همشهری آنلاین نوشت: هفته گذشته زنی جوان با پلیس تماس گرفت و گفت یکی از اقوامش، سارقی حرفهای است.
وی توضیح داد: برادر شوهرم به نام شهرام با وجود اینکه تحصیلکرده است اما همیشه مشکلات مالی فراوانی داشت. اما به تازگی، وضع مالیاش از این رو به آن رو شده است. من و همسرم به آنها مشکوک شده بودیم و همسرم تصور می کرد که برادرش در کار قاچاق مواد مخدر افتاده است اما من دیروز از دختر ۶ساله شهرام شنیدم که او سرقت میکند.
دختر ۶ ساله شهرام که مهمان خانه ما بود، راز پدرش را نزد من فاش کرد و گفت پدرش به همراه داییاش دزدی می کنند. او میگفت آنها از دیوار خانههای مردم بالا میروند و وسایلشان را میدزدند. با شنیدن حرفهای او پی به راز ثروت بادآورده شهرام بردم و تصمیم گرفتم با پلیس تماس بگیرم.
دستگیری
پس از این تماس، تحقیقات تیم پلیس آغار شد. بررسی ها نشان می داد که از چند وقت قبل، اعضای یک باند به خانه های شمال پایتخت دستبرد زده و اموال قیمتی را سرقت می کنند. اگرچه سارقان، صورت های خود را می پوشاند تا چهره آنها در دوربین های مداربسته ثبت نشود اما مشخصات ظاهری یکی از سارقان با شهرام پدر دختر بچه مطابقت داشت.
دختر شهرام گفته بود که پدرش با همدستی دایی اش سرقت می کنند. این درحالی بود که دایی کودک، یک مجرم سابقه دار بود که دو مرتبه به جرم سرقت دستگیر و زندانی شده بود. با این اطلاعات به دست آمده، ماموران با دریافت دستور قضایی برای دستگیری شهرام و برادرزنش وارد عمل شدند و آنها چند روز قبل در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر شدند.
در بازرسی از خانه متهمان، اموال سرقتی به دست آمد که جایی برای انکار متهمان نمی گذاشت. این دو سارق به سرقت های سریالی اعتراف کردند و در ادامه دو نفر دیگر که با سارقان در زمینه فروش اموال مسروقه، همکاری داشتند دستگیر شدند. تحقیقات تکمیلی از سارقان توسط ماموران پلیس آگاهی تهران زیر نظر دادیار دادسرای ویژه سرقت ادامه دارد.
زندان به خاطر مهریه
شهرام لیسانس ادبیات زبان فرانسه را دارد. او میگوید در هردو ازدواجش مرتکب اشتباه شده و پایش به دنیای تبهکاران کشیده شده است.
انگیزه ات از سرقت های سریالی چه بود؟
رسیدن به پول باد آورده و ثروتمند شدن.
اما تو که تحصیلکرده ای، نمی توانستی به جای دزدی از راه درست به پول برسی؟
راستش را بخواهید حماقت کردم. ازدواج اشتباه کار دستم داد و از همه بدتر اینکه من این اشتباه را دو مرتبه تکرار کردم به جای اینکه درس عبرت بگیرم و تجربه کسب کرده باشم. در جریان ازدواج اولم، همسرم از من شکایت کرد و من به خاطر مهریه به زندان افتادم. از روزی که پشت میله های زندان افتادم، مسیر زندگیم تغییر کرد.
چند وقت زندان بودی؟
۶ ماه. البته خودکرده را تدبیر نیست. آن زمان مد بود که دختران به اندازه سال تولد و چشم و هم چشمی به اندازه سال تولدشان مهریه تعیین می کردند. من هم که عاشق و چشمانم کور شده بود. چه می دانستم دختری که عاشقش بودم، قرار است زندگیم را تباه کند و به خاطر مهریه مرا به زندان بیندازد. آن هم با وجود یک دختر بچه کوچک.
دلیل اختلافت با همسر اولت چه بود؟
چشم و هم چشمی. به خاطر ساختن زندگی خوب، از همه پول قرض گرفتم چون حقوقم کفاف خرج زندگیم را نمی داد. یک کارمند ساده بودم. وقتی اختلافاتمان جدی تر شد آن هم به خاطر مسائل مالی، همسرم مهریه اش را به اجرا گذاشت و من افتادم زندان. در آنجا با مردی به نام بهرام آشنا شدم و اشتباه دوم را در زندان مرتکب شدم. بهرام یک سارق سابقه دار بود و وقتی فهمید توانایی پرداخت مهریه همسرم را ندارم، پیشنهاد داد تا پس از آزادی، راهی سرقت شویم.
و تو هم قبول کردی؟
اول نه، اما وقتی از زندان آزاد شدم و دیدم همه زندگیم بر باد رفته، قبول کردم. همسرم طلاق غیابی گرفته و دخترم را به مادرم سپرده بود. باید خرج خودم و دخترم را می داد به همراه اقساط مهریه همسرم. البته در این بین دوباره عاشق شدم و ازدواج کردم. آن هم با خواهر بهرام. خواهرش میترا به ملاقات برادرش در زندان می آمد که باز عشق، چشمانم را کور کرد.
همسردومت خبر داشت که با برادرش سرقت می کردی؟
متاسفانه بله، خبر داشت و اعتراضی هم نمی کرد چون او هم عاشق زندگی لوکس و اعیانی بود.
همسر دومت هم در سرقت ها نقش داشت؟
گاهی اوقات طلاهایی که سرقت می کردیم را می فروخت.
برگردیم به سراغ سرقت هایتان، با چه شگردی خانه های مردم را خالی می کردید؟
بعد از آزادی از زندان شروع کردم به انجام ورزش های سخت. کم کم پارکوکار حرفه ای شدم تا بتوانم از دیوار خانه ها بالا بروم. شیوه ما این بود که از بالکن وارد خانه ها می شدیم و اموال قیمتی مانند پول، طلا، تابلوفرش و... را سرقت می کردیم.
خبر داری که چطور لو رفتی؟
متاسفانه بله. دخترم مرا لو داده است. ما معمولا تمام جوانت را رعایت می کردیم. صورتهایمان می پوشاندیم تا لو نرویم اما در نهایت دستمان رو شد.
چه شد که دختر خردسالت پی به راز شما برد؟
بعد از ازدواج دومم، دخترم را پیش خودم آوردم. او خیلی باهوش است و احتمال می دهم وقتی من و همسرم در حال صحبت درباره جزییات سرقت ها بودیم، شنیده است.
مثلا به همسرم میگفتم از دیوار فلان خانه به راحتی بالا رفتم و حدود یک میلیارد تومان طلا به دست آوردم. دخترم این صحبت هایی که بین من و نامادری اش رد و بدل می شد را شنیده است.
از سوی دیگر همسر برادرم نیز خیلی به زندگی ما حسادت می کرد و دوست داشت سر دربیاورد که چطور ما یک شبه وضع مالی مان خوب شده است. به همین دلیل از دخترم حرف کشیده و او هم راز سرقت هایی که مرتکب شده ام را فاش کرده است.
خیلی ناراحت و خجالت زده ام چون فکر نمی کردم دخترم از سرقت های من باخبر بوده است. این موضوع که پدرش دزد است تا ابد در ذهنش باقی خواهد ماند و من واقعا شرمنده او هستم.
نظرات کاربران