احمد زیدآبادی طی یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت: دربارۀ مرگ دلخراش کیانوش: آن زمان که من کیانوش سنجری را دیدم، جوانی سرزنده و با انگیزه و شاد بود. داستان به سال 1382 برمیگردد. در آن سال، زندانیان سیاسی را از سالن سه اندرزگاه 7 زندان اوین به سالن یک انتقال داده بودند، اما من و اکبر گنجی را جدای از آنها در سالن 6 در کنار زندانیان مالی نگهداری میکردند. از این رو، امکان تماس با زندانیان سالن یک را نداشتیم مگر اینکه تصادفی بخصوص به هنگام ملاقات با خانواده، با هم روبرو میشدیم. از قضا ساعت ملاقات من و کیانوش دو سه باری همزمان شد. بار اول، او بدون پوشیدن شلوار زندان از اندرزگاه بیرون آمده بود و به همین جهت، نگهبانان مانع سوار شدن او به مینیبوسِ عازم محل ملاقات شدند. کیانوش بدون آنکه از کوره در برود به نزد رئیس اندرزگاه رفت و گفت؛ اگر به اندازۀ قد من شلوار زندان پیدا میشود، بدهید تا بپوشم! رئیس بند نگاهی به قد و بالای او انداخت و با لبخندی به لب از نگهبانان خواست که مانع سوار شدن او به مینیبوس نشوند. در بین راه اندرزگاه و سالن ملاقات، کیانوش مسائل آن روز سیاسی را پیش کشید و کلی با هم صحبت کردیم. تصویری که من از کیانوش سنجری در ذهن دارم همان تصویر 21 سالِ پیش اوست، جوانی رعنا و قدبلند و سرزنده و با انگیزه و خوش برخورد و منطقی. اینک که کیانوش با اعلام قبلی به زندگی خود پایان داده است، همان تصویر از او در برابرم رژه میرود و از خود می پرسم چرا؟ چرا این همه خودکشی و افسردگی و قتل و اعدام و دیگر ناهنجاریها، جامعۀ ما را فرا گرفته است؟ چرا تعادل این جامعه تا این اندازه به هم خورده است؟ چرا به وضع آنومیک دچار شدهایم؟ پاسخ این پرسشها روشن است! انواع فشارهای اقتصادی و سیاسی و روانی در پیچیدهترین وضعیتِ سطح و نوع آگاهی ملی و شرایط جهانی،”وضع عادی” جامعه را به هم زده تا جایی که سخن از “بازگشت به وضع عادی یا نرمال” هم نزد عدهای به عنوان “جرم” تلقی میشود! گویی از نگاه آنان جامعه باید همیشه در وضعیت غیرعادی و نابهنچار باشد و دعوت به “نرمالیزاسیون” گناهی نابخشودنی است! خیرخواهی و نوعدوستی و مروت و احسان در جامعۀ ما به بیرمقترین نقطۀ خود رسیده است! بحرانی خطرناکتر از این، جوامع بشری را تهدید نمیکند.خودکشی یک جوان با هر نوع خط و مرام سیاسی، بدون تردید باید هر دل سالمی را بلرزاند و به ابراز همدردی و همدلی بیانجامد. اما به واکنش برخی مدعیان “ارزشها” به مرگ خودخواستۀ کیانوش سنجری نگاهی بیاندازید! آنچه در آن دیده نمیشود همانا”ارزش” است مگر آنکه ضدارزشها نام ارزش به خود گرفته باشند که بدبختانه در سطح وسیعی گرفتهاند! باری، مرگ دلخراش کیانوش سنجری مایۀ اندوه و تأسف است. خداوند روح او را شاد بدارد و به خانواده و دوستانش تسلای خاطر دهد.
انتهای پیام