حاج رضا رحمتی زاده، مردی که از دوران کودکی در دامان خانوادهای مذهبی و عشایری پرورش یافت، همواره با هوش و پرجنب و جوش بود. او نه تنها به واجبات دینی خود پایبند بود، بلکه در سنین کم نیز به فعالیتهای اجتماعی و مذهبی میپرداخت. با آغاز انقلاب اسلامی، او به یکی از فعالان سیاسی تبدیل شد و در راستای حمایت از امام خمینی (ره) و مبارزه با رژیم ستمشاهی تلاش کرد.
پس از پیروزی انقلاب، حاج رضا به جبهههای جنگ رفت و به عنوان یک رزمنده جدی شناخته شد. او اعتقاد داشت که باید تا آخرین قطره خون برای دفاع از کشور ایستادگی کند.
برادر وی کرم رحمتی به یادآوری ویژگیهای شخصیتی و فعالیتهای برادرش پرداخت و گفت؛ حاج رضا رحمتیزاده با چندین بار مجروح شدن در جبهه، همچنان به فعالیتهای خود ادامه داد و در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. او نه تنها یک رزمنده شجاع بود بلکه انسانی با روحیهای بالا و دلسوز برای مردم کشورش نیز بود. یاد او همیشه در دل مردم ایران زنده خواهد ماند و داستان زندگیاش الهامبخش نسلهای آینده خواهد بود.
کرم رحمتی فرزند بزرگ خانواده و برادر شهید رضا رحمتیزاده گفت:چون عشایر بودیم از حداقل امکانات برای تحصیل برخوردار بودیم شهید درس ابتدایی را در روستای آرتیمان تویسرکان و کنگاور خواندند و راهنمایی را بصورت متفرقه هنگامی که در سپاه بودند خواندند. اوقات فراغت را در نماز جمعه، رسیدگی به خانواده و حضور در مراسم مذهبی میگذراند.
رضا از کودکی فردی با هوش و پرجنب و جوش بود، از همان دوره نونهالی به انجام واجبات مقید بود. یادم میآید روزی در ماه مبارک رمضان یک نفر از آشنایان به او که ۶ یا هفت سال بیشتر نداشت خوراکی تعارف کرد و او گفت من روزه ام، فردایش آن شخص گفت بچه فلانی من را ادب کرد و با این حرکت موجب شده بود تا او نیز روزه بگیرد.
وی افزود: ما عشایر بودیم و شغل مان دامداری بود، اما کمی بعدتر و در ابتدای جوانی با فروش دامها به شهر کنگاور مهاجرت کردیم و با راه اندازی یک مغازه همراه با شهید به کسب و کار روی آوردیم.
وی ادامه داد: یکی از روزها برادرم کلید مغازه را به همسرم داده بود و گفته بود به کرم بگویید تا فردا مغازه را باز کند، آن روز تا دیروقت منتظرش ماندم، اما خبری از او نشد و بعد که پرس و جو کردم دیدم عازم جبهه شده است، چند روز بعد از جبهه برگشت و گفت برادر مغازه را جمع کن الان اشکال دارد، گفتم همه پیامبران میگویند کاسبی حلال است، گفت: الان جنگ است، انقلاب و کشور به نیرو نیاز دارد، الان موقعیت فرق میکند، خلاصه من را متقاعد کرد و با هم وارد بسیج و سپاه شدیم، شهید برادر کوچکم بود، اما همیشه صحبتهای دلنشینی داشت و به حرفش گوش میکردم.
برادرم از دوستداران امام خمینی (ره) بود و در فعالیتهای علیه رژیم ستم شاهی فعال بود و چندبار تا مرز دستگیری هم پیش رفت، برایم تعریف کرد یک روز در راهپیمایی علیه شاه در تهران مامورین به ما حمله کردند من رفتم داخل یک مغازه اتو شویی و بصورت خونسرد پشت دستگاه ایستادم و مشغول بکار شدم و مامورین وقتی وارد مغازه شدند و مرا در حین کار دیدند نگاهی کردند و رفتند.
برادر این شهید گفت: دوران بنی صدر و لیبرالها بود و زمانی بود قبل از این که مشخص شود اینها خائن هستند یک روز عکس بنی صدر را آورد و انداخت توی خیابان در جلوی مغازهای که قبلاً زده بودیم. بینش و آگاهی سیاسی عجیبی داشت یا مثلا به افرادی که برای زیارت خانه خدا به مکه میرفتند توصیه میکرد ارز را از کشور بیرون نبرید چرا که کشور و انقلاب به آن نیاز دارد، حتی به پدرمان سفارش کرد ارز را به خارج از کشور نبرید. به یکی از بستگان نیز گفته بود نبر، اما او گوش به حرف حاجی نداده بود بعد از اینکه ایشان از حج برگشت پا توی خانه آن فرد نگذاشت. میگفت، چون به او سفارش کرده بودم.
همچنین در جنگ فردی جدی بود نظرش این بود که باید تا آخرین قطره خون بایستیم تا پیروز شویم. باید با دشمن جنگید تا به پیروزی رسید. محرک اصلی او برای رفتن به جبهه لقمه حلالی بود که در یک خانواده مذهبی خورده بود و در این فضا بزرگ شده بود، او از سال ۶۰ اکثر عمر خود را در جبهه بود. در پشت جبهه کمتر دیده میشد و اگر هم میآمد در مراسم دعای کمیل، ندبه و زیارت عاشورا شرکت میکرد، کمتر به مرخصی میآمد. اولویت اول را جبهه و جنگ میدانست. چون من بیشتر سمت کردستان به جبهه میرفتم کمتر ایشان را زیارت میکردم. علاقهای به نوشتن نامه نداشت، اکثراً سلامتی خود را با تلفن خبر میداد.
وی اظهار داشت: برادرم اگر از افراد کوچکترین اشتباهی میدید امر به معروف و نهی از منکر را با برخورد شایستهای انجام میداد، همین موضوع او را در جنگ شناسانده بود و از اوایل جنگ چندین بار در جبهه مجروح شد. آنچنان فعال بود که حتی مناطقی که به او ماموریت جنگی محول نمیشد حضور مییافت و بازدید و کسب تجربه میکرد ، برای مثال در عملیات والفجر چهار در پنجوین مریوان با سه نفر از فرماندهان در آنجا حضور یافتند.
کرم رحمتی همیشه خواسته خودش را اینطور بیان میکرد: سه خواسته از خدا دارم، یکی زیارت مکه بود که مشرف شدم و دومی را هم که زیارت مشهد مقدس است خدا نصیبم میکند. البته سومی را برزبان نمیآورد. اما ما میدانستیم که سومی شهادت است خانواده ما از ابتدا پیرو خط امام (ره) بود. در وصیت نامه اش توصیه کرده اند که پیرو خط امام باشید. پیرو خط ولایت و روحانیت باشید مبادا یکبار کوتاهی کنید که اسلام تضعیف شود. ما همه گوش به فرمان حضرت امام هستیم. بیشتر کتابهای حضرت امام (ره)، کتابهای شهید مطهری و کتابهایی که خط تقوا و ایمان و اخلاق در جبهه را متذکر میشد مطالعه میکرد.
وی گفت: همیشه میگفت راه شهدا را باید ادامه داد در مراسمات شهدا شرکت کنید: جای شهدا را خالی نکنید، در وصیت نامه اش گفته اند سلاح مرا بردارید و آنرا زمین نگذارید. در مراسم شهدا شخصاً شرکت میکرد و گاهی هم با دوستان از سپاه حضور مییافت.
تاکید داشت احترام به شهدا را نگه دارید، زیرا ما در برابر تک تک شهدا مسئول هستیم.
در بخشی از وصیت نامه شهید رحمتیزاده خطاب به برادران و خواهران خود آمده است: «تقوای الهی را پیشه کنید و تا آخر عمر از امام خمینی (ره) و روحانیت مبارز خط امام جدا نشوید و همیشه خاری باشید در چشم دشمنان اسلام و هیچ گاه اسلحهی مرا زمین نگذارید و الگویی باشید برای فرزندان خود با رسالتی زینب وار که این همان رساندن پیام شهیدان زنده، اما خاموش است».
شهید رضا رحمتیزاده به عنوان شهید شاخص کل کشور (سال ۱۳۹۰) با شهیدانی همچون یداله کلهر، محمد بروجردی، محمود کاوه و حسین اجاقی (فرمانده گردان حنین) و سرداران مرادی، ناصح، شاه ویسی و طالبی همرزم بوده است.
وی سرانجام در سال ۱۳۶۶ در عملیات نصر هفت پس از خلق مجاهدتهای فراوان و سیر در هفت وادی عشق، کشتی پر تلاطم روحش در کنار امواج عظیم و کهنه اش پایان میدهد و سرافراز و مظلوم به خیل یاران به ساحل رسیده اش میپیوندد.
منبع:ایرنا