جوان آنلاین: کانال تلگرامی «هنر و فلسفه» نوشت: تا پیش از دکارت، زیبایی به عنوان یک حقیقت عینی (آبجکتیو) پذیرفته میشد، یعنی کیفیتی که در ذات اشیا وجود داشت، اما دکارت با انقلاب فکری خود نسبیگرایی و ذهنی بودن (subjective) زیبایی را مطرح کرد. از این پس، زیبایی نه بهعنوان یک ویژگی مطلق در جهان، بلکه بهعنوان تجربهای که در ذهن فرد شکل میگیرد، تعریف شد. کانت نیز این دیدگاه را گسترش داد. او معتقد بود اگر هنری تنها برای لذت بردن از آن به عنوان هنر نگریسته شود، هنر است، اما اگر هدفی ورای این برای آن تصور شود، دیگر هنر نیست، بلکه ابزار است. این نگاه به مفهوم رمانتیسم نزدیک است که هنر را صرفاً بهخاطر خود هنر ارج مینهد. در ادامه کالینگوود (R. G. Collingwood) تلاش کرد تا نشان دهد هنر به عنوان یک سرگرمی، هرگز به جایگاه هنر واقعی نمیرسد. او باور داشت کسانی که هنر را برای سرگرمی دنبال میکنند، بهنوعی در مسیر انحرافی قرار دارند.
در این میان، کانت سه مفهوم کلیدی «خیر»، «مطبوع» و «زیبایی» را تفکیک کرد:
خیر: ارزش اخلاقی که میان انسان و فرشتگان مشترک است.
مطبوع: لذتی حسی و غریزی که میان انسان و حیوانات مشترک است.
زیبایی: تجربهای ویژه انسان که از توانایی تفکر و احساس او ناشی میشود.
به این ترتیب، زیبایی به شیوهای که ذهن اندیشنده آن را درک و تصویر میکند، تعریف میشود و دیگر کیفیتی عینی در اشیا نیست.
زیبایی، از عینیت تا ذهنیت
تا پیش از دکارت، زیبایی به عنوان یک حقیقت عینی (آبجکتیو) پذیرفته میشد، یعنی کیفیتی که در ذات اشیا وجود داشت
صاحبخبر -
∎