شفقنا_ اعتماد نوشت: مساله قتل اين پزشك-در یاسوج- فراتر از قتل يك نفر است. متاسفانه برخي نهادهاي مدني كه بايد پيشگام در اين موارد باشند وقت خود را صرف پرداختن به اموري با مضامين سياسي گذرا ميكنند. اگر در برابر چنين فاجعهاي سكوت شود، ديگر كدام پزشك بايد خود را قانع كند كه به چنين مناطقي برود؟
در روزهاي گذشته چندين مورد قتل و خودكشي اتفاق افتاد كه جامعه را نسبت به اين دو پديده مرتبط با مرگ حساستر كرد. البته مساله خودكشيها متفاوت از قتل است، و بايد نسبت به روند رو به رشد آن حساس شد. متأسفانه انتشار آمار خودكشي از سال ۱۴۰۰ متوقف شده است. آماري كه قبلا هم محدود منتشر ميشد. ما از معدود كشورهايي هستيم كه مرگ خودخواسته يا خودكشي در آن در حال افزايش است.
متاسفانه در دولت قبل چندبار انجمن علمي روانپزشكان در مورد خودكشيها، به ويژه خودكشي دستياران و كادر درمان به وزير بهداشت وقت نامه نوشت كه بيپاسخ ماند.گر چه نرخ خودكشي در ايران از ميانگين جهاني كمتر است ولي چون روند افزايشي دارد و در دهه گذشته حدود ۴۰ درصد بيشتر شده، نيازمند اراده جدي براي شناخت و اقدام است. اين يادداشت در مقام بحث درباره خودكشي نيست، بحث درباره يكي از قتلهاي رخ داده است.
يك پزشك متخصص قلب در ياسوج به وسيله برادر يكي از بيماران فوت شده جلوي منزلش با اسلحه و چاقو به قتل رسيد. با اين توجيه كه خطاي پزشكي در اين فوت نقش موثري داشته است. قاتل حتي پس از قتل جري شده و استوري گذاشته و نه تنها از جنايت خود دفاع كرده، بلكه تهديد هم كرده و تعدادي از افراد هم زير پست او جملات تأييدآميز نوشتهاند. قصد من پرداختن به صحت و سقم ادعاي قاتل نيست. ادعايي كه مراجع قانوني رد كردهاند، ولي فرض كنيم كه خطاي پزشكي هم بوده، خب اگر چنين است، بايد سالانه به ازاي 6/2 ميليون نفر كه در كشورهاي با درآمد متوسط به پايين بر اثر خطاي پزشكي ميميرند از كادر درمان انتقام گرفت.
همچنين سالانه در ايالات متحده ۲۵۰ هزار نفر به دليل خطاي پزشكي فوت ميكنند، پس در اين صورت بايد سالي ۲۵۰ هزار پزشك كشته شوند. احتمالا در ايران باشد، ۲۵۰ هزار قاتل هم اعدام شوند! آن هم ايراني كه خطاي پزشكي در آن تاكنون كمتر از ارقام جهاني بوده است. البته و به احتمال فراوان در آينده به دليل آمدن پزشكان سهميهاي و كاهش تجهيزات و خدمات و حقوق و دستمزد بيشتر شود. بحث دفاع از خطاي پزشكي نيست، چون خطا لازمه هرمسووليتي است.
در جامعهاي كه با فرصت و دقتهاي بالا، حتي خطاهاي رسيدگي قضايي بسيار زياد است، چگونه انتظار داريم كه پزشكان در بيمارستانهاي شلوغ و امكانات كم و پرستاران بيانگيزه، در موضوع مهم و پيچيده پزشكي مرتكب خطا نشوند! چنين انتظاري خودش بزرگترين خطا است و مانع جدي در برنامهريزي براي كاهش خطاهاي پزشكي است.
خطاي مهم ديگري كه وجود دارد، عدم توجه به تفاوت نگاه پزشك به بيمار و نگاه همراه بيمار است. اگر ما فرزند يا مادر يا همسر يا دوست خود را به بيمارستان ببريم، براي ما هر يك از آنان يك تكه از وجودمان هستند. ما كاملا احساسي به مساله نگاه ميكنيم و حق هم داريم، مرگ و زندگي آنان موجب ناراحتي و خوشحالي شديد ما ميشود.
در حالي كه اين مساله براي كادر درمان از زاويه حرفهاي مطرح است. براي آنان همه بيماران، فقط يك بيمار هستند. آنها نميتوانند و شايد نبايد هم احساس همراهان بيمار را نسبت به او داشته باشند. مرگ يا زندگي و نجات بيمار براي آنان يك پديده روزانه و مستمر حرفهاي و نه احساسي است ولي براي همراه بيمار يك استثنا و پديده منحصر به فرد است. همراهان انتظار نادرستي دارند كه پزشك و پرستاران هم مثل آنان به مساله نگاه كنند. اين غير ممكن است. اگر چنين انتظاري داشته باشيم، عملا درمان و حرفه پزشكي را بلاموضوع خواهيم كرد. اگر قرار باشد نگاه غسال هم مثل نگاه يك فرد عادي به جسد و مرده باشد، زندگي بر او تباه ميشود و حتي امكان خوابيدن آرام هم نخواهد يافت.
اين مشكل مهمي است كه در نظام درماني جديد بايد به آن توجه كرد. از همراهان بيمار كه شاهد گفتوگوي كادر درمان و احتمالا خنده آنان و نيز خوردن چاي يا بيخيالي هستند، گمان ميكنند كه آنان هم بايد مثل همراهان بيمار غمزده و ناراحت و گرفته و جدي باشند، در حالي كه ماجرا براي آنان فرق ميكند و بايد هم فرق كند و الا امكان درمان سلب ميشود. البته كادر درمان معمولا اين احساسات را رعايت ميكنند.
حملات گوناگوني كه در برخي از مناطق حاشيهاي به بيمارستانها و كادر درمان ميشود محصول اين نگاه نادرست است. در اين زمينه وزارت بهداشت و دولت موظف هستند كه ارتباط كادر درمان را با همراهان بيمار نظاممند كنند و اجازه ندهند كه همراهان در همه جاي بيمارستان سرك بكشند. آنان به علت ناآشنايي با پزشكي، خود را مجاز ميدانند كه هر داوري و استنباطي را از مراحل درمان بنمايند و نقل كنند. در موارد زيادي ميان آنان درگيري و حتي حملات عجيب رخ داده است. درگير شدن همراهان با كادر درمان بيش از همه به زيان بيمار است.
فارغ از اين نكته خصلتهاي منفي طايفي و قومي، يكي از عوامل مهم در توقف رشد و توسعه منطقهاي است. افزايش قتلهاي ناموسي و ملكي و انتقامگيري و پايانناپذيري دعواها و… از تبعات اين فرهنگ در برخي مناطق طايفي است. متأسفانه حكومت و دولتها كمتر به اين مساله توجه كردهاند. بايد هم از جهت قانون با اين رفتارهاي قومي و طايفي برخورد كرد و هم از حيث آموزش و اقدامات فرهنگي و رسانهاي. موجب تأسف است عليرغم اينكه چنين اتفاقات ناخوشايندي، ابعاد ملي و عمومي دارند، ولي مقامات كشوري كمتر به آن توجه ميكنند و در نتيجه در عمل تكرار ميشوند. قتل يك پزشك متخصص كه در يك شهرستان درجه ۳ كشور رفته و خدمت ميكند، با واكنش رسمي مهمي مواجه نميشود ولي قتل فلان فرد در شهر درجه ۴ كشور با پيامهاي تسليت از چپ و راست حكومت همراه ميشود. خوشبختانه در حادثه اخير مردم ياسوج و وزارت كشور و استانداري به سرعت وارد عمل شدند و اجازه ندادند كه ماجرا در حاشيه قرار بگيرد و فضاي شهر را عليه چنين جنايت احمقانهاي تهييج كردند. تبعيض رفتاري از سوي ساختار رسمي در حوادث مشابه، به زيان كساني است كه حكومت از آنان طرفداري ميكند.
از سوي ديگر نقد اساسي ديگري را بايد متوجه نهادهاي مدني دانست كه در برابر هر واقعه ديگري به ويژه اگر بوي سياست دهد فوري واكنش نشان ميدهند، ولي هنگامي كه به چنين مواردي ميرسد سكوت ميكنند. مساله قتل اين پزشك فراتر از قتل يك نفر است. متاسفانه برخي نهادهاي مدني كه بايد پيشگام در اين موارد باشند وقت خود را صرف پرداختن به اموري با مضامين سياسي گذرا ميكنند. اگر در برابر چنين فاجعهاي سكوت شود، ديگر كدام پزشك بايد خود را قانع كند كه به چنين مناطقي برود؟ متأسفانه تبليغات رسمي عليه پزشكان و كادر درمان و بيمارستانها به يكي از موانع بهبود چنين رفتاري تبديل شده است. رشتهاي كه پيش از اين براي قبولي در آن سر و دست ميشكستند، اكنون براي پذيرش تخصصي آن داوطلب كم هم آوردهاند. آينده بخش بهداشت و درمان محصول سياستهاي امروز است.