شناسهٔ خبر: 69767736 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرنامه دانشجویان ایران | لینک خبر

نگاهی به برخی از مهم‌ترین اقتباس‌های انجام‌شده در دهه اخیر سینمای جهان؛

خدمات متقابل ادبیات و سینما

از دیرباز سینما وامدار بسیاری از عناصر شناخته‌شده ادبیات نزد عامه مردم جهان بوده و از دسـتاوردهای آن بهره‌مند شده است. این هنر نوپدید که در دنیای معاصر علاوه بر ذوق و ظرافت هنری، دانش و صنعت را نیز با خود همراه کرده است، توانسته به یاری ادبیات، چه در ساختار یعنی در روایت و چـه در محتـوا یعنـی اقتباس مستقیم و غیرمستقیم از آثار ادبی، به پرنفوذترین رسانه ارتباطی جهان تبدیل شود.

صاحب‌خبر -

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ از دیرباز سینما وامدار بسیاری از عناصر شناخته‌شده ادبیات نزد عامه مردم جهان بوده و از دسـتاوردهای آن بهره‌مند شده است. این هنر نوپدید که در دنیای معاصر علاوه بر ذوق و ظرافت هنری، دانش و صنعت را نیز با خود همراه کرده است، توانسته به یاری ادبیات، چه در ساختار یعنی در روایت و چـه در محتـوا یعنـی اقتباس مستقیم و غیرمستقیم از آثار ادبی، به پرنفوذترین رسانه ارتباطی جهان تبدیل شود. ایـن رسـانه در ارتبـاطی دوگانه، هم موجبات رونق و فهم و پذیرش خود را ایجاد کرده و هم موجب رواج ادبیات در سطحی گسترده میـان عامه مردم جهان شده است. به این ترتیب ادبیات همواره توانسته به عنوان بستری مناسب، زمینه رشد و بالنـدگی سینمای جهان را ایجاد کند و همراه سایر هنرها در تعالی هرچه سریع‌تر آن به کار آید.

سینما به عنوان یک هنـر و در واقع آمیزه‌ای از سایر هنرها نمی‌توانست راهـی جـدا از دیگر هنرها داشته باشد، به همین منظور آن مقدار از مصالح کار که لازمه حیات هنر سینما بود از جمیع هنرهـا بـه عاریت گرفته شد و از ادبیات نیز داستان به خدمت سینما درآمد و اقتباس از ادبیات وسیله‌ای شد برای یافتن سـوژه و هماهنگ کردن آن با بیان تصویری و حرکتی سینما که این کار برای خود ویژگی‌هایی یافت و در طول عمر صد و اندی ساله سینما به صورت فنی از فنون مختلف سینما درآمد.

از همین رو با توجه به فرا رسیدن هفته کتاب و وجود انبوهی از فیلم‌های سینمایی اقتباسی، نگاهی به برخی آثار که با اقتباس از رمان‌های معروف نوشته و روی پرده نقره‌ای رفته و با استقبال مخاطبان در جهان نیز مواجه شده‌اند، انداخته‌ایم.

دختر گمشده (دیوید فینچر، ۲۰۱۴)
اقتباس:
رمان «دختر گمشده» نوشته گیلین فلین

اقتباس گیلین فلین از رمان خودش در کنار کارگردانی دیوید فینچر و البته بازی رزاموند پایک در قالب شخصیت اصلی زن که نامزد جایزه اسکار هم شد، از جمله عواملی بود که «دختر گمشده» را به یکی از فیلم‌های موفق ۲۰۱۴ تبدیل کرد. این فیلم نه‌تنها تصویری هیجان‌انگیز و پرتنش از یک ازدواج سمی را نشان می‌دهد، بلکه از آن فراتر رفته و به بخشی از معضلات دنیای نوین از جمله سلطه رسانه‌ها و سوءاستفاده آنها از این شرایط برای تاثیرگذاری بر ذهنیت و رفتارهای مردم می‌پردازد. فلین به ‌شکل مناسبی توانست طنز تاریک رمان، پیچیدگی‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها و تفسیرهای تند و تیز درباره اثرات مخرب هیجان‌گرایی رسانه‌ای را از مدیوم ادبیات به قالب یک فیلم سینمایی ببرد. کارگردانی دقیق فینچر نیز به تقویت حال‌ و هوای وهم‌آلود اثر کمک کرد. «دختر گمشده» فیلم تیره‌وتاری است که بعد از دیدنش در اینکه واقعا به چه کسانی می‌توانیم اعتماد کنیم دچار تردید می‌شویم. هرچند گروهی اعتقاد داشتند پرداختن فلین به چند بحث کلان اجتماعی در قالب یک کتاب کیفیت بالاتری از نسخه سینمایی داشته و تلاش برای برداشتن چند هندوانه با یک دست باعث شده برخی از مباحث در فیلم عمق چندانی پیدا نکند اما «دختر گمشده» با استقبال عمومی منتقدان روبه‌رو شد و با فروش ۳۷۰ میلیون دلاری‌اش در سطح جهان، پاسخ مثبتی هم از گیشه دریافت کرد.

مریخی (ریدلی اسکات، ۲۰۱۵)
اقتباس:
رمان «مریخی» نوشته اندی ویر

ریدلی اسکات زمانی با درهم آمیختن الگوهای فیلم‌های علمی - تخیلی و ژانر ترسناک، فیلم مشهوری به ‌نام «بیگانه» (۱۹۷۹) با جمله تبلیغاتی «در فضا کسی صدای فریادت را نخواهد شنید» ساخته بود. این شعار تبلیغاتی، نشان‌دهنده الگویی است که بارها در فیلم‌های علمی-تخیلی به ‌کار رفته است. «مریخی» بازگشت اسکات به همین الگو بود. این فیلم بر اساس رمان اندی ویر، ماجرای فضانوردی به نام مارک واتنی (مت دیمن) را روایت می‌کند که پس از اینکه خدمه‌اش او را مرده فرض می‌کنند، در مریخ گیر می‌افتد و باید برای مدتی نامعلوم در آنجا دوام بیاورد. با این داستان و به‌ واسطه شیوه روایی‌اش، «مریخی» به نمونه کلاسیکی از کهن‌الگوی بقا تبدیل شد. این ساخته موفق اسکات (با فروش جهانی بالغ بر ۶۳۰ میلیون دلار) از نظر بصری چشمگیر و از لحاظ لحن پیچیده و جذاب است. در واقع با فیلمی روبه‌رو هستیم که در آن خوش‌بینی و شوخ‌طبعی با لحظات آسیب‌پذیری و فقدان درهم می‌آمیزد و از دل وضعیتی اسفناک و موقعیت‌هایی غم‌بار، لحنی امیدوارکننده خودنمایی می‌کند.

از گور برگشته (الخاندرو اینیاریتو، ۲۰۱۵)
اقتباس:
رمان «از گور برگشته» نوشته مایکل پانک

در «از گور برگشته» هم با نمونه‌ای خالص از تلاش برای بقا روبه‌روییم. این‌بار ماجرا (بر اساس یک داستان واقعی) حول محور یک تاجر مرزنشین خز در آمریکای اوایل قرن نوزدهم به ‌نام هیو گلس (لئوناردو دی‌کاپریو) می‌گردد که پس از آسیب‌های جسمی هولناکی که به ‌واسطه حمله یک خرس متحمل می‌شود، از سوی همراهانش (که امیدی به بهبود او ندارند) رها می‌شود و باید خود را زنده نگاه دارد. «از گور برگشته» درام موثری است که نشان می‌دهد چطور میل به‌ بقا در خام‌ترین شکل خود انسان را به ‌سمت بازگشت به غرایز بنیادینش سوق می‌دهد. فیلمبرداری امانوئل لوبتزکی با دوربین دائما متحرک و استفاده از نور طبیعی برای تاکید بر زیبایی خشن مناظر طبیعی، در کنار بازی دی‌کاپریو و کارگردانی اینیاریتو (که انزوای گلس را به ‌شکل آشکاری مورد تاکید قرار می‌دهد) «از گور برگشته» را به کاوشی درباره استقامت، بقا، رابطه انسان با طبیعت و میل به انتقامجویی تبدیل کرده‌ است.

حیوانات شب‌زی (تام فورد، ۲۰۱۶)
اقتباس:
رمان «تونی و سوزان» نوشته آوستین رایت

تام فورد نه ‌فقط یک طراح صحنه موفق، بلکه یک فیلمساز خوش‌سلیقه است و این ویژگی را در «حیوانات شب‌زی» به ‌تمامی نشان داده است اما توانایی فورد در تصویرسازی تنها جنبه مثبت «حیوانات شب‌زی» نیست، بلکه می‌توان به ویژگی‌های روایی اثر هم اشاره کرد. «حیوانات شب‌زی» ۲ داستان را به ‌شکل موازی به‌تصویر می‌کشد: یکی ماجرای سوزان (ایمی آدامز)، صاحب یک گالری هنری که از نظر عاطفی دلبستگی چندانی به زندگی‌اش ندارد و دیگری داستانی خشن و تراژیک در رمانی که همسر سابق سوزان (جیک جیلنهال) نوشته است. دنیای «حیوانات شب‌زی» که آشکارا یادآور فیلم‌های نوآر است، جهانی سرد و پر از توطئه است که با اجرای قدرتمندانه فورد جان می‌گیرد و در آن، ۲ خط ذکرشده داستانی به ‌شکل جذاب به یکدیگر مرتبط می‌شوند. «حیوانات شب‌زی» فیلمی درباره پشیمانی، انتقام و عواقب اقدامات گذشته است که تماشاگر را در مرز میان هنر و واقعیت معلق باقی می‌گذارد.

آن (اندی موسکیتی، ۲۰۱۷)
اقتباس:
رمان «آن» نوشته استفن کینگ

هر چند از هفته‌ها قبل از اکران «آن» مشخص بود قرار است با یکی از فیلم‌های مهم سال روبه‌رو باشیم اما باز هم موفقیت فیلم فراتر از حد انتظار بود. «آن» فیلمی بود که رکورد ۴۴ ساله «جن‌گیر» (ویلیام فریدکین، ۱۹۷۳) را به ‌عنوان پرفروش‌ترین فیلم ترسناک تاریخ سینما شکست و بالاتر از فیلم «مسیر سبز» (فرانک دارابونت، ۱۹۹۹)، به موفق‌ترین اقتباس سینمایی از آثار استفن کینگ تبدیل شد. می‌توان عوامل متعددی را در این موفقیت دخیل دانست. موسکیتی و فیلمنامه‌نویسان «آن» موفق شده‌اند مهم‌ترین ویژگی‌های کتاب را به عناصری سینمایی تبدیل و عمق شخصیت‌پردازی کتاب را حفظ کنند. تاکید بر رفاقت و آسیب‌های مشترک کودکانی که هسته مرکزی داستان را تشکیل داده و توسط یک دلقک ترسناک تحت تعقیب قرار می‌گیرند، نشان می‌دهد تلاش برای ترساندن تماشاگر قرار نیست این ‌بار با شخصیت‌پردازی سطحی زایل شود. بازی غافلگیرکننده بیل اسکارسگارد در نقش دلقک، بهره‌گیری از فضای دهه ۱۹۸۰ برای تحریک حس نوستالژی در تماشاگر و موفقیت در ترکیب وحشت خالص با رازآلودگی و تعلیقی به‌ سبک بهترین فیلم‌های آلفرد هیچکاک، همگی از عواملی بودند که «آن» را به یکی از موثرترین اقتباس‌ها از آثار مشهور کینگ تبدیل کردند.

زنان کوچک (گرتا گرویگ، ۲۰۱۹)
اقتباس:
گرتا گرویگ

گسترش جنبش‌های زنانه در دهه‌های اخیر، فرصت خوبی برای بازنگری در آثار کلاسیک مرتبط با زنان ایجاد کرده است. گرتا گرویگ در اقتباس خود از رمان کلاسیک «زنان کوچک» این کار را با موفقیت انجام داد. نسخه گرویگ را می‌توان در مقابل نسخه مشهور و دیدنی دیگری قرار داد که در سال ۱۹۹۴ به کارگردانی گیلین آرمسترانگ ساخته شد و اقتباسی سرراست و وفادارانه از رمان لوئیزا آلکات بود. در عوض، گرویگ تفسیری مدرن از این داستان همیشه محبوب ارائه کرده و در عین حال به روح نسخه اصلی هم وفادار مانده است. ساختار غیرخطی اقتباس تازه با ایجاد پیوند میان خاطرات دوران کودکی و مبارزات دوره بزرگسالی خواهران داستان، اهمیت رشد شخصی را مورد تاکید قرار می‌دهد. ترکیب داستانی که در آن مدام بر زمان و مکان وقوع ماجرا تاکید می‌شود با شیوه‌ای نوین در روایت که لحنی معاصر به اقتباس گرویگ از «زنان کوچک» بخشیده، عملا این فیلم را به اقتباسی بی‌زمان تبدیل کرده که می‌تواند با نسل‌های جدید ارتباط بیشتری برقرار کند.

جوجو خرگوشه (تایکا وایتیتی، ۲۰۱۹)
اقتباس:
 «آسمان زندانی‌شده» نوشته کریستین لیوننس

«جوجو خرگوشه» یا «جوجو ربیت» کمدی هجوآمیز جسورانه‌ای است که از دید یک کودک آلمانی به نام جوجو (رومن گریفین دیویس) در دوران جنگ دوم جهانی روایت می‌شود. جوجو تا حدی تحت تاثیر تبلیغات ایدئولوژیک نازی‌ها است که دوست خیالی‌اش شخص آدولف هیتلر (با بازی خود وایتیتی) است! زمانی که این پسربچه متوجه می‌شود مادرش (اسکارلت یوهانسون) یک دختر یهودی را در اتاق زیرشیروانی خانه‌شان پنهان کرده است، باورهای او متزلزل می‌شود. خواندن این خلاصه داستان بدون توجه به کیفیت ویژه لحن فیلم، ممکن است این حس را در ما ایجاد کند که «جوجو خرگوشه» فیلمی شعاری با مضامینی کاملا تکراری و شخصیت‌هایی تک‌بعدی است اما آنچه فیلم وایتیتی را از افتادن در این دام نجات داده، لحن ویژه‌ای است که مدام میان طنز و تراژدی حرکت می‌کند. وایتیتی در اقتباس خود از رمان کریستین لیوننس توانسته پوچ‌ بودن نفرت ایدئولوژیک را نه با استفاده حداکثری از شعار، بلکه از طریق برجسته‌ کردن قابلیت‌های کمیک داستان به تماشاگر منتقل کند.