به نام خدا ویرا ویژگیهای متفاوتی را از بسیاری جهات با خود به تیم اضافه کرد. ویژگیهای خاص و سبک بازی او اولین بار زمانی توجه ونگر را جلب کرد که این بازیکن در سن 17 سالگی در ترکیب کان بازی را در اختیار میگرفت، و این مربی نیز در آن زمان هدایت موناکو را برعهده داشت. اولین تاثیرگذاری پاتریک ویرا در لندن کالنی (London Colney؛ منطقهای در شمال لندن که کمپ تمرینی آرسنال در آن قرار دارد) در واقع نسخه ضعیفتری از چیزی بود که قرار بود به آن تبدیل شود. اکثر افراد حاضر در اطراف زمین تمرین آرسنال با تعجب از خود میپرسیدند که این بچه قد بلند و لاغر اندام کیست که از تیم ذخیرههای میلان در کنار رمی گارد، بازیکن فرانسوی بسیار باتجربهتر، در اینجا حاضر شده است. ویرا به دلیل مصدومیت جزئی از ناحیه زانو کاملا آماده نبود. او زیاد انگلیسی نمیدانست، بنابراین از نظر برقراری ارتباط بسیار مبتدی بود. یان رایت فکر میکرد هافبکهای پر قدرت و درندهای که در آن زمان معمولا در لیگ برتر حضور داشتند به راحتی او را زیر پا میگذارند.. همانطور که آرسن ونگر به یاد میآورد:” همه در باشگاه به من گفتند که رمی گارد بسیار بهتر است…”
به چند سال بعد در دیداری خارج از خانه و تجمع هواداران بین دو نیمه برویم. مردم در حالی از بین یکدیگر عبور میکردند که مراقب حفظ تعادل نوشیدنیها در لیوانهای پلاستیکی بودند، با سرعت به سمت سرویس بهداشتی میرفتند یا فقط روی سکوها ایستاده و درباره بازی حرف میزدند و شعاری را در ستایش پاتریک ویرا سر میدادند. کسی نمیدانست چه کسی این شعار را ساخته اما گاهی وقتی هواداران درباره ستارههایشان شعار میدهند، ترکیبی سرمستانه از قدرت طلبی و شوخ طبعی است که به سوی زمین سرازیر میشود و البته تحسین و غرور از این که آن بازیکن خاص یکی از آنها است.
ویرا در اولین حضورش در هایبری چنان درخشان ظاهر شد که در کسری از ثانیه توجه همه را جلب کرد و به محض رخ دادن این اتفاق، آرسنال ویژگیای در ویرا پیدا کرد که نشان تغییرات رادیکالی بود که در آن زمان در فوتبال انگلیس جریان داشت. او بازیکنی عالی با دو ویژگی بود- او از سبک بازی وارداتی اروپایی برخوردار بود و کاملا به کلیشه قدیمی بریتانیاییِ مبارزه برای حق بازی بیتوجه بود. آرسنال پیش از آن هرگز هافبکی مثل او به خودش ندیده بود و منصفانه است اگر بگوییم که پس از او نیز ندیده است.
ونگر به خاطر دارد که ویرا وقتی برای اولین بار در سن 20 سالگی در زمین حاضر شد، چطور به طور ناگهانی تمامی کلیشهها را زیر پا گذاشت. ونگر میگوید:” این بازیکن فرانسوی کمی به اجتناب از برخورد فیزیکی و داشتن نگاهی رمانتیک به فوتبال معروف بود اما وقتی تمامی تیمهای انگلیسی این غول را دیدند که تمام مدت به سوی همه هجوم میبرد، نمیتوانستند چیزی که میدیدند را باور کنند. وقتی بازیکنان خطایی روی او میکردند، او نیز همین کار را میکرد و وقتی برای دومین بار این کار را میکردند، او اطمینان حاصل میکرد که سه بار تلافی کند. پاتریک بسیار قوی بود و سلطه کاملی بر بازی داشت. او میتوانست حریف را نابود کند، در پخش توپ و ارسال مستقیم آن دخیل باشد و گاهی تمام این کارها را با یک ضربه انجام میداد.” این ترکیب ویژگیها به شکل خیرهکنندهای موثر بودند.
***
وقتی کاپیتانی با 15 سال سابقه رهبری قدرتمندانه بازنشسته میشود، دریافت این بازوبند بار سنگینی است. وقتی ونگر در حال بررسی گزینههای جانشینی تونی آدامز که بازیکنی با تجربه و با شاهکارهای باورنکردنی مانند بالا بردن جام قهرمانی لیگ در سه دهه متفاوت به حساب میآمد، بود، به بازیکنی رسید که میتوانست در چنین موضوع حساس و مهمی به او اعتماد کند. پت رایس، دستیار او که خودش هم کاپیتان سابق آرسنال بود، همیشه به اندازه کافی رک بود که هر زمان ضروری بود بتواند با صراحت کامل صحبت کند.
فلسفه کلی ونگر درباره کاپیتانی این بود که این نقشی نمادین است و اصول رهبری مشترک را ترویج میداد اما به خوبی از این موضوع آگاه بود که انگلیسیهای ایدهها بسیار روشنی درباره شرایط و جایگاه کاپیتان دارند. کلیشه شجاعترین، پرسروصداترین و جسورترین شخصیت همیشه رواج داده شده بود. تغییر دادن چنین مفهومی به هیچ وجه آسان به نظر نمیرسید. ونگر و رایس به توافق رسیدند که تنها یک مدعی وجود دارد، حتی با این که او گزینه پرسروصداترین را در اختیار نداشت. جانشین آدامز شخصیتی کاملا متفاوت داشت، او در زمین بسیار خونسردتر بود اما به نوبه خود بازیکن و شخصیتی بسیار مهم به حساب میآمد: پاتریک ویرا باید کاپیتان میشد.
او سالها در آرسنال بود، تردیدی در جایگاهش به عنوان تنظیمکننده ضربان تیم وجود نداشت اما وقتی ونگر این بازیکن را برای صحبت درباره کاپیتانی کنار کشید، او علاقهای نداشت که فورا پاسخ مثبت بدهد. گرفتن بازوبند کاپیتانی از شخصیتی که با لقب آقای آرسنال شناخته میشد، کاری نبود که ویرا حس کند میتواند به صورت خودکار آن را انجام دهد.
او به گوشه و کنار رختکن آن زمان نگاهی کرده و از خودش پرسید که دیگران چه فکری میکنند. چند بازیکن از تیم قدیمی حضور داشتند که از او بزرگتر بودند و شخصیتهای بسیار مورد احترام در باشگاه به حساب میآمدند. آیا آنها این شرایط را میپذیرفتند؟ دیوید سیمن و مارتین کئون هر دو حدود یک دهه از ویرا بزرگتر بودند. دنیس برگکمپ وارد دهه سی سالگی شده بود. ری پارلور به اندازه کافی در این باشگاه حضور داشت که شایستگی دریافت این بازوبند را داشته باشد. بنابراین ویرا با چند نفر از بزرگان تیم مشورت کرد. او گفت:” نیاز داشتم کمی از آنها تایید بگیرم. میدانستم که کاپیتانی کاملا متفاوت با تونی آدامز میشوم.” سیمن این مکالمه را به خاطر دارد. او به اتلتیک میگوید:” گزینه واضح من بودم اما کاپیتانی یک دروازهبان کمی عجیب است. شما شانس این را ندارید که به اندازه یک بازیکن حاضر در سایر نقاط زمین روی تیم تاثیر بگذارید. گاهی چنین چیزی جواب میدهد و گاهی نه. اگر این پیشنهاد به من داده میشد، قبول میکردم. اما این پیشنهاد داده نشد و من بسیار خوشحال بودم که کاپیتان دوم باشم. حس میکردم پاتریک بهترین گزینه است.
ما حس میکردیم او باید کاپیتان باشد چون قدرت رهبری بالایی داشت و در زمین نمونه بود. شاید او بگوید که از ما یاد گرفته که چه انتظاراتی از کاپیتان آرسنال وجود داشت. وقتی او اولین بار به تیم اضافه شد، دید که هسته انگلیسی چطور است و خیلی زود به عضوی از آن تبدیل شد. او دید که این چه ارزشی برای ما دارد. او همیشه داد میزد اما این کار را به شکلی مثبت انجام میداد. او هرگز واقعا از کسی خشمگین نمیشد. در بیرون از زمین هم بسیار فروتن بود. او کمی جسور بود اما احترام همه را حفظ میکرد.” کئون هم او را به این شکل توصیف میکند:” بازیکنی در کلاس جهانی که انسانی درجه یک هم بود.”
همانطور که آدامز خودش اخیرا به اتلتیک گفت، او کاپیتان و رهبری بزرگ بود- ” یالا، بیایید برویم و حسابی سرخوش باشیم!” ویرا به هیچوجه اینطور نبود. او عادت داشت در دوره رهبریاش گاهی مهمانی شام در رستوران یا خانه کسی و با حضور نامزدها و همسرهای بازیکنان ترتیب دهد تا محیطی آرام برای صحبت درباره هر چیزی و تقویت روابط درون تیمی فراهم کند. او در کتاب شکستناپذیر شرح داده:” هدف این کار نزدیک کردن ما به هم بود. من میدانم گاهی سخت است که کل روز را با هم بگذارنید و بار دیگر شب هم با هم به بیرون بروید. اما این کار برای ساختن رابطه و شناخت بهتر یکدیگر مهم بود. شما درباره چیزهایی حرف میزنید که معمولا از آنها صحبت نمیکنید و مردی که کنارتان نشسته همان پیراهن شما را به تن دارد… این شما را نزدیکتر میکند. سپس وقتی در زمین هستید، میدانید که او از شما حمایت میکند.”
سیمن با خوشرویی خاطره بحث کوچکی بین خودشان در زمین در پایان فینال جام حذفی 2003 را به یاد میآورد. او میگوید:” ما برنده بازی شدیم و او مصدوم شده بود، بنابراین پس از بازی با گرمکن آمد. من به او گفتم که هر دوی ما با هم جام را بالای سر میبریم. او گفت نه، نه، نه. این روز تو است، تو کاپیتان هستی. بحث بین ما کمی پرتنش بود.” کشمکش ادامه داشت تا حرف آخر را زد:” من گفتم اگر تو نیایی آن بالا، من هم نمیروم. با من بیا بالا.” بنابراین آنها جام قهرمانی را با هم بالای سر بردند.
ونگر احساس کرد که کاپیتانی ویرا را تغییر داده و با دادن مسئولیت بیشتر، تاثیر مثبتی روی او داشته است. او در زندگینامه ویرا اظهار داشت:” گاهی این کار ابعاد جدیدی از شخصیت ما را آشکار میکند. یا بُعدی از شخصیت ما را نشان میدهد که ما از داشتن آن مطلع نبودیم، شاید چون اعتماد به نفس نداشتیم یا چون هیچکس اجازه کشف کردن آن را به ما نداده بود.” او با تحلیل عملکرد کلی تیم و بازیکنان حاضر در آن، ویرا را “معتدلتر” از کسی مثل آدامز یا بعدتر تیری آنری توصیف میکند. این تعادل جالبی بود- روحیه جنگجویی در زمین و رفتاری باملاحظهتر در بیرون از زمین.
هرچند اعتماد به نفس او هرگز به معضلی تبدیل نشده بود اما ونگر متوجه شد که او چقدر به بازیاش فکر میکند. « من خودناباوری که دارد را دوست دارم. این ویژگی تردیدهایی بسیار مثبت ایجاد میکند، این از آن دست احساساتی نیست که باعث فلج شدن بازیکن در طول بازی شود. بلکه منجر به روندی از واکنشها میشود که باعث میشود او به منتقد خودش تبدیل شود. پاتریک از آن دسته افرادی بود که همیشه عملکردش را با بیشترین شفافیت تحلیل میکرد.»
در همین حال هواداران آرسنال روی سکوها و راهروهای ورزشگاههای لیگ برتر تحلیل سادهتری داشتند. ویرا بهترین هافبک میانی بود که آنها آرزویش را داشتند.
***
ویرا ویژگیهای متفاوتی را از بسیاری جهات با خود به تیم اضافه کرد. ویژگیهای خاص و سبک بازی او اولین بار زمانی توجه ونگر را جلب کرد که این بازیکن در سن 17 سالگی در ترکیب کان بازی را در اختیار میگرفت، و این مربی نیز در آن زمان هدایت موناکو را برعهده داشت. اولین باری که بازی این بازیکن به چشم او آمد، 45 دقیقه طول کشید تا این نوجوان نبردی را برابر کلود پُل، رقیب باتجربه، پیروز شود و ونگر به این نتیجه برسد که ویرا بازیکن خاصی است.
او از فرصت استفاده کرده و این بازیکن را در آرسنال به خدمت گرفت؛ حتی پیش از آن که به صورت رسمی در سال 1996 به عنوان سرمربی تیم معرفی شد. همه در هایبوری فورا متوجه شدند که شاهد خلق خط میانی جدیدی درست در برابر چشمانشان هستند. او با گامهای بلند، حضور قدرتمند، بازیخوانی هوشمندانه، واکنش درست به بازی اطرافش و پاسکاری دقیق، مانند معجزهای غیرمنتظره وارد زمین شد و مفهوم جدیدی از این که خط میانی آرسنال مدرن چطور میتواند باشد، خلق کرد.
ونگر گفت که ویرا “به او اعتبار بخشیده است”. در دورهای که سرمربیهای خارجی به ندرت در فوتبال انگلیس حضور داشتند و بدبینی نسبت به سازگاری آنها با لیگ حس میشد، درخشش فوری و خاص ویرا باعث شد مردم فکر کنند که ونگر شاید کمی از فوتبال سر در بیاورد.
ویرا حتی به تغییر نظر چند نفر در رختکن هم کمک کرد. سیمن به خاطر دارد که او پیشتاز تحول ایجاد شده در باشگاه بود:” او یکی از بازیکنانی بود که ما به او نگاه میکردیم و تمامی کارهایی که آرسن دربارهشان صحبت میکرد را انجام میداد- تغذیه، قرصها، میزان غذایی که باید پیش از هر بازی میخوردیم. ما به بازیکنان فرانسوی نگاه میکردیم. با خودمان فکر میکردیم چطور ممکن است همین قدر غذا بخوری و همچنان 90 دقیقه بازی کنی؟ آنها به راحتی این کار را انجام میدادند! پاتریک در راس همه قرار داشت.
او واقعا بازیکن خوبی هم بود. او همیشه در حال جنب و جوش در اطراف زمین تمرین بود همیشه یک مشکلی داشت اما کافی بود او را در زمین قرار بدهید و سریع تغییر میکرد. این پاتریک بود. او به تنش و جدیت بازی نیاز داشت. زمانی که در جو بازی قرار میگرفت به مرد متفاوتی تبدیل میشد. او یک قهرمان بود.”
ویرا هافبکی بود که در زمان خودش در لیگ برتر عضوی از دو زوج حاضر در خط میانی بود که بسیار خوب با هم سازگاری داشتند. اول با امانوئل پتی، هموطنش، که ویژگیهای مکملشان مانند تکههای پازل بود. ویرا راست پا و پتی چپ پا بود. پاسهای ویرا مواج و کوتاهتر بودند و پاسهای پتی هوایی و بلندتر بودند. هر دو بازیکن از نظر فیزیکی قوی بودند، پس گرفتن توپ را دوست داشتند اما در عین حال بسیار خوب هم توپ پخش میکردند. اگر یکی از آنها با سرعت پیشروی میکرد، دیگری به شکلی غریزی عقب میکشید. زمانی که با هم زوج شدند- در کنار چند تغییر هوشمندانه دیگر در تیم- ناگهان جادو آغاز شد: آرسنال در فصل 98-1997 فاتح دوگانه شد. آن تابستان چیز دیگری بود. ویرا و پتی به تیم ملی اضافه شدند تا در خاک کشورشان قهرمان جام جهانی شوند و حتی روی یک گل در فینال نیز با هم همکاری کنند.
چند سال بعد وقتی پتی از آرسنال رفت، ویرا همکاری ثمربخش دیگری را با ژیلبرتو سیلوا آغاز کرد و آنها در کنار هم خط میانی مرکز زمین تیم شکستناپذیر را شکل دادند. رقابت در منطقه حیاتی میانه میدان، حفاظت از دفاع چهار و راه انداختن مهاجمان وظیفه آنها بود؛ بنابراین میتوانستند برای به ثمر رساندن گلهای تعیین کننده پیشروی کنند.
این ویرا بود که در جریان تساوی 2-2 در وایتهارتلین جلو رفت و گل زد تا قهرمانی لیگ در سال 2004 به دست بیاید. این ویرا بود که پاس گل برگکمپ در دیدار برابر لسترسیتی را ارسال کرد تا تضمینی بر شکستناپذیری تیم باشد. وقتی تیم خسته بود، او آنها را هل میداد و رو به جلو میبرد. آنری شرح داده که ویرا چطور نبض تسلط تیم بر بازی را در دست داشت:” وقتی بازی را تماشا میکردید، نمیدیدید که ویرا بر سر همه فریاد بزند. اما پاتریک به قدری خوب و قدرتمند بود که نیازی به فریاد زدن نداشت. فقط سبک بازی کردن او برای ما کافی بود. با خودمان میگفتیم بهتر است بیدار شویم، عزم او برای پیروزی در بازی جزم است. بیایید از او پیروی کنیم.”
دیوید دین عادت داشت که هر تابستان بازیای با ویرا انجام دهد، حدس بزند که او برای تعطیلات کجا میرود و تهدید کند که دنبالش خواهد کرد تا اطمینان حاصل کند که او قراردادش را تمدید کرده یا به قرارداد فعلی وفادار میماند. در طول 9 سال حضور ویرا در آرسنال، ابراز علاقه از سوی باشگاههای دیگر امری همیشگی بود.
در آخر این اتفاق بسیار ناگهانی رخ داد. آرسنال در سال 2005 با فروش او به یوونتوس موافقت کرد. آخرین ضربهاش به توپ، آخرین پنالتی بود که تکلیف برنده فینال جام حذفی برابر منچستریونایتد را مشخص میکرد. او مسیر طولانی از میانه زمین را طی کرد و از کنار روی کین که بهترین دشمن قدیمیاش بود گذشت. آنها بدون این که خیلی به هم خیره شوند از کنار هم رد شدند. ویرا این پنالتی را به گوشه بالای دروازه دوخت.
میراث ویرا هنوز در خط میانی آرسنال وجود دارد که جای خالی بازیکنی شبیه به او در آن دیده میشود. آنها هنوز با حسرت به دنبال جانشینی هستند که هرگز پیدا نشده است. |