و گفته بود: «متأسفانه ما، اپوزیسیون نتوانستیم با هم متحد شویم و در برابر جمهوری اسلامی شکست خوردیم!»
مهتدی دلیل شکست ائتلاف پوچ همبستگی را اینگونه روایت میکند: «شدت حملات و فحاشیهای تیم آقای پهلوی آنقدر شدید بود و آنقدر اذیت میکردند که همه تشخیص دادن عطایش را به لقایش ببخشند! شکست این ائتلاف باعث ناامیدی شد و کار را برای تشکیل ائتلافی دیگر سخت کرد!» همچنین پس از آنکه جمشید شارمهد، تروریست ایرانی مورد حمایت آلمان و تبعه این کشور به سزای اعمالش رسید یکی از چهرههای اپوزیسیون نسبت به عدم اقدام قاطع از جانب آلمان در برابر ایران معترض شده و هویت دوتابعیتی را دوسر باخت معنی میکند.
عروسکهای خیمهشببازی ناامیدتر از همه
یکی از راهبردهای تئوری براندازی به کارگیری برخی چهرههای مشهور برای فعالیت تبلیغی علیه ایران بود به این امید که بدنه مردمی به تبعیت از آنها عازم خیابان شود.
علی کریمی و حمید فرخنژاد که از جمله ابزارهای این راهبرد بودند نیز زبان به درماندگی خود باز کردند. فرخنژاد که روزی اعتراف کرد جان ۸۰ میلیون ایرانی در برابر آینده فرزندش برایش بیارزش است امروز به خاطر نرسیدن به آیندهای که در بغل تجزیهطلبان و براندازان به دنبال آن بود، ابراز نارضایتی کرده و میگوید: «از اینکه بهعنوان بازیگر به کار گرفته نمیشود عذاب میکشد.»
علی کریمی نیز اینگونه به از دست رفتن زندگی نرمالش واکنش نشان میدهد: «زندگی نرمالی داشتم، همه را از دست دادم. اینجا در خارج از کشور، اپوزیسیون به من میگوید بیسواد و کسی که فهم سیاسی ندارم؛ باشه شما خوبید!»
علی افشاری از چهرههای اپوزیسیون ساکن آمریکا در مورد علی کریمی این تعابیر را به کار برده بود: «فاشیست، اوباش، لمپن، بوقچی پهلوی، عصبی، پرهیاهو، فحاش و کسی که خون به مغزش نمیرسد و در همدستی با پهلوی با لابی صهیونیستی به دنبال نابودی و تجزیه جامعه و خاک ایران است.»
داریوش اقبالی، نیز ربع پهلوی و اپوزیسیون را دارای کارنامه بسیار سیاه توصیف کرد و اینگونه به منفعتطلبی آنها معترض شد: «همه از همبستگی گفتن ولی هیچ وقت معنی همبستگی را نفهمیدند؛ چقدر منفعت شخصی باعث شد یک عده همه چیز را زیر پا بگذارند!»
حمایت از اسرائیل تیر خلاص را به اپوزیسیون زد
اپوزیسیون که بعد از شکست براندازی حامیان مالی مرسوم خود را از دست داده بود، برای تداوم حیات دست به دامن اسرائیل شد. این امر اما در فضایی که جنایت اسرائیل از جانب افراد با هر سلیقه سیاسی تقبیح میشود برای آنها به قیمت رسوایی و پراکندگی بیشتر تمام شد؛ اما به هرحال منابع مالی به قدری اهمیت داشت که ایران اینترنشنال تریبونش را در اختیار نتانیاهو قرار دهد و رضا پهلوی نیز برای دیدار با او عازم تلآویو شود. اما زیادهخواهی نتانیاهو، اپوزیسیون را وادار کرد تا حتی از حمله به ایران نیز حمایت کنند.
علی جوادی، فعال سیاسی اپوزیسیون در واکنش به حمایت از حمله به ایران میگوید: «این تأسفبار است که سلطنتطلبان به تمجید نتانیاهو، این جنایتکار جنگی برآمدهاند. این روحیه جنگطلبانه، نشان از سیاستهای خصمانه آنها در قبال ایرانیان و حمایت آنان از حمله نظامی به خاک ایران دارد.»
علیرضا نوریزاده، دیگر اپوزیسیون ضد ایرانی در مورد تبعات حمایت از اسرائیل میگوید: «فرزندانم بهخاطر برخی اظهاراتم به نفع اسرائیل یقه مرا میگیرند؛ این بادی است که به نفع جمهوری اسلامی میوزد!» پس از آنکه اسرائیل علیرغم تهدیدات چندباره ضد ایرانی کار بزرگی از پیش نبرد و در مقابل دوبار موشکباران سرزمینهای اشغالی، واکنشهای ضعیف نشان داد، امیدها به براندازی از مسیر تقابل نظامی نیز ناامید شد.
محسن سازگارا به همین دلیل اپوزیسیون را بازنده سیاسی توصیف کرده که فکر میکردند، اسرائیل میرود ایران را میگیرد و اینها میروند روی تخت قدرت مینشینند.
از ترامپ هم آبی گرم نمیشود!
درحالی که برخی از چهرههای اپوزیسیون امیدوارند تا با روی کار آمدن ترامپ زورشان برای تقابل با ایران بیشتر شود، ابراهیم نبوی، فعال اپوزیسیون در گفتوگو با منظرپور، سردبیر سابق بیبیسی این ایده را اینگونه مورد تمسخر قرار میدهد: «حتی با روی کار آمدن ترامپ هم، اپوزیسیون حاجتروا نخواهد شد! ترامپ حاضر است برای رابطه با ایران، چادر و روسری سر ملانیا کند، ولی حاضر نیست هزینه اجاره خانه فاندبگیران اپوزیسیون را بدهد!»
از آزادی اشنویه تا کوفته تبریزی
اپوزیسیون ایرانی که در زمان آشوبهای ۱۴۰۱ مدعی آزادی اشنویه شده بودند، اکنون در ساحت مبارزه به پختن کوفته تبریزی و ترویج اضافه مصرف برق در زمان کمبود رسیدهاند.
مجری اینترنشنال برای تداوم مبارزه کوفته پختن را پیشنهاد میدهد و میگوید: «حتماً نباید سیاسی باشد، همین که مثلاً در پختن کوفته تبریزی همدیگر را پیدا کنیم جای امیدواری است!» دیگر مجری این شبکه نیز برای مختل کردن زندگی مردم دعوت به «لامپ اضافی روشن» میکند و میگوید: «در این شرایط، به جای صرفهجویی در مصرف برق، همه چراغها و لوازم برقی را روشن کنید!»
هیچکسها، هیچی نیستند
ماجرای سنجریها در دو سال اخیر برای افرادی همچون نیکا شاکرمی و سارینا اسماعیلزاده نیز رخ داد. افرادی که با هزار مشکل شخصی خودکشی کردند و به یکباره خاله و دایی دلسوزی پیدا کردند تا خودکشی آنها را به کنش اعتراضی معنی کرده و چهرهای رسانهای برای خودشان بسازند.
این کاسبی در بین چهرههای مختلف اپوزیسیون امر رایجی است. یک روز حسین رونقی مدعی میشود دست و پایش را در زندان شکستهاند و بعد هم اعتراف میکند برای جلب توجه این کار را کرده است. یک روز حامد اسماعیلیون مدعی عزیمت به تهران برای فعالیت میدانی میشود و فردایش عقب میکشد. یک روز هم رپر سازمان مجاهدین که لقب هیچکس به خود داده، برای مردم خیابانکشی تجویز میکند و وقتی در مقابل این پرسش قرار میگیرد که چرا خود وارد میدان نمیشود، میگوید ورود چهرههای شناخته شده یعنی زندانی شدن و کشته شدن.
از نظر هیچکس که هویت و لقبش خیلی باهم تناظر دارد، اگر چهرههای ناشناخته وارد خیابان شوند و دستگیر شوند مشکلی ندارد اما او باید از هزینه دادن مصون بماند چون شخصیتی شناخته شده است.
توهمفروشی به قیمت خون کیانوشها
اپوزیسیون که با جعل روایت و تهییج سعی در فریب و قربانی کردن مردم ایران دارد نهتنها خود برای هزینه دادن وارد میدان نمیشود، بلکه کمکی هم به سمپادهایشان نمیکنند.
کیانوش سنجری، همان جوانی که چندروز پیش خود را از تراس پاساژ چارسو پایین انداخت، مدتی عازم آمریکا شده و در تأمین هزینههای زندگی خود دچار مشکل میشود و از دفتر رضا پهلوی طلب کمک میکند که منشی ربع پهلوی با لفظ «بنال» او را خطاب قرار میدهد.
پس از این خودکشی افرادی که از مشکل مالی او با خبر بودند و حاضر به کمک کردن به او نشده بودند به یکباره نقش دایه دلسوز پیدا کرده و از فقدانش فغان سر دادند.
کاسبی با خون سنجری تا جایی پیش میرود که یک اکانت توییتری هم خود را نامزد سنجری معرفی میکند تا کمی ترحم و فالوور برای خود بخرد. هیچکسها خود معترفند وجود هیچکاری را ندارند، بدون هیچگونه چشماندازی افراد را به سمت رادیکالترین کنشها سوق داده و در نهایت نیز پس از مصرف، جنازهاش را در هزارتو و چارسو رها میکنند و به سراغ پروژه بعدی میروند.
حاصل این توهم نیز برخورد با واقعیت بود. این برخورد اگرچه برای افرادی همچون کیانوش که فریب خوردهاند به سختی موزائیکهای روبهروی پاساژ چارسو است، اما برای کاسبان پشتپرده نیز بیهزینه نیست.
کاسبانی که مهدی آزاد، مجری ضد ایرانی شبکه اینترنشنال اینگونه وضعیتشان را توصیف میکند: «ای اپوزیسیون! دست از سر یکدیگر بردارید! همدیگر را رها کنید! ما بدبخت هستیم! این چه کابوسی است که به جان همه ما افتاده!؟ باید بزنیم توی سرمان! اینها همه ناشی از نفوذ دستگاه اطلاعاتی ایران به داخل اپوزیسیون است! جمهوری اسلامی فقط یک گوشه نشسته و نابودی اپوزیسیون را تماشا میکند!»
آنچه مجری این شبکه عامل موساد آن را تشریح میکند، وضعیتی است که در یک سال اخیر چهرههای مختلف برانداز از علی کریمی گرفته تا جمشید شارمهد به آن معترف شده بودند.
نئشه براندازی تمام شد
مفهوم «توهم براندازی» زمانی بهتر درک میشود که به خاطر بیاوریم در ایام سال ۱۴۰۱ اپوزیسیون با انتشار اخباری همچون اشنویه سقوط کرد و مسئولان درحال فرارند سعی در ایجاد این باور داشتند که کار جمهوری اسلامی تمام شد.
روایتهای جعلی از ایران به قدری توسط اپوزیسیون ترویج شده که خودشان نیز باورشان شد، به همین دلیل نیز امروز از هم گسیختگی گروههای اپوزیسیون از یکدیگر را نمیتوانند درک کنند. از هم گسیختگی که به راحتی میتوانستند با مشاهده ترکیب نامتجانس امضاکنندگان منشور همبستگی آن را درک کنند.
عدم همبستگی در بین مدعیان همبستگی به حدی زیاد بود که در همان جلسات ابتدایی اعضای آن به جان هم افتاده و نهایتاً نیز یک به یک استعفا دادند. چهرههایی که هرچند سال یکباره در مورد براندازی جمهوری اسلامی توهم میفروشند، امروز از بارانداز شدن خودشان در استیصال فرو رفته و به زبانهای مختلف اعلام بدبختی میکنند.
مسیح علینژاد در یک گفتوگو با فرداد فرحزاد، منفور بودن خود در بین بدنه اپوزیسیون را میپذیرد و فرداد فرحزاد نیز در این گفتوگو از اینکه حتی اپوزیسیون نیز روایت ترور مسیح علینژاد را باور نمیکنند ابراز شگفتی میکند.
اگرچه مسیح علینژاد سعی کرده با ارائه روایتی هالیوودی از ماجرای ترور ساختگی، از خود وجهه یک قهرمان را بسازد اما در بین اپوزیسیون چهرههای متوهمتری هم وجود دارند. امیرعباس فخرآور که خود را نخبه براندازی میداند با اعتماد به نفس خطاب به اپوزیسیون میگوید: «لامصبا از هوش و ذکاوت من استفاده کنید، تاریخ دیگر مرا تکرار نخواهد کرد؛ افتخار کنید با من نشست و برخاست دارید! همه از من وحشت دارند؛ حتی خودمم وقتی جلوی آینه میروم، از خودم وحشت میکنم! هیچکس نمیداند آن کسی که برجام را نابود کرد من بودم!»
ایران تجزیه شدنی نیست
اپوزیسیون که برای پیشبرد پروژه مالی خود روی ظرفیت گروههای تجزیهطلب حساب باز کرده بودند، امید داشتند که با حمایتهای چهرههای واجد مقبولیت اجتماعی همچون مولوی عبدالحمید بتوانند برای خود در شرق کشور هوادار جمع کنند.
این رویا اما با حضور مولوی عبدالحمید در مراسم معارفه استاندار سیستان و بلوچستان بر باد رفت و یکی از همین تجزیهطلبان اینگونه به شکست پروژه براندازی اقرار کرد: «بعد از ۴۵ سال تلاش برای براندازی اقرار میکنم که این نظام، رفتنی نیست که نیست! اپوزیسیون را مُشتی ابلهِ فاندبگیر پر کردهاند که به دروغ از دغدغه مردم حرف میزنند...!» پیش از این هم عبدالله مهتدی، سرکرده گروهک تروریستی کومله در آستانه انتخابات ایران به شکست اعتراف کرده و گفته بود: «متأسفانه ما، اپوزیسیون نتوانستیم با هم متحد شویم و در برابر جمهوری اسلامی شکست خوردیم!»
مهتدی دلیل شکست ائتلاف پوچ همبستگی را اینگونه روایت میکند: «شدت حملات و فحاشیهای تیم آقای پهلوی آنقدر شدید بود و آنقدر اذیت میکردند که همه تشخیص دادن عطایش را به لقایش ببخشند! شکست این ائتلاف باعث ناامیدی شد و کار را برای تشکیل ائتلافی دیگر سخت کرد!» همچنین پس از آنکه جمشید شارمهد، تروریست ایرانی مورد حمایت آلمان و تبعه این کشور به سزای اعمالش رسید یکی از چهرههای اپوزیسیون نسبت به عدم اقدام قاطع از جانب آلمان در برابر ایران معترض شده و هویت دوتابعیتی را دوسر باخت معنی میکند.
عروسکهای خیمهشببازی ناامیدتر از همه
یکی از راهبردهای تئوری براندازی به کارگیری برخی چهرههای مشهور برای فعالیت تبلیغی علیه ایران بود به این امید که بدنه مردمی به تبعیت از آنها عازم خیابان شود.
علی کریمی و حمید فرخنژاد که از جمله ابزارهای این راهبرد بودند نیز زبان به درماندگی خود باز کردند. فرخنژاد که روزی اعتراف کرد جان ۸۰ میلیون ایرانی در برابر آینده فرزندش برایش بیارزش است امروز به خاطر نرسیدن به آیندهای که در بغل تجزیهطلبان و براندازان به دنبال آن بود، ابراز نارضایتی کرده و میگوید: «از اینکه بهعنوان بازیگر به کار گرفته نمیشود عذاب میکشد.»
علی کریمی نیز اینگونه به از دست رفتن زندگی نرمالش واکنش نشان میدهد: «زندگی نرمالی داشتم، همه را از دست دادم. اینجا در خارج از کشور، اپوزیسیون به من میگوید بیسواد و کسی که فهم سیاسی ندارم؛ باشه شما خوبید!»
علی افشاری از چهرههای اپوزیسیون ساکن آمریکا در مورد علی کریمی این تعابیر را به کار برده بود: «فاشیست، اوباش، لمپن، بوقچی پهلوی، عصبی، پرهیاهو، فحاش و کسی که خون به مغزش نمیرسد و در همدستی با پهلوی با لابی صهیونیستی به دنبال نابودی و تجزیه جامعه و خاک ایران است.»
داریوش اقبالی، نیز ربع پهلوی و اپوزیسیون را دارای کارنامه بسیار سیاه توصیف کرد و اینگونه به منفعتطلبی آنها معترض شد: «همه از همبستگی گفتن ولی هیچ وقت معنی همبستگی را نفهمیدند؛ چقدر منفعت شخصی باعث شد یک عده همه چیز را زیر پا بگذارند!»
حمایت از اسرائیل تیر خلاص را به اپوزیسیون زد
اپوزیسیون که بعد از شکست براندازی حامیان مالی مرسوم خود را از دست داده بود، برای تداوم حیات دست به دامن اسرائیل شد. این امر اما در فضایی که جنایت اسرائیل از جانب افراد با هر سلیقه سیاسی تقبیح میشود برای آنها به قیمت رسوایی و پراکندگی بیشتر تمام شد؛ اما به هرحال منابع مالی به قدری اهمیت داشت که ایران اینترنشنال تریبونش را در اختیار نتانیاهو قرار دهد و رضا پهلوی نیز برای دیدار با او عازم تلآویو شود. اما زیادهخواهی نتانیاهو، اپوزیسیون را وادار کرد تا حتی از حمله به ایران نیز حمایت کنند.
علی جوادی، فعال سیاسی اپوزیسیون در واکنش به حمایت از حمله به ایران میگوید: «این تأسفبار است که سلطنتطلبان به تمجید نتانیاهو، این جنایتکار جنگی برآمدهاند. این روحیه جنگطلبانه، نشان از سیاستهای خصمانه آنها در قبال ایرانیان و حمایت آنان از حمله نظامی به خاک ایران دارد.»
علیرضا نوریزاده، دیگر اپوزیسیون ضد ایرانی در مورد تبعات حمایت از اسرائیل میگوید: «فرزندانم بهخاطر برخی اظهاراتم به نفع اسرائیل یقه مرا میگیرند؛ این بادی است که به نفع جمهوری اسلامی میوزد!» پس از آنکه اسرائیل علیرغم تهدیدات چندباره ضد ایرانی کار بزرگی از پیش نبرد و در مقابل دوبار موشکباران سرزمینهای اشغالی، واکنشهای ضعیف نشان داد، امیدها به براندازی از مسیر تقابل نظامی نیز ناامید شد.
محسن سازگارا به همین دلیل اپوزیسیون را بازنده سیاسی توصیف کرده که فکر میکردند، اسرائیل میرود ایران را میگیرد و اینها میروند روی تخت قدرت مینشینند.
از ترامپ هم آبی گرم نمیشود!
درحالی که برخی از چهرههای اپوزیسیون امیدوارند تا با روی کار آمدن ترامپ زورشان برای تقابل با ایران بیشتر شود، ابراهیم نبوی، فعال اپوزیسیون در گفتوگو با منظرپور، سردبیر سابق بیبیسی این ایده را اینگونه مورد تمسخر قرار میدهد: «حتی با روی کار آمدن ترامپ هم، اپوزیسیون حاجتروا نخواهد شد! ترامپ حاضر است برای رابطه با ایران، چادر و روسری سر ملانیا کند، ولی حاضر نیست هزینه اجاره خانه فاندبگیران اپوزیسیون را بدهد!»
از آزادی اشنویه تا کوفته تبریزی
اپوزیسیون ایرانی که در زمان آشوبهای ۱۴۰۱ مدعی آزادی اشنویه شده بودند، اکنون در ساحت مبارزه به پختن کوفته تبریزی و ترویج اضافه مصرف برق در زمان کمبود رسیدهاند.
مجری اینترنشنال برای تداوم مبارزه کوفته پختن را پیشنهاد میدهد و میگوید: «حتماً نباید سیاسی باشد، همین که مثلاً در پختن کوفته تبریزی همدیگر را پیدا کنیم جای امیدواری است!» دیگر مجری این شبکه نیز برای مختل کردن زندگی مردم دعوت به «لامپ اضافی روشن» میکند و میگوید: «در این شرایط، به جای صرفهجویی در مصرف برق، همه چراغها و لوازم برقی را روشن کنید!»
هیچکسها، هیچی نیستند
ماجرای سنجریها در دو سال اخیر برای افرادی همچون نیکا شاکرمی و سارینا اسماعیلزاده نیز رخ داد. افرادی که با هزار مشکل شخصی خودکشی کردند و به یکباره خاله و دایی دلسوزی پیدا کردند تا خودکشی آنها را به کنش اعتراضی معنی کرده و چهرهای رسانهای برای خودشان بسازند.
این کاسبی در بین چهرههای مختلف اپوزیسیون امر رایجی است. یک روز حسین رونقی مدعی میشود دست و پایش را در زندان شکستهاند و بعد هم اعتراف میکند برای جلب توجه این کار را کرده است. یک روز حامد اسماعیلیون مدعی عزیمت به تهران برای فعالیت میدانی میشود و فردایش عقب میکشد. یک روز هم رپر سازمان مجاهدین که لقب هیچکس به خود داده، برای مردم خیابانکشی تجویز میکند و وقتی در مقابل این پرسش قرار میگیرد که چرا خود وارد میدان نمیشود، میگوید ورود چهرههای شناخته شده یعنی زندانی شدن و کشته شدن.
از نظر هیچکس که هویت و لقبش خیلی باهم تناظر دارد، اگر چهرههای ناشناخته وارد خیابان شوند و دستگیر شوند مشکلی ندارد اما او باید از هزینه دادن مصون بماند چون شخصیتی شناخته شده است.
توهمفروشی به قیمت خون کیانوشها
اپوزیسیون که با جعل روایت و تهییج سعی در فریب و قربانی کردن مردم ایران دارد نهتنها خود برای هزینه دادن وارد میدان نمیشود، بلکه کمکی هم به سمپادهایشان نمیکنند.
کیانوش سنجری، همان جوانی که چندروز پیش خود را از تراس پاساژ چارسو پایین انداخت، مدتی عازم آمریکا شده و در تأمین هزینههای زندگی خود دچار مشکل میشود و از دفتر رضا پهلوی طلب کمک میکند که منشی ربع پهلوی با لفظ «بنال» او را خطاب قرار میدهد.
پس از این خودکشی افرادی که از مشکل مالی او با خبر بودند و حاضر به کمک کردن به او نشده بودند به یکباره نقش دایه دلسوز پیدا کرده و از فقدانش فغان سر دادند.
کاسبی با خون سنجری تا جایی پیش میرود که یک اکانت توییتری هم خود را نامزد سنجری معرفی میکند تا کمی ترحم و فالوور برای خود بخرد. هیچکسها خود معترفند وجود هیچکاری را ندارند، بدون هیچگونه چشماندازی افراد را به سمت رادیکالترین کنشها سوق داده و در نهایت نیز پس از مصرف، جنازهاش را در هزارتو و چارسو رها میکنند و به سراغ پروژه بعدی میروند.
منبع : روزنامه فرهیختگان